۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'امام صادق(ع)' به 'امام صادق (ع)') |
جز (جایگزینی متن - 'ارسطو' به 'ارسطو') |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
مؤلف در فصل اول كتاب، خُلق را در لغت به معناى عادت، طبيعت، و مروت و در اصطلاح ملكهاى از ملكات نفس مىداند كه بدون نياز به فكر و تأمل، در افعال انسان ظاهر مىشود تعريف مىكند. وى در ادامه بين سلوك و اخلاق تفاوت قائل شده و اخلاق را ملكه نفسانى و سلوك را عملى اختيارى و همراه با تهذيب مىداند.در نظر ايشان اخلاق تصادفى نيست؛ بلكه امرى است كه داراى مبدأ شروع است و آن مبدأ شروع مىتواند؛ وراثت، تربيت، عادت و غريزه باشد <ref>متن، 20-23</ref>. | مؤلف در فصل اول كتاب، خُلق را در لغت به معناى عادت، طبيعت، و مروت و در اصطلاح ملكهاى از ملكات نفس مىداند كه بدون نياز به فكر و تأمل، در افعال انسان ظاهر مىشود تعريف مىكند. وى در ادامه بين سلوك و اخلاق تفاوت قائل شده و اخلاق را ملكه نفسانى و سلوك را عملى اختيارى و همراه با تهذيب مىداند.در نظر ايشان اخلاق تصادفى نيست؛ بلكه امرى است كه داراى مبدأ شروع است و آن مبدأ شروع مىتواند؛ وراثت، تربيت، عادت و غريزه باشد <ref>متن، 20-23</ref>. | ||
نويسنده در فصل دوم كتاب غايت علم اخلاق را رسيدن انسان به كمال مطلق و كمال مطلق را همانا رسيدن به سعادت دانسته و ازاينرو غايت اخلاق را رسيدن انسان به سعادت مىداند. وى در ادامه ضمن بيان نظريات فلاسفه غرب از جمله ارسطو و لذتگرايان در مورد سعادت، آن را لذت مىداند، به شرطى كه خالى از درد باشد <ref>متن، 29-36</ref>. | نويسنده در فصل دوم كتاب غايت علم اخلاق را رسيدن انسان به كمال مطلق و كمال مطلق را همانا رسيدن به سعادت دانسته و ازاينرو غايت اخلاق را رسيدن انسان به سعادت مىداند. وى در ادامه ضمن بيان نظريات فلاسفه غرب از جمله [[ارسطو]] و لذتگرايان در مورد سعادت، آن را لذت مىداند، به شرطى كه خالى از درد باشد <ref>متن، 29-36</ref>. | ||
در فصل سوم، مؤلف ضمن بيان اين مطلب كه انسان و حيوان داراى غرايزى فطرى هستند، انسان را داراى قواى عقل، عمل، شهوت و غضب مىداند كه اگر اين قوا به اعتدال برسند، انسان فرد متعادلى مىشود و اين ميسر نيست، مگر اينكه هدايت قوا به عهده عقل باشد. در غير اين صورت اگر قوا از حد تعادل خارج شوند انحراف صورت مىگيرد. | در فصل سوم، مؤلف ضمن بيان اين مطلب كه انسان و حيوان داراى غرايزى فطرى هستند، انسان را داراى قواى عقل، عمل، شهوت و غضب مىداند كه اگر اين قوا به اعتدال برسند، انسان فرد متعادلى مىشود و اين ميسر نيست، مگر اينكه هدايت قوا به عهده عقل باشد. در غير اين صورت اگر قوا از حد تعادل خارج شوند انحراف صورت مىگيرد. |
ویرایش