۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
'''در خدمت و خیانت مترجمان''' تألیف نیکو | '''در خدمت و خیانت مترجمان''' تألیف [[سرخوش، نیکو|نیکو سرخوش]]، درحقیقت این کتاب نشان میدهد که رویدادهای تاریخی در برهههای متفاوت بر نمودار سیاست، ادبیات و ترجمه اثر میگذارند و در این میان کدامین نیرو میدانِ ترجمه را به تسخیرِ خود درمیآورد و چگونه؟ | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
کتاب در پنج قسمت به نگارش درآمده است. | کتاب در پنج قسمت به نگارش درآمده است. | ||
1. وفاداری به کلمه یا سنتی که باید بدان توسل جست | 1. وفاداری به کلمه یا سنتی که باید بدان توسل جست | ||
خط ۴۵: | خط ۴۶: | ||
کتاب با طرح یک نظریه درباره زبان و ترجمه و شرح گسترش و بسط آن در ایران آغاز میشود، نظریه والتر بنیامین درباره تقدس کلمات. بر این اساس نیکو سرخوش از نقد دیدگاههای مترجمان فراتر میرود و میکوشد تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در صدوپنجاه سال اخیر و بازتاب آن در آثار متفکران و تحلیلگران ایرانی از پیش از مشروطه تا به امروز را مورد نقد و ارزیابی قرار دهد. | کتاب با طرح یک نظریه درباره زبان و ترجمه و شرح گسترش و بسط آن در ایران آغاز میشود، نظریه والتر بنیامین درباره تقدس کلمات. بر این اساس نیکو سرخوش از نقد دیدگاههای مترجمان فراتر میرود و میکوشد تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در صدوپنجاه سال اخیر و بازتاب آن در آثار متفکران و تحلیلگران ایرانی از پیش از مشروطه تا به امروز را مورد نقد و ارزیابی قرار دهد. | ||
سرخوش در این کتاب نشان میدهد که انتساب دیدگاهی «غربستیز» به آلاحمد و او و روشنفکران پس از او در دهههای 1340 و 1350 و معرفی ایشان به عنوان سرسلسلهداران نقد غرب، درست نیست. به نظر او بدبینی نسبت به غرب اولاً امری ـ صرفاً ـ برآمده از ناآگاهی و نشناختن فرهنگ و تمدن غربی و شیفتگی خام به «آنچه خود داشت» نیست، بلکه زمینههایی عینی و اقتصادی و سیاسی دارد؛ ثانیاً این دیدگاه را میتوان در بسیاری از متفکران و اندیشمندان ایرانی از میانه سده نوزدهم ردیابی کرد. او در این کتاب در مقابل انتقادهای بیپروا و ناهمزمان (آناکرونیک) و از بالای امثال جواد طباطبایی و داریوش شایگان و داریوش آشوری و عبدالکریم | [[سرخوش، نیکو|سرخوش]] در این کتاب نشان میدهد که انتساب دیدگاهی «غربستیز» به آلاحمد و او و روشنفکران پس از او در دهههای 1340 و 1350 و معرفی ایشان به عنوان سرسلسلهداران نقد غرب، درست نیست. به نظر او بدبینی نسبت به غرب اولاً امری ـ صرفاً ـ برآمده از ناآگاهی و نشناختن فرهنگ و تمدن غربی و شیفتگی خام به «آنچه خود داشت» نیست، بلکه زمینههایی عینی و اقتصادی و سیاسی دارد؛ ثانیاً این دیدگاه را میتوان در بسیاری از متفکران و اندیشمندان ایرانی از میانه سده نوزدهم ردیابی کرد. او در این کتاب در مقابل انتقادهای بیپروا و ناهمزمان (آناکرونیک) و از بالای امثال [[جواد طباطبایی]] و [[داریوش شایگان]] و داریوش آشوری و [[سروش، عبدالکریم|عبدالکریم سروش]]، از روشنفکران نسل پیشین بهویژه چهرههایی چون [[آل احمد، جلال|جلال آلاحمد]] و [[شریعتی، علی|علی شریعتی]] دفاع میکند و نشان میدهد که این منتقدان توضیح دقیق و درستی از آلاحمد و همنسلیهای او ارائه نمیکنند و تنها میکوشند به تصویری کاریکاتوری و سادهانگارانه از ایشان حمله کنند.<ref> [https://literaturelib.com/books/7332 ر.ک: کتابخانه تخصصی ادبیات] </ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |