پرش به محتوا

رضانامه؛ فرهنگ جامع الفبایی امام رضا علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه های' به 'ه‌های'
جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای ')
جز (جایگزینی متن - 'ه های' به 'ه‌های')
 
خط ۳۰: خط ۳۰:
ضامن آهو از القاب [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] می‌باشد و پیرامون آن داستانی بیان شده که بنا به روایتی عامیانه، چنین نقل کرده‌اند: صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‌کند و آهو شکارچی را مسافت زیادی دنبال خود می‌دواند و عاقبت خود را به دامن [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت علی بن موسی الرضا(ع)]] که اتفاقا در آن حوالی تضریف فرما بوده است می‌اندازد. صیاد که قصد شکار آهو را دارد، با ممانعت [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت رضا(ع)]] مواجه می‌شود ولی چون آهو را صید و حق شرعی خود می‌داند، در مطالبه و استرداد آهو مبالغه و پافشاری می‌کند. امام(ع) حاضر می‌شود مبلغی  بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا آهو را آزاد کند. شکارچی نمی پذیرد و به عرض می‌رساند: الا و باالله، من همین آهو را که حق خودم است، م خواهم ولا غیر. آن وقت آهو به زبان می‌آید و سخن گفتن آغاز می‌کند و عرض امام(ع) می‌رساند که من دو بچه آهوی شیر خوار دارم که گرسنه‌اند و چشم بهخ راهند، بروم و شیرشان دهم و سیرشان کنم. حالا شما ضمانت مرا نزد ان ظالم بفرمایید که اجازه دهد برم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شود...
ضامن آهو از القاب [[امام رضا علیه‌السلام|امام رضا(ع)]] می‌باشد و پیرامون آن داستانی بیان شده که بنا به روایتی عامیانه، چنین نقل کرده‌اند: صیادی در بیابانی قصد شکار آهویی می‌کند و آهو شکارچی را مسافت زیادی دنبال خود می‌دواند و عاقبت خود را به دامن [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت علی بن موسی الرضا(ع)]] که اتفاقا در آن حوالی تضریف فرما بوده است می‌اندازد. صیاد که قصد شکار آهو را دارد، با ممانعت [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت رضا(ع)]] مواجه می‌شود ولی چون آهو را صید و حق شرعی خود می‌داند، در مطالبه و استرداد آهو مبالغه و پافشاری می‌کند. امام(ع) حاضر می‌شود مبلغی  بیشتر از بهای آهو، به شکارچی بپردازد تا آهو را آزاد کند. شکارچی نمی پذیرد و به عرض می‌رساند: الا و باالله، من همین آهو را که حق خودم است، م خواهم ولا غیر. آن وقت آهو به زبان می‌آید و سخن گفتن آغاز می‌کند و عرض امام(ع) می‌رساند که من دو بچه آهوی شیر خوار دارم که گرسنه‌اند و چشم بهخ راهند، بروم و شیرشان دهم و سیرشان کنم. حالا شما ضمانت مرا نزد ان ظالم بفرمایید که اجازه دهد برم و بچگانم را شیر دهم و برگردم و تسلیم صیاد شود...


[[امام رضا علیه‌السلام|حضرت رضا(ع)]] هم ضمانت آهو را نزد شکارچی می‌فرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار می‌دهد. آهو می‌رود و به سرعت باز می‌گردد و خود را تسلیم شکارچی می‌کند. شکاری که این وفای به عهد را می‌بیند، منقلب می‌گردد و آنگاه که متوجه می‌شود گروگان او، [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت علی بن موسی الرضا(ع)]] است، فورا آهو را آزاد می‌کند و خود را به دستو پای حضرت می‌اندازد و عذر می‌خواهد و پوزش می‌طلبد. حضرت نیز مبلغی به او مرحمت می‌فرماید و به علاوه، تعهد شفاعت او را درقیامت نزد جدش می‌کند  و صیاد را خوشدل رواانه می‌سازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت می‌داند، اجازه مرخصی می‌طلبد و به سراغ خانه و بچه هایش می‌دود...
[[امام رضا علیه‌السلام|حضرت رضا(ع)]] هم ضمانت آهو را نزد شکارچی می‌فرماید و خود را به صورت گروگانی در تحت تسلط شکارچی قرار می‌دهد. آهو می‌رود و به سرعت باز می‌گردد و خود را تسلیم شکارچی می‌کند. شکاری که این وفای به عهد را می‌بیند، منقلب می‌گردد و آنگاه که متوجه می‌شود گروگان او، [[امام رضا علیه‌السلام|حضرت علی بن موسی الرضا(ع)]] است، فورا آهو را آزاد می‌کند و خود را به دستو پای حضرت می‌اندازد و عذر می‌خواهد و پوزش می‌طلبد. حضرت نیز مبلغی به او مرحمت می‌فرماید و به علاوه، تعهد شفاعت او را درقیامت نزد جدش می‌کند  و صیاد را خوشدل رواانه می‌سازد. آهو هم که خود را آزاد شده حضرت می‌داند، اجازه مرخصی می‌طلبد و به سراغ خانه و بچه‌هایش می‌دود...


اما داستانی که حقیقت دارد در کتاب عیون الاخبار الرضا(ع) بدین شرح نقل شده است که شیخ صدوق آن را از شیه اوالفضل محمد بن احمد بن احمد اسماعیل سلیطی و او از حاکم رازی، وزیر نامدار سامانیان و او از ابومنصور محمد عبدالرزاق طوسی روایت کرده است: چون امروز پنجشنبه برای زیارت امام رضا(ع) از او اجازه خواستم. گفت بشنو که درباره این مشهد(ر.ک: صفحه ۴۷۰ و ۴۷۱)
اما داستانی که حقیقت دارد در کتاب عیون الاخبار الرضا(ع) بدین شرح نقل شده است که شیخ صدوق آن را از شیه اوالفضل محمد بن احمد بن احمد اسماعیل سلیطی و او از حاکم رازی، وزیر نامدار سامانیان و او از ابومنصور محمد عبدالرزاق طوسی روایت کرده است: چون امروز پنجشنبه برای زیارت امام رضا(ع) از او اجازه خواستم. گفت بشنو که درباره این مشهد(ر.ک: صفحه ۴۷۰ و ۴۷۱)