پرش به محتوا

فلسفة التربية الاسلامية: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ت هاى ' به 'ت‌هاى '
جز (جایگزینی متن - 'ه ها' به 'ه‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'ت هاى ' به 'ت‌هاى ')
 
خط ۳۹: خط ۳۹:
فصل سوم. مبانى انسان‌شناختى[فلسفه تربيتى]اسلام: هر فلسف هاى به‌طور عام و فلسفه تربيت به‌طور خاص بايد موضعش را نسبت به انسان معلوم دارد. برخى از مهمترين مبانى انسان‌شناختى كه با روح اسلام همساز است و از نصوص و تعاليم اسلامى برگرفتنى است چنين است: 1-انسان اشرف مخلوقات و محور حيات است پيامبرى ويژۀ اوست و در تاريخ فلسفه و انديشۀ انسانى پيوسته مورد اهتمام بوده است.  
فصل سوم. مبانى انسان‌شناختى[فلسفه تربيتى]اسلام: هر فلسف هاى به‌طور عام و فلسفه تربيت به‌طور خاص بايد موضعش را نسبت به انسان معلوم دارد. برخى از مهمترين مبانى انسان‌شناختى كه با روح اسلام همساز است و از نصوص و تعاليم اسلامى برگرفتنى است چنين است: 1-انسان اشرف مخلوقات و محور حيات است پيامبرى ويژۀ اوست و در تاريخ فلسفه و انديشۀ انسانى پيوسته مورد اهتمام بوده است.  


در قرآن كريم-مستقيم و غيرمستقيم-بارها از انسان و برترى او بر ديگر پديده‌ها سخن رفته است؛ 2-كرامت انسان و برترى او بر ديگر مخلوقات ربطى به جنس، رنگ، نژاد، زيبايى، ثروت، موقعيت اجتماعى و اين دست امور ندارد، بل به تقوا، ايمان، اخلاص، خرد، عمل و ديگر ويژگي هاى انسانى بازمى‌گردد. قرآن كريم و احاديث شريف بر اين نكات تأكيد دارند؛ 3-انسان را چندين گونه تعريف كرده‌اند؛ رايجترين اين تعريفها تعريف فيلسوفان است. آنها انسان را«حيوان ناطق»خوانده‌اند. اين تعريف، كوتاه اما اعم از ديگر تعريفهاست و براساس آن انسان داراى ويژگي هاى زير است: مى‌تواند سخن بگويد، بياموزد، و با ديگران ارتباط گفتارى برقرار كند و پديده‌ها را از راه نامگذارى از يكديگر بازشناسد، به فطرت، دين‌گراست و پرستش نياز سرشتى اوست، داراى گرايش اخلاقى است و ميل به زندگى اجتماعى دارد. اسلام همۀ اين ميلها را پذيرفته و براى آنها دستورهايى دارد؛ 4-انسان داراى سه بعد جسمى، روحى و عقلى است، اينها ابعاد زيرساختى شخصيت اوست و سعادت و تكامل و پيشرفت او بستگى به ميزان هماهنگى اين سه بعد دارد؛ 5-انسان حاصل وراثت و محيط است و از لحظه انعقاد نطفه تا پايان حيات متأثر از اين دو عامل است؛ 6-انسان داراى انگيزه‌ها و ميلها و نياز هاى فطرى و ارثى و اكتسابى است كه از عناصر محيطى بدو مى‌رسد، اسلام انگيزه‌هاى فطرى و اكتسابى را محترم مى‌شمارد و به تهذيب و هدايت آنها مى‌خواند تا انسان به حكمت و خير دست يازد؛ 7-درست است كه انسانها از بسيارى جهات به هم مى‌مانند؛ اما از بسيارى جهات هم با يكديگر فرق دارند اين تفاوتها يا ارثى است و يا ريشه در محيط دارد، اسلام به تفاوت هاى فردى كاملا توجه دارد؛ 8-انسان طبيعتى دگرگون‌پذير دارد و مى‌تواند همواره از راه تعليم و تربيت جز آنچه هست باشد قرآن و سنت اين نكته را تأييد مى‌كنند مگر نسبت به برخى ويژگي هاى سرشتى كه با آنها زاده مى‌شويم مانند غريزۀ حب بقا.  
در قرآن كريم-مستقيم و غيرمستقيم-بارها از انسان و برترى او بر ديگر پديده‌ها سخن رفته است؛ 2-كرامت انسان و برترى او بر ديگر مخلوقات ربطى به جنس، رنگ، نژاد، زيبايى، ثروت، موقعيت اجتماعى و اين دست امور ندارد، بل به تقوا، ايمان، اخلاص، خرد، عمل و ديگر ويژگي هاى انسانى بازمى‌گردد. قرآن كريم و احاديث شريف بر اين نكات تأكيد دارند؛ 3-انسان را چندين گونه تعريف كرده‌اند؛ رايجترين اين تعريفها تعريف فيلسوفان است. آنها انسان را«حيوان ناطق»خوانده‌اند. اين تعريف، كوتاه اما اعم از ديگر تعريفهاست و براساس آن انسان داراى ويژگي هاى زير است: مى‌تواند سخن بگويد، بياموزد، و با ديگران ارتباط گفتارى برقرار كند و پديده‌ها را از راه نامگذارى از يكديگر بازشناسد، به فطرت، دين‌گراست و پرستش نياز سرشتى اوست، داراى گرايش اخلاقى است و ميل به زندگى اجتماعى دارد. اسلام همۀ اين ميلها را پذيرفته و براى آنها دستورهايى دارد؛ 4-انسان داراى سه بعد جسمى، روحى و عقلى است، اينها ابعاد زيرساختى شخصيت اوست و سعادت و تكامل و پيشرفت او بستگى به ميزان هماهنگى اين سه بعد دارد؛ 5-انسان حاصل وراثت و محيط است و از لحظه انعقاد نطفه تا پايان حيات متأثر از اين دو عامل است؛ 6-انسان داراى انگيزه‌ها و ميلها و نياز هاى فطرى و ارثى و اكتسابى است كه از عناصر محيطى بدو مى‌رسد، اسلام انگيزه‌هاى فطرى و اكتسابى را محترم مى‌شمارد و به تهذيب و هدايت آنها مى‌خواند تا انسان به حكمت و خير دست يازد؛ 7-درست است كه انسانها از بسيارى جهات به هم مى‌مانند؛ اما از بسيارى جهات هم با يكديگر فرق دارند اين تفاوتها يا ارثى است و يا ريشه در محيط دارد، اسلام به تفاوت‌هاى فردى كاملا توجه دارد؛ 8-انسان طبيعتى دگرگون‌پذير دارد و مى‌تواند همواره از راه تعليم و تربيت جز آنچه هست باشد قرآن و سنت اين نكته را تأييد مى‌كنند مگر نسبت به برخى ويژگي هاى سرشتى كه با آنها زاده مى‌شويم مانند غريزۀ حب بقا.  


فصل چهارم. مبانى اجتماعى[فلسفه تربيتى]اسلام: تربيت پيش از هرچيز كارى اجتماعى است و پيشرفت اجتماعى و تبديل اجتماع به وجه بهتر، از هدف هاى برجستۀ تربيت است. اسلام دينى اجتماعى است و برخى رويكرد هاى اجتماعى آن كه در فلسفه تربيتى اسلام مؤثر افتاده است اين‌گونه است: 1-جامعه در ساده‌ترين معنايش گروهى از افراد و گروه‌هاست كه وحدت سرزمين، فرهنگ و دين آنها را به هم مى‌پيوندد. در منابع نخستين اسلام جامعه تعريف نشده است؛ اما اسلام دينى كامل است و هيچ‌يك از نياز هاى آدمى را فرونگذاشته است اسلام در پى برپايى جامع هاى برتر است كه در آن كرامت انسان محفوظ است و عدالت در شكل هاى گوناگون آن رعايت مى‌شود و تعاون و دوستى در آن حاكم است؛ 2-جامعه اسلامى هويت خاص و ويژگيهايى دارد و جامع هاى نمونه و شايستۀ تقليد است. در اين جامعه ايمان به يگانگى خداوند و باور پيامبران و رستاخيز، دين، اخلاق فاضله، خانواده، كرامت انسانى، رشد و تحول اجتماعى، كار و كوشش، مالكيت، توان علمى و اقتصادى و نظامى محترم است. چنين جامع هاى با ديگر جوامع دادوستد علمى و فرهنگى دارد و تعاون و همكارى و مهربانى بر آن حاكم است؛ 3-بناى جامعه اسلامى بر ايمان به خدا، رسالت و معاد است؛ 4-اساس زندگى فردى و اجتماعى، دين به معناى وسيع كلمه است؛ 5-پس از ايمان و اخلاق، بهترين زيربناى جامعه دانش درست است؛ 6-جامعه مانند ديگر پديده‌هاى هستى در حال تغيير و حركت پيوسته است؛ 7-انسان در محيط اجتماعى و انسانى كرامت و اهميت دارد؛ 8- خانواده، نخستين واحد اجتماعى و پل ارتباط مسلمانان گذشته به مسلمانان آينده است و بايد براساس عدل و دوستى و همكارى و احترام متقابل اداره شود.  
فصل چهارم. مبانى اجتماعى[فلسفه تربيتى]اسلام: تربيت پيش از هرچيز كارى اجتماعى است و پيشرفت اجتماعى و تبديل اجتماع به وجه بهتر، از هدف هاى برجستۀ تربيت است. اسلام دينى اجتماعى است و برخى رويكرد هاى اجتماعى آن كه در فلسفه تربيتى اسلام مؤثر افتاده است اين‌گونه است: 1-جامعه در ساده‌ترين معنايش گروهى از افراد و گروه‌هاست كه وحدت سرزمين، فرهنگ و دين آنها را به هم مى‌پيوندد. در منابع نخستين اسلام جامعه تعريف نشده است؛ اما اسلام دينى كامل است و هيچ‌يك از نياز هاى آدمى را فرونگذاشته است اسلام در پى برپايى جامع هاى برتر است كه در آن كرامت انسان محفوظ است و عدالت در شكل هاى گوناگون آن رعايت مى‌شود و تعاون و دوستى در آن حاكم است؛ 2-جامعه اسلامى هويت خاص و ويژگيهايى دارد و جامع هاى نمونه و شايستۀ تقليد است. در اين جامعه ايمان به يگانگى خداوند و باور پيامبران و رستاخيز، دين، اخلاق فاضله، خانواده، كرامت انسانى، رشد و تحول اجتماعى، كار و كوشش، مالكيت، توان علمى و اقتصادى و نظامى محترم است. چنين جامع هاى با ديگر جوامع دادوستد علمى و فرهنگى دارد و تعاون و همكارى و مهربانى بر آن حاكم است؛ 3-بناى جامعه اسلامى بر ايمان به خدا، رسالت و معاد است؛ 4-اساس زندگى فردى و اجتماعى، دين به معناى وسيع كلمه است؛ 5-پس از ايمان و اخلاق، بهترين زيربناى جامعه دانش درست است؛ 6-جامعه مانند ديگر پديده‌هاى هستى در حال تغيير و حركت پيوسته است؛ 7-انسان در محيط اجتماعى و انسانى كرامت و اهميت دارد؛ 8- خانواده، نخستين واحد اجتماعى و پل ارتباط مسلمانان گذشته به مسلمانان آينده است و بايد براساس عدل و دوستى و همكارى و احترام متقابل اداره شود.  
خط ۵۱: خط ۵۱:
معنى هدف را با اصطلاحات مشابه آن؛ يعنى، غايت، نتيجه، رغبت، ارزش و پيش‌بينى مقايسه مى‌كند. آنگاه هدف را به سه درجه يا نوع نهايى، عام و جزئى تقسيم مى‌كند و يادآور مى‌شود هدف نهايى را برخى تعالى نفس، گروهى رشد تكاملى شخصيت، عد هاى پروراندن شهروند صالح و پار هاى آمادگى براى زندگى دنيا و آخرت دانسته‌اند.  
معنى هدف را با اصطلاحات مشابه آن؛ يعنى، غايت، نتيجه، رغبت، ارزش و پيش‌بينى مقايسه مى‌كند. آنگاه هدف را به سه درجه يا نوع نهايى، عام و جزئى تقسيم مى‌كند و يادآور مى‌شود هدف نهايى را برخى تعالى نفس، گروهى رشد تكاملى شخصيت، عد هاى پروراندن شهروند صالح و پار هاى آمادگى براى زندگى دنيا و آخرت دانسته‌اند.  


سپس هريك را شرح مى‌دهد و ديدگاه اسلام را نسبت به آن مى‌آورد. به اهداف عام آموزشى مى‌پردازد. آن را تعريف مى‌كند. به برخى هدف هاى عام آموزشى در مصر و ليبى اشاره مى‌كند. هدف هاى عام تربيت اسلامى را از زبان برخى تربيت‌پژوهان معاصر بازمى‌گويد تا مى‌رسد به هدف جزوى يا خاص و با تعريف آن، شمارى از هدف هاى خاص را نقل مى‌كند. پس از آن به منابع تعيين هدف هاى تربيتى اسلام روى مى‌كند و پس از شرح آنها، ويژگي هاى هدف هاى تربيتى اسلام را برمى‌شمارد و اصول اهداف تربيتى؛ يعنى، شمول، توازن، اعتدال، وضوح، عدم تناقض، واقعى و قابل تحقيق بودن، رعايت تفاوت هاى فردى، تغيير و تحول‌پذيرى در عين ثبات قواعد كلى دين را شرح مى‌كند و هدف هاى فردى عام و هدف هاى اجتماعى عام تربيت اسلامى را توضيح مى‌دهد.  
سپس هريك را شرح مى‌دهد و ديدگاه اسلام را نسبت به آن مى‌آورد. به اهداف عام آموزشى مى‌پردازد. آن را تعريف مى‌كند. به برخى هدف هاى عام آموزشى در مصر و ليبى اشاره مى‌كند. هدف هاى عام تربيت اسلامى را از زبان برخى تربيت‌پژوهان معاصر بازمى‌گويد تا مى‌رسد به هدف جزوى يا خاص و با تعريف آن، شمارى از هدف هاى خاص را نقل مى‌كند. پس از آن به منابع تعيين هدف هاى تربيتى اسلام روى مى‌كند و پس از شرح آنها، ويژگي هاى هدف هاى تربيتى اسلام را برمى‌شمارد و اصول اهداف تربيتى؛ يعنى، شمول، توازن، اعتدال، وضوح، عدم تناقض، واقعى و قابل تحقيق بودن، رعايت تفاوت‌هاى فردى، تغيير و تحول‌پذيرى در عين ثبات قواعد كلى دين را شرح مى‌كند و هدف هاى فردى عام و هدف هاى اجتماعى عام تربيت اسلامى را توضيح مى‌دهد.  


فصل هشتم. فلسفۀ برنامه و مواد درسى در تربيت اسلامى: اهميت برنامه درسى درتربيت اسلامى از ديرباز مورد توجه بوده است و اين به رشد فرهنگى و شكوفايى تمدن اسلامى انجاميد و چراغ راه نوزايى اروپا شد. از توجه به اين مقوله، هنگامى كاسته شد كه كشور هاى اسلامى دچار پراكندگى شدند و افرادى مرتجع و نادان كه ارزشى براى علم و تعليم نمى‌شناختند، بر آنها حاكم شدند. پس از بيان اين نكته به مفهوم لغوى و اصطلاح برنامه درسى(المنهج الدراسى)مى‌پردازد. از سير تحول آن در جهان اسلام ياد مى‌كند. از مفهوم محدود و ضيق برنامه درسى در تربيت اسلامى در قرون متأخر مى‌گويد و به برخى كتاب هاى درسى كشور هاى شمال افريقا از جمله ليبى اشاره مى‌كند و يادآور مى‌شود كه در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم، جهان اسلام با مفاهيم نوين تربيت آشنا شد و در پى آن، نظام آموزشى در مسجد و مدرسه دگرگون گشت و برنامه درسى سنتى گذشته هم، متحول شد. سپس برخى كاستي هاى برنامه درسى سنتى را بيان مى‌كند و اركان چهارگانه برنامه درسى به مفهوم امروزين را برمى‌شمارد و پس از شرح و شمار ويژگي هاى برنامه درسى در تربيت اسلامى به اصول كلى آن؛ يعنى، ارتباط كامل با دين، فراگيرى، توازن نسبى ميان هدفها و محتواى برنامه درسى، توجه به استعدادها و گرايش‌هاى و نياز هاى فراگير و محيط طبيعى و اجتماعى زندگى او، رعايت تفاوت هاى فردى فراگيران و امكان دگرگونى و تحول مى‌پردازد و از مبانى دينى، فلسفى، روانى و اجتماعى برنامه درسى تربيت اسلامى مى‌گويد. آنگاه هدف هاى برنامه‌هاى تربيت اسلامى را گوشزد مى‌كند و از تقسيمات ممكن در برنامه تربيتى اسلام مى‌گويد.  
فصل هشتم. فلسفۀ برنامه و مواد درسى در تربيت اسلامى: اهميت برنامه درسى درتربيت اسلامى از ديرباز مورد توجه بوده است و اين به رشد فرهنگى و شكوفايى تمدن اسلامى انجاميد و چراغ راه نوزايى اروپا شد. از توجه به اين مقوله، هنگامى كاسته شد كه كشور هاى اسلامى دچار پراكندگى شدند و افرادى مرتجع و نادان كه ارزشى براى علم و تعليم نمى‌شناختند، بر آنها حاكم شدند. پس از بيان اين نكته به مفهوم لغوى و اصطلاح برنامه درسى(المنهج الدراسى)مى‌پردازد. از سير تحول آن در جهان اسلام ياد مى‌كند. از مفهوم محدود و ضيق برنامه درسى در تربيت اسلامى در قرون متأخر مى‌گويد و به برخى كتاب هاى درسى كشور هاى شمال افريقا از جمله ليبى اشاره مى‌كند و يادآور مى‌شود كه در اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بيستم، جهان اسلام با مفاهيم نوين تربيت آشنا شد و در پى آن، نظام آموزشى در مسجد و مدرسه دگرگون گشت و برنامه درسى سنتى گذشته هم، متحول شد. سپس برخى كاستي هاى برنامه درسى سنتى را بيان مى‌كند و اركان چهارگانه برنامه درسى به مفهوم امروزين را برمى‌شمارد و پس از شرح و شمار ويژگي هاى برنامه درسى در تربيت اسلامى به اصول كلى آن؛ يعنى، ارتباط كامل با دين، فراگيرى، توازن نسبى ميان هدفها و محتواى برنامه درسى، توجه به استعدادها و گرايش‌هاى و نياز هاى فراگير و محيط طبيعى و اجتماعى زندگى او، رعايت تفاوت‌هاى فردى فراگيران و امكان دگرگونى و تحول مى‌پردازد و از مبانى دينى، فلسفى، روانى و اجتماعى برنامه درسى تربيت اسلامى مى‌گويد. آنگاه هدف هاى برنامه‌هاى تربيت اسلامى را گوشزد مى‌كند و از تقسيمات ممكن در برنامه تربيتى اسلام مى‌گويد.  


فصل نهم. فلسفۀ روش‌هاى تدريس در تربيت اسلامى: در اين فصل، نخست مفهوم روش تدريس و اهميت آن را در تربيت اسلامى مى‌كاود و چند تعريف براى آن بازگو مى‌كند. عناصر اين تعريفها را شرح مى‌دهد. روش تدريس را تعريف مى‌كند و از ميزان پرداخت متون تربيتى اسلام به روش تدريس مىگويد. آنگاه از تقسيم روشها به اعتبارات گوناگون ياد مى‌كند و مى‌افزايد كه در كتاب هاى تربيتى-اسلام و جز آن-از تقسيمات فراوانى ياد مى‌شود و برخى مربيان جديد شيوه‌ها و روشهايى را كه ممكن است معلم آنها را به كار گيرد تا پنجاه و شش روش دانسته‌اند كه مى‌توان آنها را در يازده مجموعه خلاصه كرد. پس از اين به مهمترين روش‌هاى عمومى تدريس در تربيت اسلامى مى‌پردازد و روش استقرائى، قياسى، سخنرانى، محبت و مناظره، حلقه، روايت، سماع، قرائت، املا، حفظ كردن، سفر، درك و فهم را توضيح مى‌دهد. سپس ويژگي هاى عام روش‌هاى تربيت اسلامى را شرح مى‌كند و با پردازش هدف هاى عمومى روش تدريس در تربيت اسلامى، به مبانى عام آن؛ يعنى، دينى، جسمى، روحى و اجتماعى روى مى‌كند و پس از شرح آنها اصول روش‌هاى تدريس را بررسى مى‌كند، اين اصول عبارتند از:  
فصل نهم. فلسفۀ روش‌هاى تدريس در تربيت اسلامى: در اين فصل، نخست مفهوم روش تدريس و اهميت آن را در تربيت اسلامى مى‌كاود و چند تعريف براى آن بازگو مى‌كند. عناصر اين تعريفها را شرح مى‌دهد. روش تدريس را تعريف مى‌كند و از ميزان پرداخت متون تربيتى اسلام به روش تدريس مىگويد. آنگاه از تقسيم روشها به اعتبارات گوناگون ياد مى‌كند و مى‌افزايد كه در كتاب هاى تربيتى-اسلام و جز آن-از تقسيمات فراوانى ياد مى‌شود و برخى مربيان جديد شيوه‌ها و روشهايى را كه ممكن است معلم آنها را به كار گيرد تا پنجاه و شش روش دانسته‌اند كه مى‌توان آنها را در يازده مجموعه خلاصه كرد. پس از اين به مهمترين روش‌هاى عمومى تدريس در تربيت اسلامى مى‌پردازد و روش استقرائى، قياسى، سخنرانى، محبت و مناظره، حلقه، روايت، سماع، قرائت، املا، حفظ كردن، سفر، درك و فهم را توضيح مى‌دهد. سپس ويژگي هاى عام روش‌هاى تربيت اسلامى را شرح مى‌كند و با پردازش هدف هاى عمومى روش تدريس در تربيت اسلامى، به مبانى عام آن؛ يعنى، دينى، جسمى، روحى و اجتماعى روى مى‌كند و پس از شرح آنها اصول روش‌هاى تدريس را بررسى مى‌كند، اين اصول عبارتند از:  


ضرورت رعايت انگيزه‌هاى فراگير و نياز هاى او، لزوم رعايت هدف فراگير و كمك به او براى روشن شدن اهدافش، رعايت سطح پختگى عقلى و علمى و استعداد فراگير، توجه به تفاوت هاى فردى فراگيران، ضرورت تمرين عملى و تكرار، لزوم توجه به فهم و دريافت و استقلال فكرى و تلاش و ابتكار در فراگير. <ref>بهروز رفیعی، ص 294-298</ref>
ضرورت رعايت انگيزه‌هاى فراگير و نياز هاى او، لزوم رعايت هدف فراگير و كمك به او براى روشن شدن اهدافش، رعايت سطح پختگى عقلى و علمى و استعداد فراگير، توجه به تفاوت‌هاى فردى فراگيران، ضرورت تمرين عملى و تكرار، لزوم توجه به فهم و دريافت و استقلال فكرى و تلاش و ابتكار در فراگير. <ref>بهروز رفیعی، ص 294-298</ref>
==پانویس ==
==پانویس ==
<references/>
<references/>