۱۰۴٬۶۸۸
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==ولادت== | ==ولادت== | ||
سید محمد بن عبدالله قطیفی لحصاوی قهستانی است و گاه موسوی خراسانی نیز خوانده میشود. بنابر منابع نسب او با هفده واسطه به امام موسی کاظم(ع) میرسید.<ref> ر.ک: جلالی شیجانی، جمشید، ص11</ref> در قائن مرکز بخش قهستان تولد یافت -همان منطقهای كه سيد حیدر تونی و سيد علی همدانی، آنجا میزیستند.<ref> ر.ک: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص313</ref> | سید محمد بن عبدالله قطیفی لحصاوی قهستانی است و گاه موسوی خراسانی نیز خوانده میشود. بنابر منابع نسب او با هفده واسطه به [[امام موسی کاظم علیهالسلام|امام موسی کاظم(ع)]] میرسید.<ref> ر.ک: جلالی شیجانی، جمشید، ص11</ref> در قائن مرکز بخش قهستان تولد یافت -همان منطقهای كه سيد حیدر تونی و سيد علی همدانی، آنجا میزیستند.<ref> ر.ک: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص313</ref> | ||
مولد پدرش قطیف و جدش لحصا بوده و به همین جهت، در بعضی از غزلێات خودش گاهی به «لحصوى» تخلّص نموده و بيشتر متخلّص به «نوربخش» میباشد. پدرش عبدالله، از احساء بحرين براى سياحت و زيارت قبر على بن موسى الرضا(ع) به طوس آمده و بعداً در قائن مقيم شده بود. محمد در یکیاز ماههای سال ٧٩٠ق متولد شد.<ref> ر.ک: مدرس، محمدعلی، ج5، ص408</ref> | مولد پدرش قطیف و جدش لحصا بوده و به همین جهت، در بعضی از غزلێات خودش گاهی به «لحصوى» تخلّص نموده و بيشتر متخلّص به «نوربخش» میباشد. پدرش عبدالله، از احساء بحرين براى سياحت و زيارت قبر [[امام رضا علیهالسلام|على بن موسى الرضا(ع)]] به طوس آمده و بعداً در قائن مقيم شده بود. محمد در یکیاز ماههای سال ٧٩٠ق متولد شد.<ref> ر.ک: مدرس، محمدعلی، ج5، ص408</ref> | ||
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
چنان تیزهوش بودکه درهفت سالگی قرآن را حفظ وبه سرعت در همۀ علوم تبحر يافت. وی در جوانی مدتی از محضر مير سيد شريف جرجانى (٧٤٠-٨١٦ق) | چنان تیزهوش بودکه درهفت سالگی قرآن را حفظ وبه سرعت در همۀ علوم تبحر يافت. وی در جوانی مدتی از محضر [[جرجانی، علی بن محمد|مير سيد شريف جرجانى]] (٧٤٠-٨١٦ق) و [[ابن فهد حلی، احمد بن محمد|ابن فهد حلى]] (٧٥٧-٨٤١ق) بهره برد. | ||
===شاگردان=== | ===شاگردان=== | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
#محمد بن یحیی بن علی گیلانی لاهیجی<ref> ر.ک: صدقیانلو، جعفر، ص27</ref> | #محمد بن یحیی بن علی گیلانی لاهیجی<ref> ر.ک: صدقیانلو، جعفر، ص27</ref> | ||
==مهاجرت به هرات == | ==مهاجرت به هرات == | ||
در دوران سلطنت شاهرخ تیموری که شهر هرات از بزرگترين شهرهاى آسياى ميانه بهشمار مى آمد، نوربخش به دنبال كسب دانش راهى هرات شد ودر آنجا به طريقۀ كبرويه پیوست و این به توصیۀ شیخ ابراهیم خُتَلانی بود که از جمله خلفای خواجه اسحاق ختلانی (متوفای ٨٦٩ق) بهشمار میآمد. نوربخش توصیۀ او را پذیرفت و به خانقاه خواجه اسحاق در ختلان نقل مکان کرد و به او دست ارادت داد. سپس به امر وی به ریاضت پرداخت و به درجات معنوى رسيد، و خرقۀ اجازت وارشاد را خواجه به وى پوشانيد<ref> ر.ک: جلالی شیجانی، جمشید، ص11</ref> و مريد خواجه اسحق ختلانی - شاگرد سید علی همدانی -گردید. مرشد از استعدادهای وى چنان به شگفت آمد كه او را نوربخش لقب داد-اين نام يادآور مشعشعيان است.<ref> ر.ک: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص314</ref> | در دوران سلطنت شاهرخ تیموری که شهر هرات از بزرگترين شهرهاى آسياى ميانه بهشمار مى آمد، نوربخش به دنبال كسب دانش راهى هرات شد ودر آنجا به طريقۀ كبرويه پیوست و این به توصیۀ شیخ ابراهیم خُتَلانی بود که از جمله خلفای خواجه [[اسحاق ختلانی]] (متوفای ٨٦٩ق) بهشمار میآمد. نوربخش توصیۀ او را پذیرفت و به خانقاه خواجه اسحاق در ختلان نقل مکان کرد و به او دست ارادت داد. سپس به امر وی به ریاضت پرداخت و به درجات معنوى رسيد، و خرقۀ اجازت وارشاد را خواجه به وى پوشانيد<ref> ر.ک: جلالی شیجانی، جمشید، ص11</ref> و مريد خواجه اسحق ختلانی - شاگرد [[همدانی، سید علی بن شهابالدین|سید علی همدانی]] - گردید. مرشد از استعدادهای وى چنان به شگفت آمد كه او را نوربخش لقب داد- اين نام يادآور مشعشعيان است.<ref> ر.ک: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص314</ref> | ||
==به دنبال حکومت صوفیانه و ادعای مهدویت== | ==به دنبال حکومت صوفیانه و ادعای مهدویت== | ||
خواجه اسحق كه خود در صدد قيام عليه شاهرخ و تشكيل یک دولت صوفیانه بود، در محمد نوربخش، آن عربی نژاد هوشمند و دلیر، صفاتی ديد که به او جرأت داد از وى براى تحقق رؤيايش سودجويد. ازين جهت اصرار زیادی داشت که علوی بودن او را از طریق مكاشفۀ صوفیانه مؤكد سازد، تا بتواند عامه مردم، بویژه صوفیان را به جمع شدن دور او، به عنوان مهدی، بکشاند.<ref> ر.ک: جعفریان، رسول، ص117</ref> همانندی نامش، یعنی محمد بن عبدالله با نام پیغمبر، او را در توجيه این دعوی کمک میکرد؛ چون طبق بعضى اخبار، مهدى همنام بيغمبر است [و پدرش نيز]. محمد نوربخش كه اصرار داشت اين مطابقت اسمى با پيغمبر (و در نتیجه با مهدی) هرچه شاملتر باشد، پسر خود را قاسم ناميد تا نام كاملش چنین بشود: ابوالقاسم، | خواجه اسحق كه خود در صدد قيام عليه شاهرخ و تشكيل یک دولت صوفیانه بود، در محمد نوربخش، آن عربی نژاد هوشمند و دلیر، صفاتی ديد که به او جرأت داد از وى براى تحقق رؤيايش سودجويد. ازين جهت اصرار زیادی داشت که علوی بودن او را از طریق مكاشفۀ صوفیانه مؤكد سازد، تا بتواند عامه مردم، بویژه صوفیان را به جمع شدن دور او، به عنوان مهدی، بکشاند.<ref> ر.ک: جعفریان، رسول، ص117</ref> همانندی نامش، یعنی محمد بن عبدالله با نام پیغمبر، او را در توجيه این دعوی کمک میکرد؛ چون طبق بعضى اخبار، مهدى همنام بيغمبر است [و پدرش نيز]. محمد نوربخش كه اصرار داشت اين مطابقت اسمى با پيغمبر (و در نتیجه با مهدی) هرچه شاملتر باشد، پسر خود را قاسم ناميد تا نام كاملش چنین بشود: ابوالقاسم، محمد بن عبدالله.<ref> ر.ک: عرفان، امیرمحسن، ص74</ref> | ||
هرچه هست، خواجه اسحق، با محمد نوربخش به سمت خليفةالخلفاى خود و به عنوان شيخ طريقۀ سيد على | هرچه هست، خواجه اسحق، با محمد نوربخش به سمت خليفةالخلفاى خود و به عنوان شيخ طريقۀ [[همدانی، سید علی بن شهابالدین|سيد على همدانى]]، بيعت نمود و در روز بيعت به ١٢ نفر (بيعت كننده)، محض تيمن به تعداد اثمه، اكتفا شد. | ||
==پوشیدن لباس سیاه== | ==پوشیدن لباس سیاه== | ||
از مميزات طريقۀ نوربخش، سياهپوشی بود، چون اين رنگ نماد نور و زندگی غیبیان شمردە میشد، و نوربخشیان را از حروفیان که سپيد میپوشیدند، جدا میکرد. بعدا پیروان نوربخش، این شعار را به عمامۀ سياه بدل کردند که مبدل به شعار نهضت شد و مایۀ افزایش هیجان مردم در پیوستن بدان گردید. تأثیر این شعار در عامه چندان بودکه دولت وقت، نوربخش را از کاربردن آن منع کرد.<ref> ر.ک: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص314</ref> | از مميزات طريقۀ نوربخش، سياهپوشی بود، چون اين رنگ نماد نور و زندگی غیبیان شمردە میشد، و نوربخشیان را از حروفیان که سپيد میپوشیدند، جدا میکرد. بعدا پیروان نوربخش، این شعار را به عمامۀ سياه بدل کردند که مبدل به شعار نهضت شد و مایۀ افزایش هیجان مردم در پیوستن بدان گردید. تأثیر این شعار در عامه چندان بودکه دولت وقت، نوربخش را از کاربردن آن منع کرد.<ref> ر.ک: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص314</ref> | ||
==شکست قیام و تبعید سید نوربخش به شیراز== | ==شکست قیام و تبعید سید نوربخش به شیراز== | ||
جنبش نوريخشيان به سال ٨٢٦ دركوهتيرى از قلعههاى ختلان آغاز گردید. | جنبش نوريخشيان به سال ٨٢٦ دركوهتيرى از قلعههاى ختلان آغاز گردید. با آنكه خود نوربخش معتقد بودکه تا آمادگی كامل باید اعلام شورش را به تأخير انداخت. ولى خواجه اسحق از شدت هيجان عجله کرد. قیام پیش از آنکه شروع شود، شکست یافت،<ref> ر.ک: جلالی شیجانی، جمشید، ص12</ref> زیرا دستهای از صوفیه ازاین جنبش انشعاب کرده به گروهی دیګر که زير رهبرى عبدالله مشهدى -مخالف و رقيب محمد نوربخش در رياست طريقه - بودند، پيوستند. اين جنبش به کشته شدن خواجهاسحق و برادرش و دستگیری و اعزام محمد نوربخش به هرات، پايتخت تيموريان، منتهى شد. شاهرخ كه از انتشار دعوت حروفيه در ارتش خود قبلا برآشفته بود با پدیدآمدن این حرکت تازه، در صدد برآمد هردو را ریشه کن سازد. ولی نوربخش بهاندازای مورد علاقۀ مردم بود که ظاهراً شاهرخ جرأت نكرد او را بكشد. فرمان داد به شيراز تبعيدش كنند ودر آنجا وى را در انتخاب تبعیدگاه جدید آزاد گذاشتند. | ||
==سفرهای تبلیغی و درج سکه به نامش در کردستان== | ==سفرهای تبلیغی و درج سکه به نامش در کردستان== | ||
پس به گردش در شوشتر و بصره و حله و بغداد پرداخت و عتبات مقدس شیعه را زیارت کرد. پیداست که او شکست خود را نپذیرفته بود. پس به کردستان رفت تا دعوت خود را در آنجا پراکند، اهالی کردستان تابع وی شدند و به نامش سکه زدند، به همين سبب شاهرخ مضطرب شد. کار بدانجا کشید کە نوربخش را دیگر بار بازداشت و زندانی کردند و از آنجا به هرات بردند و در آن شھر، زنجیر برپا، برروی منبر اعلان کرد که دعوی خلافت وهرچه بدان مربوط میشود، نداشته وندارد. | پس به گردش در شوشتر و بصره و حله و بغداد پرداخت و عتبات مقدس شیعه را زیارت کرد. پیداست که او شکست خود را نپذیرفته بود. پس به کردستان رفت تا دعوت خود را در آنجا پراکند، اهالی کردستان تابع وی شدند و به نامش سکه زدند، به همين سبب شاهرخ مضطرب شد. کار بدانجا کشید کە نوربخش را دیگر بار بازداشت و زندانی کردند و از آنجا به هرات بردند و در آن شھر، زنجیر برپا، برروی منبر اعلان کرد که دعوی خلافت وهرچه بدان مربوط میشود، نداشته وندارد. | ||
در نتیجۀ این «اعتراف» اجازه یافت که به تدریس - فقط علوم رسمی -بپردازد، به شرط آنكه دانشجوى زياد نپذيرد وعمامۀ سياه برسر نگذارد. اما بالاخره | در نتیجۀ این «اعتراف» اجازه یافت که به تدریس - فقط علوم رسمی - بپردازد، به شرط آنكه دانشجوى زياد نپذيرد وعمامۀ سياه برسر نگذارد. اما بالاخره | ||
از وی خواسته شد که قلمرو تیموریان را ترک گوید و به بلاد روم برود، ولی او ترجیح داد که درایران بماند و گیلان را انتخاب کرد. | از وی خواسته شد که قلمرو تیموریان را ترک گوید و به بلاد روم برود، ولی او ترجیح داد که درایران بماند و گیلان را انتخاب کرد. | ||
==وفات== | ==وفات== |