۱۴۶٬۷۳۵
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
| خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
[[یوشیج، نیما|نیما]] میگوید: «قدیمترین آوازی که مرغ خواند، یادش نیست. بعدها بادها او را از روی درخت عبور داده به سرزمینهای دوردست بردند. من یاد ندارم که قدیمیترین شعر من کدام بود؟ ولی در مرگ "روجا" گام خودمان، شعری را در حضور پدر خواندم. پدرم به من گفت آفرین. باید تیراندازی را هم یاد بگیری و اشاره به تیرو کمان کهنه که به دیوار آویزان بود، کرد؛ اما خودش با آلات دیگری تیراندازی میکرد». | [[یوشیج، نیما|نیما]] میگوید: «قدیمترین آوازی که مرغ خواند، یادش نیست. بعدها بادها او را از روی درخت عبور داده به سرزمینهای دوردست بردند. من یاد ندارم که قدیمیترین شعر من کدام بود؟ ولی در مرگ "روجا" گام خودمان، شعری را در حضور پدر خواندم. پدرم به من گفت آفرین. باید تیراندازی را هم یاد بگیری و اشاره به تیرو کمان کهنه که به دیوار آویزان بود، کرد؛ اما خودش با آلات دیگری تیراندازی میکرد». | ||
بسیاری از شعرهای نیما مانند کار شب پا، آقا توکا، تا صبحدمان، مانلی، خانۀ سریویلی، قوقولی قو و شعرهایی با مضامین شیطان و نامرد و هول و وصف توفان و دریا و نگاه هستیشناسانه و سیاسی ـ اجتماعی و عاشقانه و ... نیما ریشه در دوبیتیهای بومی او دارند. | بسیاری از شعرهای نیما مانند کار شب پا، آقا توکا، تا صبحدمان، مانلی، خانۀ سریویلی، قوقولی قو و شعرهایی با مضامین شیطان و نامرد و هول و وصف توفان و دریا و نگاه هستیشناسانه و سیاسی ـ اجتماعی و عاشقانه و... نیما ریشه در دوبیتیهای بومی او دارند. | ||
[[یوشیج، نیما|نیما]] به زبان و فرهنگ تبری و اولین خانۀ هستیاش دلبستگی ویژهای داشت؛ چنانکه بنا به دستنوشتهاش اولین شعرش را برای گاوشان «روجا» گفت و بعدها مضامین طبیعی و زبانزد و توتم و تابوها و اسطورههای بومی و نامها و مکانها با چربش زبان مادری در فرم و محتوا در شعرهای پارسیاش تکرار میشود. میتوان ذهن و زبان تبری را در شعرهای فارسی نیما بهروشنی دید. شاید نیما هرگز بر زبان نیاورد که بومی میاندیشد و فارسی مینویسد؛ اما اینگونه بود. | [[یوشیج، نیما|نیما]] به زبان و فرهنگ تبری و اولین خانۀ هستیاش دلبستگی ویژهای داشت؛ چنانکه بنا به دستنوشتهاش اولین شعرش را برای گاوشان «روجا» گفت و بعدها مضامین طبیعی و زبانزد و توتم و تابوها و اسطورههای بومی و نامها و مکانها با چربش زبان مادری در فرم و محتوا در شعرهای پارسیاش تکرار میشود. میتوان ذهن و زبان تبری را در شعرهای فارسی نیما بهروشنی دید. شاید نیما هرگز بر زبان نیاورد که بومی میاندیشد و فارسی مینویسد؛ اما اینگونه بود. | ||