۱۰۶٬۲۵۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NURسوفوکلس و فلسفهJ1.jpg | عنوان =سوفوکلس و فلسفه | عنوانهای دیگر = |پدیدآورندگان | پدیدآوران = وودراف، پال (نویسنده) رنجبر، ابراهیم (مترجم) |زبان | زبان = | کد کنگره = | موضوع = |ناشر | ناشر =خوب | مکان نشر =تهران | سال نش...» ایجاد کرد) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''سوفوکلس و فلسفه: جستارهایی دربارۀ نمایشنامههای ادیپوس''' تألیف پال وددراف و دیگران، ترجمه ابراهیم | '''سوفوکلس و فلسفه: جستارهایی دربارۀ نمایشنامههای ادیپوس''' تألیف [[وودراف، پال|پال وددراف]] و دیگران، ترجمه [[رنجبر، ابراهیم|ابراهیم رنجبر]]؛ هدف این کتاب آن است که نشان دهد در آثار ادبی برجسته چه ارتباطات پیچیدهای با دیدگاهها و دغدغههای فلسفی نهفته است. این کتاب از جمله کتابهای بهراستی ارزشمندی است که میتواند دیدگاههای تازهای را به خوانندۀ فارسیزبان عرضه کند. این کتاب راهی میگشاید تا خواننده بتواند از منظری نو به نمایشنامههای ادیپوس نگاه کند. | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
هیچ بعید نیست که سوفوکلس خود را شاعر میدانست. شکی نیست که او را مردی حکیم نیز میدانستند؛ چون او را برای مناصب مهمی در زندگی اجتماعی آتن برمیگزیدند یا در نظر میگرفتند. با این حال سوفوکلس هیچوقت آموزگار یا سوفیست نبود؛ گیریم زمانی پروتاگوراس، سوفیست خودخوانده، مدعی شده بود تمامی شعرای بزرگ در خفا سوفیستهایی واقعی بودند. | هیچ بعید نیست که سوفوکلس خود را شاعر میدانست. شکی نیست که او را مردی حکیم نیز میدانستند؛ چون او را برای مناصب مهمی در زندگی اجتماعی آتن برمیگزیدند یا در نظر میگرفتند. با این حال سوفوکلس هیچوقت آموزگار یا سوفیست نبود؛ گیریم زمانی پروتاگوراس، سوفیست خودخوانده، مدعی شده بود تمامی شعرای بزرگ در خفا سوفیستهایی واقعی بودند. | ||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
بیشک شاعران تراژدینویس با افلاطون بر سر منش خدایان و پهلوانان اختلاف داشتند. گرچه افلاطون در نقد خود بر شعر تراژیک سخنی از سوفوکلس به میان نمیآورد، نمایشنامههای سوفوکلس بیشتر آن ویژگی شعر تراژیک را دارند که در «جمهوری» هدف نقد افلاطون است. افلاطون در صورتبندی خود از فضایل هیچ مجالی گرچه بسیار اندک برای دلرحمی باقی نمیگذارد. در مقابل سوفوکلس ما را وامیدارد تا ادیسئوس را به دلیل دلرحمیاش در «آژاکس» بستاییم. سوفوکلس با به صحنه کشیدن سلوک ادیپوس در مسیر خودشناسی در این دو نمایشنامه بصیرتهایی را دربارۀ این سلوک عرضه کرد. با توجه به این سلوک میتوان جایگاه خود را در روایتهای کلانتر یافت. | بیشک شاعران تراژدینویس با افلاطون بر سر منش خدایان و پهلوانان اختلاف داشتند. گرچه افلاطون در نقد خود بر شعر تراژیک سخنی از سوفوکلس به میان نمیآورد، نمایشنامههای سوفوکلس بیشتر آن ویژگی شعر تراژیک را دارند که در «جمهوری» هدف نقد افلاطون است. افلاطون در صورتبندی خود از فضایل هیچ مجالی گرچه بسیار اندک برای دلرحمی باقی نمیگذارد. در مقابل سوفوکلس ما را وامیدارد تا ادیسئوس را به دلیل دلرحمیاش در «آژاکس» بستاییم. سوفوکلس با به صحنه کشیدن سلوک ادیپوس در مسیر خودشناسی در این دو نمایشنامه بصیرتهایی را دربارۀ این سلوک عرضه کرد. با توجه به این سلوک میتوان جایگاه خود را در روایتهای کلانتر یافت. | ||
سوفوکلس حدود سال 495 پم در کلونوس جایی حوالی شهر آتن چشن به جهان گشود و تا حدود سال 405 زندگی کرد. او نخست در جشنوارۀ نمایشهای تراژیک در سال 468 پم به رقابت پرداخت و بر آیسخولوس پیروز شد. او موفقترین نمایشنامهنویس آتنی در سدۀ پنجم بود که حدود 120 نمایشنامه نوشت و حداقل هجده پیروزی کسب کرد. با حسرت باید گفت تنها هفت تراژدی کامل از او برجای مانده است. تخمین تاریخ این نمایشنامهها کار آسانی نیست. | [[سوفوکلس]] حدود سال 495 پم در کلونوس جایی حوالی شهر آتن چشن به جهان گشود و تا حدود سال 405 زندگی کرد. او نخست در جشنوارۀ نمایشهای تراژیک در سال 468 پم به رقابت پرداخت و بر آیسخولوس پیروز شد. او موفقترین نمایشنامهنویس آتنی در سدۀ پنجم بود که حدود 120 نمایشنامه نوشت و حداقل هجده پیروزی کسب کرد. با حسرت باید گفت تنها هفت تراژدی کامل از او برجای مانده است. تخمین تاریخ این نمایشنامهها کار آسانی نیست. | ||
نمایشنامۀ ادیپوس احتمالا بعد از شیوع آتن بر صحنه رفت. بسیاری از محققان بازۀ زمانی 425 ـ 428 پم را برای نخستین اجرای این نمایشنامه پذیرفتهاند. احتمالا سوفوکلس ادیپوس در کلونوس را بعد از ادیپوس شهریار نوشته است. | نمایشنامۀ ادیپوس احتمالا بعد از شیوع آتن بر صحنه رفت. بسیاری از محققان بازۀ زمانی 425 ـ 428 پم را برای نخستین اجرای این نمایشنامه پذیرفتهاند. احتمالا سوفوکلس ادیپوس در کلونوس را بعد از ادیپوس شهریار نوشته است. |