۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ابو ' به ' ابو') |
جز (جایگزینی متن - ' عبد ' به ' عبد') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
نحو و ادب را نزد ابن دريد، ابوبكر بن انبارى، نفطويه و ابوسعيد سيرافى فراگرفت. علوم قرآنى را از قارى بزرگ، ابن مجاهد و لغت را از ابوعمر زاهد، معروف به غلام ثعلب آموخت و از محمد بن مخلد عطار و گروهى ديگر حديث شنيد و کتاب جمهره ابن دريد و مختصر مزنى را از ابوبكر نيشابورى روايت كرد. گفتهاند در ادب از صولى نيز روايت كرده است. وى از بغداد به شام و سپس به حلب رفت. در حلب آوازه او بالا گرفت و بسيارى از دانشدوستان از دور و نزديك بهسوى او شتافتند، آنگاه به دربار سيف الدوله حمدانى راه يافت و نزد او به مقامى رفيع رسيد، نديم وى و آموزگار فرزندانش گرديد و تا پايان عمر در خدمت حمدانيان بسربرد. | نحو و ادب را نزد ابن دريد، ابوبكر بن انبارى، نفطويه و ابوسعيد سيرافى فراگرفت. علوم قرآنى را از قارى بزرگ، ابن مجاهد و لغت را از ابوعمر زاهد، معروف به غلام ثعلب آموخت و از محمد بن مخلد عطار و گروهى ديگر حديث شنيد و کتاب جمهره ابن دريد و مختصر مزنى را از ابوبكر نيشابورى روايت كرد. گفتهاند در ادب از صولى نيز روايت كرده است. وى از بغداد به شام و سپس به حلب رفت. در حلب آوازه او بالا گرفت و بسيارى از دانشدوستان از دور و نزديك بهسوى او شتافتند، آنگاه به دربار سيف الدوله حمدانى راه يافت و نزد او به مقامى رفيع رسيد، نديم وى و آموزگار فرزندانش گرديد و تا پايان عمر در خدمت حمدانيان بسربرد. | ||
گروهى نيز نزد وى دانش آموختند كه مشهورترين آنها اينانند: ابوبكر خوارزمى، معافى بن زكريا نهروانى و | گروهى نيز نزد وى دانش آموختند كه مشهورترين آنها اينانند: ابوبكر خوارزمى، معافى بن زكريا نهروانى و عبدالمنعم بن غليون. نيز گفتهاند كه ابوالحسين نصيبى کتاب آل او را نزد خود وى خوانده است و قاضى حلب صالح بن جعفر بن عبدالوهاب و ابواحمد عبدالله بن عدى از وى روايت كردهاند و سعيد بن سعيد فارقى نحوى از وى حديث شنيده است. چنانكه در فهرست استادان ابن خالويه ملاحظه مىشود، وى در هر دو مكتب نحوى بصره و كوفه به تحصيل پرداخت، اما خود در شمار نسل بعدى نحويان بغداد كه دو مكتب را به هم آميختند و تا حدودى از يكسونگرىهاى نمايندگان دو مكتب فراتر رفتند، قرار دارد. او كه در مركز تحولات و مجادلات ادبى سده 4ق، جاى داشت، به لحاظ گستردگى دانش خود در رشتههاى گوناگون ادب داراى اعتبار ويژهاى بود؛ چندانكه ابن قارح - كه مىدانيم نامهاش به ابوالعلاء معرى انگيزه تحرير رسالة الغفران گرديد - براى اثبات بزرگى خود به شاگردى نزد ابن خالويه باليده است. اين اعتبار علمى و ادبى تا قرنها پس از مرگ او نيز باقى ماند؛ چنانكه تقريباً همه منابع پس از وى چيرهدستى او را در نحو و ادب ستوده و او را يكى از نخبههاى روزگار معرفى كردهاند. [[ذهبى]] او را «شيخ العربية» ناميده و ابوعمرو دانى وى را دانا به زبان عربى، حافظ لغت، بصير در قرائت و ثقه در حديث دانسته است. ابن انبارى او را از بزرگان لغت و ابن قفطى و [[اسنوی، عبدالرحیم بن حسن|اسنوى]] وى را يگانه زمان و پيشوا در علوم زبانى معرفى كردهاند. تنها دلجى او را در نحو ضعيف دانسته است. گرچه ابن انبارى توانايى او را در نحو همانند دانش وى در لغت ندانسته، اما برخى از محققان معاصر اين گفته را نيز ستمى مىدانند كه ابن انبارى بر وى روا داشته است. | ||
يكى از اسباب شهرت ابن خالويه در ميان اديبان، صرفنظر از وسعت دانش، همانا رقابت و درگيرى او با دو تن از مشهورترين همروزگارانش؛ يعنى متنبى و ابوعلى فارسى بوده است. متنبى مردى متكبر و خودخواه بود و ابن خالويه را كه توانسته بود در سايه كوشش و استعداد خويش موفقيتى بزرگ به دست آورد، همواره به دليل غير عرب بودن، خوار مىشمرد، اما ابن خالويه گويا مىكوشيد با خردهگيرىهاى اديبانه بر وى پيروز گردد؛ اگرچه گاه به دليل شتاب در اين خردهگيرىها، چندان موفق نمىشد. اين دو هيچ فرصتى را براى خوار ساختن يكديگر از كف نمىدادند و اين كينه كه گويا تنها خاستگاهى نژادى داشت، چندان دوام آورد تا سرانجام متنبى ناگزير دربار سيف الدوله را ترك كرد. سيف الدوله كه همواره در اينگونه مشاجرات حضور داشت، با سكوت خويش از ابن خالويه جانبدارى مىكرد و بدينسان بود كه هرگز از مقام او نزد سيف الدوله كاسته نشد. | يكى از اسباب شهرت ابن خالويه در ميان اديبان، صرفنظر از وسعت دانش، همانا رقابت و درگيرى او با دو تن از مشهورترين همروزگارانش؛ يعنى متنبى و ابوعلى فارسى بوده است. متنبى مردى متكبر و خودخواه بود و ابن خالويه را كه توانسته بود در سايه كوشش و استعداد خويش موفقيتى بزرگ به دست آورد، همواره به دليل غير عرب بودن، خوار مىشمرد، اما ابن خالويه گويا مىكوشيد با خردهگيرىهاى اديبانه بر وى پيروز گردد؛ اگرچه گاه به دليل شتاب در اين خردهگيرىها، چندان موفق نمىشد. اين دو هيچ فرصتى را براى خوار ساختن يكديگر از كف نمىدادند و اين كينه كه گويا تنها خاستگاهى نژادى داشت، چندان دوام آورد تا سرانجام متنبى ناگزير دربار سيف الدوله را ترك كرد. سيف الدوله كه همواره در اينگونه مشاجرات حضور داشت، با سكوت خويش از ابن خالويه جانبدارى مىكرد و بدينسان بود كه هرگز از مقام او نزد سيف الدوله كاسته نشد. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
ابن خالويه در شعر نيز دست داشت و ثعالبى وى را در شمار شاعران ياد كرده است، اما اكنون تنها 10 بيت از سرودههاى او در دست است: 4 بيت در وصف زادگاهش همدان و 6 بيت شامل سه قطعه در «معجم الأدباء». دانش او در شعر و علوم مربوط به آن، چنان بود كه توانست چند ديوان را شرح كند. | ابن خالويه در شعر نيز دست داشت و ثعالبى وى را در شمار شاعران ياد كرده است، اما اكنون تنها 10 بيت از سرودههاى او در دست است: 4 بيت در وصف زادگاهش همدان و 6 بيت شامل سه قطعه در «معجم الأدباء». دانش او در شعر و علوم مربوط به آن، چنان بود كه توانست چند ديوان را شرح كند. | ||
در باره مذهب ابن خالويه اتفاق نظر نيست. [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] وى را «آگاه به مذهب ما»؛ يعنى تشيع دانسته و کتاب آل را كه در باره امامت على بن ابىطالب(ع) است به وى نسبت داده، اما ابن نديم كه نزديكترين منبع به زمان اوست، به اين کتاب اشارهاى نكرده است. پس از [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]]، نخستين كسى كه از آن نام برده، ابن شهرآشوب و سپس ياقوت است و از آن پس در بسيارى از منابع شيعى و غير شيعى از اين کتاب نام برده شده است. [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] نيز وى را شيعه دانسته، اما گفته است كه او در برابر سيف الدوله به تسنن تظاهر مىكرده است و براى تأييد نظر خود گفته [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] را تكرار كرده است. افزون بر آن گفته است كه وى در کتاب ليس نيز مطالبى آورده كه دليل امامى بودن اوست، اما تظاهر وى به تسنن در برابر حمدانيان كه خود خاندانى شيعى بودهاند، اندكى بعيد مىنمايد. برخى از محققين معاصر نيز بر امامى بودن او نظر دادهاند. بااينهمه سبكى و [[اسنوی، | در باره مذهب ابن خالويه اتفاق نظر نيست. [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] وى را «آگاه به مذهب ما»؛ يعنى تشيع دانسته و کتاب آل را كه در باره امامت على بن ابىطالب(ع) است به وى نسبت داده، اما ابن نديم كه نزديكترين منبع به زمان اوست، به اين کتاب اشارهاى نكرده است. پس از [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]]، نخستين كسى كه از آن نام برده، ابن شهرآشوب و سپس ياقوت است و از آن پس در بسيارى از منابع شيعى و غير شيعى از اين کتاب نام برده شده است. [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] نيز وى را شيعه دانسته، اما گفته است كه او در برابر سيف الدوله به تسنن تظاهر مىكرده است و براى تأييد نظر خود گفته [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] را تكرار كرده است. افزون بر آن گفته است كه وى در کتاب ليس نيز مطالبى آورده كه دليل امامى بودن اوست، اما تظاهر وى به تسنن در برابر حمدانيان كه خود خاندانى شيعى بودهاند، اندكى بعيد مىنمايد. برخى از محققين معاصر نيز بر امامى بودن او نظر دادهاند. بااينهمه سبكى و [[اسنوی، عبدالرحیم بن حسن|اسنوى]] وى را شافعىمذهب پنداشتهاند. از آنجا كه وى مختصر مزنى را از ابوبكر نيشابورى كه شافعىمذهب بود روايت كرده است، احتمال مىرود كه داورى سبكى و [[اسنوی، عبدالرحیم بن حسن|اسنوى]] در باره مذهب او بر پايه همين کتاب بوده باشد. | ||
گرچه ابن خالويه بيشتر زندگانى خود را در حلب گذراند، اما گزارشهايى در باره سفرهاى او به بيتالمقدس، حمص و ميافارقين در دست است. وى همچنين به يمن سفر كرد و در آنجا ضمن ديدار با ابن حائك به شرح ديوان او پرداخت. ابن خالويه سرانجام بر اثر يك بيمارى در حلب درگذشت. [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] مرگ او را در 371ق، دانسته است. | گرچه ابن خالويه بيشتر زندگانى خود را در حلب گذراند، اما گزارشهايى در باره سفرهاى او به بيتالمقدس، حمص و ميافارقين در دست است. وى همچنين به يمن سفر كرد و در آنجا ضمن ديدار با ابن حائك به شرح ديوان او پرداخت. ابن خالويه سرانجام بر اثر يك بيمارى در حلب درگذشت. [[ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی|ابن حجر]] مرگ او را در 371ق، دانسته است. |
ویرایش