۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'كرمان' به 'کرمان') |
جز (جایگزینی متن - '« ' به '«') |
||
خط ۸۵: | خط ۸۵: | ||
در اين كتاب از اوضاع و احوال اطرافيان و رفتار و حركات آنها كاملا آگاه مىشويم و خواننده، به خوبى از طمع و مالاندوزى و اخلاق و حركات آنها باخبر مىشود، خود شاه ازدواج «اعتمادالسلطنه» با دختر «عمادالدوله» حاكم کرمانشاهان را شرح مىدهد، شرح اين عروسى بسيار جالب است، پرخورى، خست و پولدوستى «اعتمادالسلطنه» كاملا تشريح شده است: «در جايى كه همه شام خوردند او را هم برده بودند، آتشبازى مىكردند، پاچه خيزك مىانداختند [كه] به كلاه و گردن مردم مىرفت. پدر و مادر عرفانچى و عمادالدوله را فحش مىدادند مردم. به عرفانچى گفته بودند شام نخور [او كه] گرسنه بوده است، يك نان بزرگ را لوله كرده با پنير خورده بود بعد [كه] برده بودند اندرون شيرينپلو آورده بودند كه با عروس بخورد، يك قاب شيرينپلو خورده بود. ينگهها، گيس سفيدها، گفته بودند: اين گاو است يا داماد، اين چه چيز است.» | در اين كتاب از اوضاع و احوال اطرافيان و رفتار و حركات آنها كاملا آگاه مىشويم و خواننده، به خوبى از طمع و مالاندوزى و اخلاق و حركات آنها باخبر مىشود، خود شاه ازدواج «اعتمادالسلطنه» با دختر «عمادالدوله» حاكم کرمانشاهان را شرح مىدهد، شرح اين عروسى بسيار جالب است، پرخورى، خست و پولدوستى «اعتمادالسلطنه» كاملا تشريح شده است: «در جايى كه همه شام خوردند او را هم برده بودند، آتشبازى مىكردند، پاچه خيزك مىانداختند [كه] به كلاه و گردن مردم مىرفت. پدر و مادر عرفانچى و عمادالدوله را فحش مىدادند مردم. به عرفانچى گفته بودند شام نخور [او كه] گرسنه بوده است، يك نان بزرگ را لوله كرده با پنير خورده بود بعد [كه] برده بودند اندرون شيرينپلو آورده بودند كه با عروس بخورد، يك قاب شيرينپلو خورده بود. ينگهها، گيس سفيدها، گفته بودند: اين گاو است يا داماد، اين چه چيز است.» | ||
وقايعى در اين سفر بازگو شده است كه نشان مىدهد، شكايات و اعتراضات مردم نسبت به حكومت نه تنها به چيزى گرفته نمىشد، بلكه اگر اعتراضات وسيعى هم بود به توسط خود شاه و اطرافيان سركوب مىگرديد. به يكى از گوشهها توجه كنيد:« [رعايا] بنا به خبث طبيعت و هرزگى عارض بودند كه ما فلان حاكم را نمىخواهيم. ديگر[ى] را مىخواهيم بعد از اين احقاق حق، اين عرض و جسارت خارج از تكليف رعيت و نوكر است، حكم شد مفسدين عارضين را بگيرند و به محبس دولتى بياندازند، جمعى را گرفته و به حبس انداختند.» | وقايعى در اين سفر بازگو شده است كه نشان مىدهد، شكايات و اعتراضات مردم نسبت به حكومت نه تنها به چيزى گرفته نمىشد، بلكه اگر اعتراضات وسيعى هم بود به توسط خود شاه و اطرافيان سركوب مىگرديد. به يكى از گوشهها توجه كنيد:«[رعايا] بنا به خبث طبيعت و هرزگى عارض بودند كه ما فلان حاكم را نمىخواهيم. ديگر[ى] را مىخواهيم بعد از اين احقاق حق، اين عرض و جسارت خارج از تكليف رعيت و نوكر است، حكم شد مفسدين عارضين را بگيرند و به محبس دولتى بياندازند، جمعى را گرفته و به حبس انداختند.» | ||
در حالى كه مردم در نهايت فقر و عسرت بهسر مىبردند و بيمارى و گرسنگى در كشور بيداد مىكرد، چنين مىخوانيم كه در اين سفر، همه گربهها به همراه شاه به مسافرت مىروند و تعدادى از افراد وظيفه دارند كه گربهها را حفظ و نگهدارى كنند كه مبادا آسيبى ببينند و در آن حال كه گربهاى پايش مىشكند، گربه را در تخت روان مىگذارند و به همراه مىآورند: «پاى گربه «چيتى كوچكه» را لگد كردهاند. مىلنگيد، ناخوش هم بود توى تخت گذاشته مىآوردند.» | در حالى كه مردم در نهايت فقر و عسرت بهسر مىبردند و بيمارى و گرسنگى در كشور بيداد مىكرد، چنين مىخوانيم كه در اين سفر، همه گربهها به همراه شاه به مسافرت مىروند و تعدادى از افراد وظيفه دارند كه گربهها را حفظ و نگهدارى كنند كه مبادا آسيبى ببينند و در آن حال كه گربهاى پايش مىشكند، گربه را در تخت روان مىگذارند و به همراه مىآورند: «پاى گربه «چيتى كوچكه» را لگد كردهاند. مىلنگيد، ناخوش هم بود توى تخت گذاشته مىآوردند.» |
ویرایش