۱۱۱٬۴۳۹
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
ملا عبداللطیف سلطان | ملا [[عبداللطیف سلطان پوری]]، از فلاسفه بزرگ حنفی مذهب هند،آموزش شاهزادۀ جوان را به عهده گرفت و عشق به فلسفه و عرفان را به او القا کرد. دارا شکوه طبق رسوم متداول در دربار پادشاهان گورکانی آداب و معارف زمان خود را فرا گرفت. ابتدا به خواندن قرآن و احادیث پرداخت و از همان آغاز جوانی به تفسیر و درک قشری کتاب مقدس بسنده نکرد. بلکه برای کسب دانش و ادب نزد عارفان مسلمان، و هند و....رفت و حتی با یهودیانی نظیر سرمد کاشانی مباحثه و نشست و برخاست داشت. | ||
در خوشنویسی ماهر شد و بر فنون نظامی تسلط کامل یافت. | در خوشنویسی ماهر شد و بر فنون نظامی تسلط کامل یافت. | ||
میرک شیخ ، شیخ احمد دهلوی نیز از اساتید و اعاظم داراشکوه بودند که نام آنان در | میرک شیخ ، شیخ احمد دهلوی نیز از اساتید و اعاظم داراشکوه بودند که نام آنان در [[سکینة الاولیاء]] آمده و در [[حسنات العارفین|حسناتالعارفین]] از استادان دیگر خود یادی کرده است.<ref> ر.ک: حیدریان، محمدحسین، ص21</ref> | ||
فارسی زبان مادریش بود ولی با هندی و عربی نیز خوب آشنا بود و بیگمان سانسکریت هم میدانست.<ref> ر.ک: شایگان، داریوش، ص198</ref> | فارسی زبان مادریش بود ولی با هندی و عربی نیز خوب آشنا بود و بیگمان سانسکریت هم میدانست.<ref> ر.ک: شایگان، داریوش، ص198</ref> | ||
از ترجمه اوپانیشاد چنین بر میآید کە دارا شکوه به ادبیات سانسکریت کاملا آشنائی داشته و تمام تفاسیر و نوشتهها را دراین باره خوانده است. کتاب | از ترجمه اوپانیشاد چنین بر میآید کە دارا شکوه به ادبیات سانسکریت کاملا آشنائی داشته و تمام تفاسیر و نوشتهها را دراین باره خوانده است. کتاب [[مجمع البحرين (داراشکوه بابری)|مجمع البحرین]]، نشاندهنده اطلاعات کامل وی دربارہ آئین و فلسفه هندو است. | ||
محمد دار اشكوه ، نقاشی خوب می کرد و خط بسیار زیبائی داشت که آن را نزد ملا عبدالرشید خوشنویس، خوشنویس دربار فرا گرفته بود. رشتههای مختلف دیگر از جمله، ادبیات فلسفه، زبان وهنر را در محضر استادان زبر دست زمان خود آموخت واز خرمن دانش وادب آنان توشه و بهره بسیار اندوخت.<ref> ر.ک: ارجمند، جمشید، ص21-22</ref> | محمد دار اشكوه ، نقاشی خوب می کرد و خط بسیار زیبائی داشت که آن را نزد ملا عبدالرشید خوشنویس، خوشنویس دربار فرا گرفته بود. رشتههای مختلف دیگر از جمله، ادبیات فلسفه، زبان وهنر را در محضر استادان زبر دست زمان خود آموخت واز خرمن دانش وادب آنان توشه و بهره بسیار اندوخت.<ref> ر.ک: ارجمند، جمشید، ص21-22</ref> | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
داراشکوه درک حضور فرزانگان هندو و مسلمان را بسی مغتنم میداشت و با آنان ملاقات میکرد، همچنین او با ملا شاه بدخشانی ملاقات کرد و در حلقه مریدان او در آمد و به سلسله قادری پیوست.<ref> ر.ک: همان، ص10 </ref> | داراشکوه درک حضور فرزانگان هندو و مسلمان را بسی مغتنم میداشت و با آنان ملاقات میکرد، همچنین او با ملا شاه بدخشانی ملاقات کرد و در حلقه مریدان او در آمد و به سلسله قادری پیوست.<ref> ر.ک: همان، ص10 </ref> | ||
او در طول عمر کوتاه خود آثار مهم و متعددی به فارسی نوشت، اما دو اثر برجستۀ او، یکی ترجمۀ اوپانیشادها به زبان فارسی است که بر آن سرّاکبر نام نهاد، و دیگری رسالۀ | او در طول عمر کوتاه خود آثار مهم و متعددی به فارسی نوشت، اما دو اثر برجستۀ او، یکی ترجمۀ اوپانیشادها به زبان فارسی است که بر آن سرّاکبر نام نهاد، و دیگری رسالۀ [[مجمع البحرين (داراشکوه بابری)|مجمع البحرین]] که تلاشی صادقانه و پافشارانه بر اثبات يگانگى مفاهيم تصوف اسلامى و آیین هندوست. در واقع داراشکوه رؤیای تقریب ادیان را در سر میپروراند و بویژه در جامعه متکثر هند بر آن بود که دین بزرگ اسلام و هندو را به هم پیوند زند که گفتهاند اگر در این راه موفق میشد شبه قارۀ هند به دو بخش هند و پاکستان تقسیم نمیشد و تاریخ آسیا تغییر میکرد.<ref> ر.ک: ارجمند، جمشید، صفحه شانزده</ref> اعتقادی که سر خود را در این راه داد. | ||
==وفات== | ==وفات== | ||
دارا شكوه چندینبار عهدهدار فرمانروائى ولايات و ايالات مختلف هند گردید، ازخود شایستگی نشان داد که این شایستگی ممکن است باعث حسادت برادران دیگر شده و به دشمنی و ستیز تبدیل شده باشد . | دارا شكوه چندینبار عهدهدار فرمانروائى ولايات و ايالات مختلف هند گردید، ازخود شایستگی نشان داد که این شایستگی ممکن است باعث حسادت برادران دیگر شده و به دشمنی و ستیز تبدیل شده باشد . بهھرحال جنگی در ١٠٦٨ با اورنگزیب بوقوع پیوست که پدر به طرفداری از داراشکوه وارد ستیز شد. ولی در نهم رمضان ١٠٦٨ شكست خورد وشبانه با جمعی از سپاهیانش راهی دهلی گردید و سپس در اگره به تقویت قوای خود پرداخت، او در جمادیالثانی ١٠٦٩ق دوبارە با اورنگزیب به جنگ پرداخت، که این بارهم به شکست انجامید. پس ازآن قصد پناهندگی بهایران داشت که مهلت آن را نیافت و دستگیر گردید. او درشب پنجشنبه بیست و دوم ذیحجه ١٠٦٩ق به دستور برادرش اورنگزیب و با اتهام کفر و زندیق بودن به قتل رسید.<ref> ر.ک: حیدریان، محمدحسین، ص25</ref> | ||
==آثار== | ==آثار== |