۱۰۵٬۳۲۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می آید' به ' میآید') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می آ' به ' میآ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
یکی از جذابترین و در عین حال پیچیده ترین داستان هایی که در کتاب خدا بیان شده، به پادشاهای ملقب به ذوالقرنین اختصاص دارد. قرآن کریم، نسب این پادشاه را بیان نکرده و تنها به ذکر کلیاتی از وقایع حیات او بسنده نموده، همین امر سردرگمی مفسرین را در یافتن مصداقی تاریخی برای او به دنبال داشته و منشأ ارائه نظریات مختلفی در این باب گردیده است. لیکن به نظر میرسد که هیچ یک از فرضیاتی که از سوی ارباب تفسیر و تاریخ ارائه شده، پاسخ گوی تمامی سؤالات مرتبط با این شخصیت قرآنی نبوده و سبب اقناع کارشناسان امر نشده است. اساسا به همین دلیل است که بحث و تضارب آرایی که از قرون ابتدایی اسلام در رابطه با ذوالقرنین آغاز شد، تا زمان ما نیز ادامه یافته است. در این میان گروهی از محققین، دایره مباحث خود را محدود به ظاهر آیات قرآن و مستندات تاریخی نموده و از ورود به مباحث روایی و بهره گیری از روایات عامه و خاصه برای گره گشایی از مسئله ذوالقرنین اجتناب نمودهاند. از سوی دیگر، برخی از صاحب نظران نیز تنها به بیان روایات وارده در رابطه با ذوالقرنین اکتفا نموده و در صدد یافتن ما بازاء تاریخی برای او نبودهاند. در واقع میتوان گفت به رغم تمامی تحقیقاتی که در این حوزه به عمل آمده، تحقیق جامعی که مباحث تاریخی و نیز روایات وارده در باب ذوالقرنین را به طور توأم مورد بررسی قرار داده و غوامض و معارضات تاریخی و حدیثی موجود را توجیه و تفسیر نماید، انجام نشده است. لذا در نوشتار حاضر تلاش شده تا با اتکاء بر اسناد تاریخی و حدیثی معتبر و با رعایت اصول مقبول نزد مورخین و محدثین، جوانب مختلف مسئله ذوالقرنین مورد بررسی قرار گرفته و تحلیلی راه گشا در این رابطه ارائه گردد. لیکن پیش از شرح و بسط این مباحث، ارائهی توضیحاتی در خصوص رویکردهای تاریخی و روایی در مسئله ذوالقرنین ضروری مینماید. | یکی از جذابترین و در عین حال پیچیده ترین داستان هایی که در کتاب خدا بیان شده، به پادشاهای ملقب به ذوالقرنین اختصاص دارد. قرآن کریم، نسب این پادشاه را بیان نکرده و تنها به ذکر کلیاتی از وقایع حیات او بسنده نموده، همین امر سردرگمی مفسرین را در یافتن مصداقی تاریخی برای او به دنبال داشته و منشأ ارائه نظریات مختلفی در این باب گردیده است. لیکن به نظر میرسد که هیچ یک از فرضیاتی که از سوی ارباب تفسیر و تاریخ ارائه شده، پاسخ گوی تمامی سؤالات مرتبط با این شخصیت قرآنی نبوده و سبب اقناع کارشناسان امر نشده است. اساسا به همین دلیل است که بحث و تضارب آرایی که از قرون ابتدایی اسلام در رابطه با ذوالقرنین آغاز شد، تا زمان ما نیز ادامه یافته است. در این میان گروهی از محققین، دایره مباحث خود را محدود به ظاهر آیات قرآن و مستندات تاریخی نموده و از ورود به مباحث روایی و بهره گیری از روایات عامه و خاصه برای گره گشایی از مسئله ذوالقرنین اجتناب نمودهاند. از سوی دیگر، برخی از صاحب نظران نیز تنها به بیان روایات وارده در رابطه با ذوالقرنین اکتفا نموده و در صدد یافتن ما بازاء تاریخی برای او نبودهاند. در واقع میتوان گفت به رغم تمامی تحقیقاتی که در این حوزه به عمل آمده، تحقیق جامعی که مباحث تاریخی و نیز روایات وارده در باب ذوالقرنین را به طور توأم مورد بررسی قرار داده و غوامض و معارضات تاریخی و حدیثی موجود را توجیه و تفسیر نماید، انجام نشده است. لذا در نوشتار حاضر تلاش شده تا با اتکاء بر اسناد تاریخی و حدیثی معتبر و با رعایت اصول مقبول نزد مورخین و محدثین، جوانب مختلف مسئله ذوالقرنین مورد بررسی قرار گرفته و تحلیلی راه گشا در این رابطه ارائه گردد. لیکن پیش از شرح و بسط این مباحث، ارائهی توضیحاتی در خصوص رویکردهای تاریخی و روایی در مسئله ذوالقرنین ضروری مینماید. | ||
به طور کلی تحقیق در رابطه با ذوالقرنین را میتوان در دو حوزهی مختلف با رویکردی متفاوت تاریخی و یا حدیثی دنبال نمود. در رویکرد اول، شخصیت و سیره ذوالقرنین، به همان ترتیبی که در قرآن بیان شده، با یکی از پادشاهان تطبیق داده میشود و برای این کار به اسناد تاریخی و نکاتی که با اسناد به ظاهر آیات قرآن قابل فهم است، استناد میگردد. به این ترتیب در صورتی که بتوان کلیه مشخصاتی را که از ذوالقرنین در آیات قرآن بیان شده با یک شخصیت تاریخی تطبیق داد، میتوان ادعا نمود که او ذوالقرنین مذکور در قرآن است. ضرورت رویکرد تاریخی از آن جا نشأت میگیرد که نتایج حاصل از آن برای تمامی فرق قابل استفاده بوده و زبان مشترک میان محققین به شمار میآید؛ زیرا در این نوع بحث، تنها به متواترات تاریخی و نکاتی که با بهره گیری از قواعد لغت عرب از ظاهر آیات قرآن استخراج میگردد، استناد خواهد شد که هردوی آنها مورد پذیرش تمامی اندیشمندان اسلامی است. با این حال بحث تاریخی دارای نقایصی بنیادین است که در بسیاری از موارد آن را ناکارآمد کرده است. نخست آن که آیات کتاب خدا توضیحات مجملی را از ذوالقرنین بیان داشته است، در حالی که اظهار نظر قطعی و یقینی در خصوص مابازاء تاریخی ذوالقرنین، نیازمند برخورداری از اطلاعات افزون تری است که این اطلاعات عموما از طریق مراجعه به روایات حاصل میگردد. مضاف بر این، در صورتی که تنها با اسناد تاریخی، مشتمل بر کتب مورخین عهد قدیم و کشفیات باستان شناسان متکی باشیم، لزوما نخواهیم توانست تمامی ویژگی هایی را که قرآن کریم در رابطه با ذوالقرنین بیان نموده با یک شخصیت تاریخی تطبیق دهیم که این امر دلایلی بسیار روشن دارد. اولا کتب مورخین باستان، دورهای محدود از تاریخ بشر را پوشش داده و ثانیا بخش کوچکی از رویدادهای بازه تاریخی مذکور، آن هم با تفاوتها و تعارضات فراوان، در کتب مورخین انعکاس یافته و بیان گردیده است؛ به گونهای که بسیاری از جزئیات ذکر شده در این کتب محل اعتماد نبوده و گاه تنها کلیات و خط سیر اصلی داستانهای ایشان ارزش و اعتبار تاریخی دارد. از سوی دیگر، تمرکز صرف بر تواریخ مدون و نادیده انگاشتن ادوار قبل از آن که بخش وسیعی از تاریخ بشر را به خود اختصاص داده و مملو از وقایع ناشناخته است نیز موجب محدود گشتن دایرهی تحقیقات در رابطه با ذوالقرنین میشود؛ چرا که قرآن کریم بازه زمانی حیات این فرمانروای الهی را مشخص ننموده و این امکان وجود دارد که ذوالقرنین در دوران تاریخ غیر مدون زیسته باشد. میدانیم که حیات بسیاری از انبیاء الهی هم چون ابراهیم، موسی، داوود و سلیمان که قرآن کریم قصص ایشان را انباء غیب و دور از دسترس انسانهای عادی خوانده است؛ مربوط به ادواری بوده که تواریخ مدون، شرحی از آن به میان نیاوردهاند...بنابراین نقایص وارد بر رویکرد تاریخی، اهمیت استناد به روایات و حقایقی را که از طریق وحی بیان شده مکشوف می سازد. روایات، نکات تازهای را از حیات ذوالقرنین ارائه میدهند که در ظاهر آیات قرآن به آنها پرداخته نشده است. حقیقتی که قرآن کریم نیز باعلی صوته به آن شهادت داده، آن است که کتاب خدا تنها منبع اخذ احکام و معارف دینی نبوده و پیامبر(ص) و اوصیائش، شارحان و مفسران حقیقی قرآن به شمار | به طور کلی تحقیق در رابطه با ذوالقرنین را میتوان در دو حوزهی مختلف با رویکردی متفاوت تاریخی و یا حدیثی دنبال نمود. در رویکرد اول، شخصیت و سیره ذوالقرنین، به همان ترتیبی که در قرآن بیان شده، با یکی از پادشاهان تطبیق داده میشود و برای این کار به اسناد تاریخی و نکاتی که با اسناد به ظاهر آیات قرآن قابل فهم است، استناد میگردد. به این ترتیب در صورتی که بتوان کلیه مشخصاتی را که از ذوالقرنین در آیات قرآن بیان شده با یک شخصیت تاریخی تطبیق داد، میتوان ادعا نمود که او ذوالقرنین مذکور در قرآن است. ضرورت رویکرد تاریخی از آن جا نشأت میگیرد که نتایج حاصل از آن برای تمامی فرق قابل استفاده بوده و زبان مشترک میان محققین به شمار میآید؛ زیرا در این نوع بحث، تنها به متواترات تاریخی و نکاتی که با بهره گیری از قواعد لغت عرب از ظاهر آیات قرآن استخراج میگردد، استناد خواهد شد که هردوی آنها مورد پذیرش تمامی اندیشمندان اسلامی است. با این حال بحث تاریخی دارای نقایصی بنیادین است که در بسیاری از موارد آن را ناکارآمد کرده است. نخست آن که آیات کتاب خدا توضیحات مجملی را از ذوالقرنین بیان داشته است، در حالی که اظهار نظر قطعی و یقینی در خصوص مابازاء تاریخی ذوالقرنین، نیازمند برخورداری از اطلاعات افزون تری است که این اطلاعات عموما از طریق مراجعه به روایات حاصل میگردد. مضاف بر این، در صورتی که تنها با اسناد تاریخی، مشتمل بر کتب مورخین عهد قدیم و کشفیات باستان شناسان متکی باشیم، لزوما نخواهیم توانست تمامی ویژگی هایی را که قرآن کریم در رابطه با ذوالقرنین بیان نموده با یک شخصیت تاریخی تطبیق دهیم که این امر دلایلی بسیار روشن دارد. اولا کتب مورخین باستان، دورهای محدود از تاریخ بشر را پوشش داده و ثانیا بخش کوچکی از رویدادهای بازه تاریخی مذکور، آن هم با تفاوتها و تعارضات فراوان، در کتب مورخین انعکاس یافته و بیان گردیده است؛ به گونهای که بسیاری از جزئیات ذکر شده در این کتب محل اعتماد نبوده و گاه تنها کلیات و خط سیر اصلی داستانهای ایشان ارزش و اعتبار تاریخی دارد. از سوی دیگر، تمرکز صرف بر تواریخ مدون و نادیده انگاشتن ادوار قبل از آن که بخش وسیعی از تاریخ بشر را به خود اختصاص داده و مملو از وقایع ناشناخته است نیز موجب محدود گشتن دایرهی تحقیقات در رابطه با ذوالقرنین میشود؛ چرا که قرآن کریم بازه زمانی حیات این فرمانروای الهی را مشخص ننموده و این امکان وجود دارد که ذوالقرنین در دوران تاریخ غیر مدون زیسته باشد. میدانیم که حیات بسیاری از انبیاء الهی هم چون ابراهیم، موسی، داوود و سلیمان که قرآن کریم قصص ایشان را انباء غیب و دور از دسترس انسانهای عادی خوانده است؛ مربوط به ادواری بوده که تواریخ مدون، شرحی از آن به میان نیاوردهاند...بنابراین نقایص وارد بر رویکرد تاریخی، اهمیت استناد به روایات و حقایقی را که از طریق وحی بیان شده مکشوف می سازد. روایات، نکات تازهای را از حیات ذوالقرنین ارائه میدهند که در ظاهر آیات قرآن به آنها پرداخته نشده است. حقیقتی که قرآن کریم نیز باعلی صوته به آن شهادت داده، آن است که کتاب خدا تنها منبع اخذ احکام و معارف دینی نبوده و پیامبر(ص) و اوصیائش، شارحان و مفسران حقیقی قرآن به شمار میآیند. لذا مطالب طرح شده در روایات، نه گزارههایی فاقد اهمیت، که تنها راه برای علم به حقیقت احوال ذوالقرنین محسوب میگردند. هدف از بحث روایی در نوشتار حاضر معرفی دیدگاه ائمه علیهمالسلام در رابطه با ذوالقرنین، برای کسانی است که حدیث را از منابع اخذ معارف دینی به شمار آورده و به حقانیت آن معتقدند. به بیان دیگر میخواهیم بگوییم که دیدگاه برخاسته از روایات، که از لسان افرادی بیان شده که مؤید به وحی بودهاند، بهترین راه برای رمز گشایی از داستان غامض ذوالقرنین است و سزاوار است که شیعیانی که خود را پیرو اهل بیت میدانند، با مداقه در کلمات ایشان، نظریه صحیحی را در ارتباط با ذوالقرنین و مصداق تاریخی او ارائه نمایند و این عقلانیترین راهی است که یک محقق میتواند در پیش گرفته و خود را از اتکای صرف به اسناد تاریخی برهاند.<ref> [https://www.historylib.com/books/2303 ر.ک: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران] </ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |