پرش به محتوا

جنون آباد حیرانی؛ مجموعۀ شعر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'هـ' به 'ه'
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURجنون آباد حیرانیJ1.jpg | عنوان =جنون آباد حیرانی؛ مجموعۀ شعر | عنوان‌های دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = واصفی، میربهادر (نویسنده) |زبان | زبان = | کد کنگره =‏ | موضوع = |ناشر | ناشر =عرفان | مکان نشر =تهران | سال نشر =1398...» ایجاد کرد)
 
جز (جایگزینی متن - 'هـ' به 'ه')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۵: خط ۲۵:
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
'''جنون آباد حیرانی؛ مجموعۀ شعر''' تألیف میربهادر واصفی، شعر واصفی در سبکی میانۀ مکتب وقوع و سبک هندی جریان دارد. در شرح احوالات عاشقانۀ خاص با بیان ساده، به مکتب وقوع نزدیک می‌شود و در ساختار بیان و اسلوب معادله از سبک هندی متأثر است.
'''جنون آباد حیرانی؛ مجموعۀ شعر''' تألیف [[واصفی، میربهادر|میربهادر واصفی]]، شعر [[واصفی، میربهادر|واصفی]] در سبکی میانۀ مکتب وقوع و سبک هندی جریان دارد. در شرح احوالات عاشقانۀ خاص با بیان ساده، به مکتب وقوع نزدیک می‌شود و در ساختار بیان و اسلوب معادله از سبک هندی متأثر است.
==گزارش کتاب==
==گزارش کتاب==
میربهادر واصفی فرزند میرمحمد نبی‌واصف و نوادۀ میرمحمد نبی احقر از میران بدخشان، در چهارم حمل 1316 هـ.ش. در قریۀ سیدهادی غیلاوک تیشکان کشم بدخشان در یک خانوادۀ فرهنگی دیده به جهان گشود. واصفی در خانواده‌ای تولد یافته که اسلاف و گذشتگان و بزرگان و بیشتر اعضای آن شاعر و صاحب دیوان بوده و محیط خانواده‌اش کانون شعرسرایی، طبع‌آزمایی، مثنوی‌خوانی، شهنامه‌خوانی و حافظ و سعدی و بیدل‌خوانی بوده است. او با استعداد خدادادی خویش، از نه‌سالگی به شعرسرایی آغاز می‌کند و مورد تشویق بزرگان قرار می‌گیرد. وی ابتدا تعلیمات دینی، ادبی و فرهنگی را نزد پدر روان‌شادش میرمحمد نبی واصف که ادیب، عارف و شاعر مشهور وقت بوده و صاحب دیوان است، فراگرفت. بعد از آنکه از قریۀ سیدهادی غیلاوک تیشکان به مرکز کشم (مشهد) بدخشان نقل مکان کرده و مسکن گزین شدند، شامل ابتدائیۀ جرشاه بابای کشم شد. در سال 1336 شامل متوسطۀ ابن سینای کابل و سپس شامل دارالمعلمین کابل شد و در سال 1341 به سویۀ بکلوریا فارغ شد. پس از فراغت، ابتدا به حیث معلم در لیسۀ غازی کابل و بعد به حیث معاون و مدیر لیسه‌ها، مفتش و معاون معارف ولایت‌های بدخشان و تخار ایفای وظیفه کرد. در سال 1353 اداره و معارف‌داری را در کشور هندوستان فراگرفت و بعد از آن هم تا نیمۀ سال 1371 وظایف مختلفی را در وزارت‌های معارف، آب و برق و تجارت انجام داده است. وی بعد از سال 1371 به سبب جنگ‌های خانمان‌سوز به بدخشان برمی‌گردد و خانه‌نشین می‌شود. بعد از گذشت دوازده سال دوباره به کابل بازمی‌گردد و در وزارت زراعت به حیث مشاور فرهنگی ایفای وظیفه می‌کند. بعد از آن در مجلۀ «افغان» بی‌سیم به حیث سردبیر و ویراستار کار می‌کند. او در سال 1390 به مجلس سنای کشور راه می‌یابد و تاکنون به حیث سناتور در مجلس بزرگان (مشرانو جرگه) خدمت می‌کند. از او تاکنون سه اثر منتشر شده است. دیوان میربهادر واصفی که بالغ بر 24 هزار بیت شعر دارد؛ سیصد حکایت انتباهی لقمان حکیم که بالغ بر 3700 بیت است و کلیله و دمنۀ منظوم که قریب به 6000 بیت دارد. در این کتاب نیز مجموعه‌ای از غزل‌ها و مثنوی‌های او گردآوری شده است.
[[واصفی، میربهادر|میربهادر واصفی]] فرزند میرمحمد نبی‌واصف و نوادۀ میرمحمد نبی احقر از میران بدخشان، در چهارم حمل 1316 ه.ش. در قریۀ سیدهادی غیلاوک تیشکان کشم بدخشان در یک خانوادۀ فرهنگی دیده به جهان گشود. واصفی در خانواده‌ای تولد یافته که اسلاف و گذشتگان و بزرگان و بیشتر اعضای آن شاعر و صاحب دیوان بوده و محیط خانواده‌اش کانون شعرسرایی، طبع‌آزمایی، مثنوی‌خوانی، شهنامه‌خوانی و حافظ و سعدی و بیدل‌خوانی بوده است. او با استعداد خدادادی خویش، از نه‌سالگی به شعرسرایی آغاز می‌کند و مورد تشویق بزرگان قرار می‌گیرد. وی ابتدا تعلیمات دینی، ادبی و فرهنگی را نزد پدر روان‌شادش میرمحمد نبی واصف که ادیب، عارف و شاعر مشهور وقت بوده و صاحب دیوان است، فراگرفت. بعد از آنکه از قریۀ سیدهادی غیلاوک تیشکان به مرکز کشم (مشهد) بدخشان نقل مکان کرده و مسکن گزین شدند، شامل ابتدائیۀ جرشاه بابای کشم شد. در سال 1336 شامل متوسطۀ ابن سینای کابل و سپس شامل دارالمعلمین کابل شد و در سال 1341 به سویۀ بکلوریا فارغ شد. پس از فراغت، ابتدا به حیث معلم در لیسۀ غازی کابل و بعد به حیث معاون و مدیر لیسه‌ها، مفتش و معاون معارف ولایت‌های بدخشان و تخار ایفای وظیفه کرد. در سال 1353 اداره و معارف‌داری را در کشور هندوستان فراگرفت و بعد از آن هم تا نیمۀ سال 1371 وظایف مختلفی را در وزارت‌های معارف، آب و برق و تجارت انجام داده است. وی بعد از سال 1371 به سبب جنگ‌های خانمان‌سوز به بدخشان برمی‌گردد و خانه‌نشین می‌شود. بعد از گذشت دوازده سال دوباره به کابل بازمی‌گردد و در وزارت زراعت به حیث مشاور فرهنگی ایفای وظیفه می‌کند. بعد از آن در مجلۀ «افغان» بی‌سیم به حیث سردبیر و ویراستار کار می‌کند. او در سال 1390 به مجلس سنای کشور راه می‌یابد و تاکنون به حیث سناتور در مجلس بزرگان (مشرانو جرگه) خدمت می‌کند. از او تاکنون سه اثر منتشر شده است. دیوان میربهادر واصفی که بالغ بر 24 هزار بیت شعر دارد؛ سیصد حکایت انتباهی لقمان حکیم که بالغ بر 3700 بیت است و کلیله و دمنۀ منظوم که قریب به 6000 بیت دارد. در این کتاب نیز مجموعه‌ای از غزل‌ها و مثنوی‌های او گردآوری شده است.


تاریخ‌نگاری و ادبیات و به تبع آن، نقد ادبی در افغانستان معاصر، با وجود کم‌‌مایگی یکی در ماده و معنا، از مشکل بزرگ دیگری هم رنج می‌برد و آن توجه و تمرکز انحصاری بر شاعران پایتخت‌نشین و غفلت قاصرانه از حوزه‌های ادبی در دیگر ولایات است. در مجلات و پژوهش‌های ادبی این سال‌ها اگر شاعر حاشیه‌نشینی هم مجال طرح یافته، به مدد کوچیدن به پایتخت و همنشینی و دوستی با اصحاب مرکز بوده است. به همین دلیل شاعرانی چون مخفی بدخشی و نادم قصاری و بسیاری دیگر با وجود استعداد بسیار، چندان شناخته‌شده نیستند. اگرنه در کنار شاعران انجمن ادبی کابل می‌توان و باید از شاعران بالیده در حوزۀ ادبی هرات و بدخشان و سایر ولایات نیز یاد کرد که هر کدام سنت پرورشی علی‌حده و سیر و سلوکی متمایز داشته و زیبایی‌شناسی مخصوص خودشان را در حوزۀ شعر دنبال می‌کرده‌اند.
تاریخ‌نگاری و ادبیات و به تبع آن، نقد ادبی در افغانستان معاصر، با وجود کم‌‌مایگی یکی در ماده و معنا، از مشکل بزرگ دیگری هم رنج می‌برد و آن توجه و تمرکز انحصاری بر شاعران پایتخت‌نشین و غفلت قاصرانه از حوزه‌های ادبی در دیگر ولایات است. در مجلات و پژوهش‌های ادبی این سال‌ها اگر شاعر حاشیه‌نشینی هم مجال طرح یافته، به مدد کوچیدن به پایتخت و همنشینی و دوستی با اصحاب مرکز بوده است. به همین دلیل شاعرانی چون مخفی بدخشی و نادم قصاری و بسیاری دیگر با وجود استعداد بسیار، چندان شناخته‌شده نیستند. اگرنه در کنار شاعران انجمن ادبی کابل می‌توان و باید از شاعران بالیده در حوزۀ ادبی هرات و بدخشان و سایر ولایات نیز یاد کرد که هر کدام سنت پرورشی علی‌حده و سیر و سلوکی متمایز داشته و زیبایی‌شناسی مخصوص خودشان را در حوزۀ شعر دنبال می‌کرده‌اند.


شعر واصفی در سبکی میانۀ مکتب وقوع و سبک هندی جریان دارد. در شرح احوالات عاشقانۀ خاص با بیان ساده، به مکتب وقوع نزدیک می‌شود و در ساختار بیان و اسلوب معادله از سبک هندی متأثر است. اما خوبی کار در این است که او در هندی‌سرایی نیز مانند عندلیب طرزی چندان به نازک‌خیالی‌های دشوار و پیچیده نمی‌گراید. خواننده شعر ایشان را شعری پرمضمون و مطبوع می‌یابد با زبان و بیان متعادل.
شعر [[واصفی، میربهادر|واصفی]] در سبکی میانۀ مکتب وقوع و سبک هندی جریان دارد. در شرح احوالات عاشقانۀ خاص با بیان ساده، به مکتب وقوع نزدیک می‌شود و در ساختار بیان و اسلوب معادله از سبک هندی متأثر است. اما خوبی کار در این است که او در هندی‌سرایی نیز مانند عندلیب طرزی چندان به نازک‌خیالی‌های دشوار و پیچیده نمی‌گراید. خواننده شعر ایشان را شعری پرمضمون و مطبوع می‌یابد با زبان و بیان متعادل.


استفاده از امکانات بیان اقلیم و زمانه نیز یکی دیگر از شیرینی‌های شعر واصفی است. کاری که خوانندۀ امروزی را نمی‌رماند و خیلی راحت می‌شود این شعر را در کنار شعر امروزیان نهاد و از آن بهره‌ها گرفت.
استفاده از امکانات بیان اقلیم و زمانه نیز یکی دیگر از شیرینی‌های شعر واصفی است. کاری که خوانندۀ امروزی را نمی‌رماند و خیلی راحت می‌شود این شعر را در کنار شعر امروزیان نهاد و از آن بهره‌ها گرفت.


حلقۀ زلف تو زنجیر بلاخیز دل است
{{شعر}}
 
{{ب|''حلقۀ زلف تو زنجیر بلاخیز دل است''|2=''ای به قربان دو چشم تو که مردم‌دار است''}}
ای به قربان دو چشم تو که مردم‌دار است
{{ب|''نعمت وصل تو پیرانه‌سرم کرد جوان''|2=''فکرپروردۀ خود ساز که بی تو خوار است''}}
 
{{پایان شعر}}
نعمت وصل تو پیرانه‌سرم کرد جوان
 
فکرپروردۀ خود ساز که بی تو خوار است


ایشان وقتی از عناصر تکراری مانند زلف و بناگوش نیز حرف می‌زند، باریکی و ذوقی را همراه آن می‌کند که دلنشین است:
ایشان وقتی از عناصر تکراری مانند زلف و بناگوش نیز حرف می‌زند، باریکی و ذوقی را همراه آن می‌کند که دلنشین است:
 
{{شعر}}
چه شد که باز فراموش کرده‌ای ما را                                             چو زلف خویش پس گوش کرده‌ای ما را
{{ب|''چه شد که باز فراموش کرده‌ای ما را''|2=''چو زلف خویش پس گوش کرده‌ای ما را''}}
{{پایان شعر}}


مضمون اصلی اشعار واصفی تغزل است؛ اما با رنگی از اخلاق یا به عبارتی همان حکمت‌های اجتماعی که هم در کار شاعران مکتب وقوع و هم هندی‌سرایان به چشم می‌خورد. اما با همۀ اینها شعر واصفی خالی از نمودها و نشانه‌های دنیا معاصر نیست و در همان ساختار کلاسیک غزل‌های ایشان نیز می‌توان تصویری از جهان پراندوه و رنج امروز کشورش را مشاهده کرد. این ویژگی حتی در شعر همشهری پیشکسوت او شاه‌عبدالله بدخشی نیز دیده می‌شود، آنجا که در ساختار یک غزل عاشقانه از کلمات و ترکیبات معاصر استفاده می‌کند:
مضمون اصلی اشعار واصفی تغزل است؛ اما با رنگی از اخلاق یا به عبارتی همان حکمت‌های اجتماعی که هم در کار شاعران مکتب وقوع و هم هندی‌سرایان به چشم می‌خورد. اما با همۀ اینها شعر واصفی خالی از نمودها و نشانه‌های دنیا معاصر نیست و در همان ساختار کلاسیک غزل‌های ایشان نیز می‌توان تصویری از جهان پراندوه و رنج امروز کشورش را مشاهده کرد. این ویژگی حتی در شعر همشهری پیشکسوت او شاه‌عبدالله بدخشی نیز دیده می‌شود، آنجا که در ساختار یک غزل عاشقانه از کلمات و ترکیبات معاصر استفاده می‌کند:
 
{{شعر}}
ماه من شهرت رویت به جهان شور افکند
{{ب|''ماه من شهرت رویت به جهان شور افکند''|2=''چه حوادث که در این صفحۀ اخبار تو نیست''}}
 
{{پایان شعر}}
چه حوادث که در این صفحۀ اخبار تو نیست
{{شعر}}
 
{{ب|''زمین سوختۀ عشق را چراغ این است''|2='' درخت خشک و چمن‌ها فسرده، سبزه خموش''}}
زمین سوختۀ عشق را چراغ این است
{{ب|''ز حادثات زمن برگ و بار باغ این است.''|2=''<ref>[https://literaturelib.com/books/4311 پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref>}}
 
{{پایان شعر}}
درخت خشک و چمن‌ها فسرده، سبزه خموش
 
ز حادثات زمن برگ و بار باغ این است.<ref>[https://literaturelib.com/books/4311 پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref>
 


==پانويس ==
==پانويس ==
خط ۷۱: خط ۶۵:


[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:کتاب‌شناسی]]
[[رده:زبان‌شناسی، زبان و ادبیات]]
[[رده:زبان و ادبیات شرقی (آسیایی)]]
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
[[رده:مقالات(دی) باقی زاده]]  
[[رده:مقالات(دی) باقی زاده]]  
[[رده:مقالات بازبینی نشده2]]
[[رده:مقالات بازبینی شده2 دی 1403]]
[[رده:فاقد اتوماسیون]]
[[رده:فاقد اتوماسیون]]