۱۰۶٬۲۵۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه اند،' به 'هاند،') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' »' به '»') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
فصل چهارم: جمع بندی و نتیجه گیری | فصل چهارم: جمع بندی و نتیجه گیری | ||
==گزارش کتاب== | ==گزارش کتاب== | ||
جامعهی ایران تاریخی درازد دامن و طولانی داشته و شاهد فراز و نشیبها و تحولات و دگرگونیهای بی شماری بوده است؛ از ابرقدرتی در جهان قدیم تا محو از صفحهی سیاسی برای مدت نزدیک به ده قرن (از سقوط ساسانیان تا ظهور صفویه) و همچنین دگرگونیهای عمیق و مهم دوران معاصر یعنی دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی از نمونههای دیگر تحولات این مجموعهی تمدنی - فرهنگی هستند. اما علی رغم این وضعیت به نظر میرسد در زمینهی نظریههای جامعهشناسی کلان که بتواند این تحولات «جامعهی ایران» را در دورههای مختلف تبیین کند محدودیتهای زیادی وجود دارد. مخصوصا ناپایداری هایی که حدود هفت قرن سرزمین ایران را در خود فرو می برند و پی آمدها و آثار عمیقی را در جامعهی ایران تا قرن ها بعد از خود به جای میگذارند که کمتر مورد توجه ویژه و خاص قرار گرفته است اما اکنون موضوع این تحقیقت است. این تحقیق در پی شناسایی علل و ارائهی الگویی برای تبیین ناپایداریهای اجتماعی دائم در حوزهی سرزمین ایران در قرون سوم تا دهم هجری است که با استفاده از روش جامعهشناسی تاریخی در مورد تحولات تاریخی و نیز رویکرد هرمنوتیکی (زندآگاهانه) در جایی که نیاز به تفسیر متون تاریخی بوده است تلاش میکند تا نشان دهد که رویکرد نظریه پردازانی که به تحولات دراز مدت جامعهی ایران پرداختهاند، دچار ضعف بزرگ بی توجهی به واقعیتهای مسلم تاریخی است. وضعیت سرزمین ایران پس از سقوط ساسانیان و ورود اسلام و اعراب به ایران وضعیت کاملا ویژهای است که حتی با اوضاع ایران در زمانی که به دست اسکندر فتح شد شباهت چندانی ندارد. بر اساس نتایج این تحقیق در طی هفت قرن دورهی مورد مطالعهی این بررسی، سرزمین ایران بخشی از امپراطوری بزرگ خلافت اسلامی است که به لحاظ قومی نیز آمیختگیهای بی سابقهای بین اقوام ایرانی و عرب و ترک از طریق مهاجرت این اقوام به ایران شکل میگیرد. بنابراین هیچ «مجموعهی اجتماعی - سیاسی» به نام ایران وجود نداشت. سرزمین ایران در یک منظومه از کانون های قدرت واقع شده بود که وحدت سرزمینی آن نیز از بین رفته بود. امارتهای محلی که در بخشهای مختلف سرزمین ایران شکل گرفته بود و حتی آنها که منشأ ایرانی داشتند هیچ یک مدعی نمایندگی چیزی به نام «جامعهی ایرانی» نبودند. در این تحقیق به جای نظریات متداول، برای تحلیل و تبیین تحولات در این مقطع خاص، پس از نقد و بررسی نظریات و آراء موجود، به لحاظ چهارچوب نظری و چشم انداز مطالعاتی، از نظریات جامعهشناسی تاریخی نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی، در زمینهی تحولات دراز مدت تاریخی در جوامع و همچنین از نظریهی «تحولات ادواری» [[ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد|ابن خلدون]] استفاده شده است. علاوه بر این موارد در بخش چهارچوب نظری همچنین | جامعهی ایران تاریخی درازد دامن و طولانی داشته و شاهد فراز و نشیبها و تحولات و دگرگونیهای بی شماری بوده است؛ از ابرقدرتی در جهان قدیم تا محو از صفحهی سیاسی برای مدت نزدیک به ده قرن (از سقوط ساسانیان تا ظهور صفویه) و همچنین دگرگونیهای عمیق و مهم دوران معاصر یعنی دو انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی از نمونههای دیگر تحولات این مجموعهی تمدنی - فرهنگی هستند. اما علی رغم این وضعیت به نظر میرسد در زمینهی نظریههای جامعهشناسی کلان که بتواند این تحولات «جامعهی ایران» را در دورههای مختلف تبیین کند محدودیتهای زیادی وجود دارد. مخصوصا ناپایداری هایی که حدود هفت قرن سرزمین ایران را در خود فرو می برند و پی آمدها و آثار عمیقی را در جامعهی ایران تا قرن ها بعد از خود به جای میگذارند که کمتر مورد توجه ویژه و خاص قرار گرفته است اما اکنون موضوع این تحقیقت است. این تحقیق در پی شناسایی علل و ارائهی الگویی برای تبیین ناپایداریهای اجتماعی دائم در حوزهی سرزمین ایران در قرون سوم تا دهم هجری است که با استفاده از روش جامعهشناسی تاریخی در مورد تحولات تاریخی و نیز رویکرد هرمنوتیکی (زندآگاهانه) در جایی که نیاز به تفسیر متون تاریخی بوده است تلاش میکند تا نشان دهد که رویکرد نظریه پردازانی که به تحولات دراز مدت جامعهی ایران پرداختهاند، دچار ضعف بزرگ بی توجهی به واقعیتهای مسلم تاریخی است. وضعیت سرزمین ایران پس از سقوط ساسانیان و ورود اسلام و اعراب به ایران وضعیت کاملا ویژهای است که حتی با اوضاع ایران در زمانی که به دست اسکندر فتح شد شباهت چندانی ندارد. بر اساس نتایج این تحقیق در طی هفت قرن دورهی مورد مطالعهی این بررسی، سرزمین ایران بخشی از امپراطوری بزرگ خلافت اسلامی است که به لحاظ قومی نیز آمیختگیهای بی سابقهای بین اقوام ایرانی و عرب و ترک از طریق مهاجرت این اقوام به ایران شکل میگیرد. بنابراین هیچ «مجموعهی اجتماعی - سیاسی» به نام ایران وجود نداشت. سرزمین ایران در یک منظومه از کانون های قدرت واقع شده بود که وحدت سرزمینی آن نیز از بین رفته بود. امارتهای محلی که در بخشهای مختلف سرزمین ایران شکل گرفته بود و حتی آنها که منشأ ایرانی داشتند هیچ یک مدعی نمایندگی چیزی به نام «جامعهی ایرانی» نبودند. در این تحقیق به جای نظریات متداول، برای تحلیل و تبیین تحولات در این مقطع خاص، پس از نقد و بررسی نظریات و آراء موجود، به لحاظ چهارچوب نظری و چشم انداز مطالعاتی، از نظریات جامعهشناسی تاریخی نوربرت الیاس، جامعه شناس آلمانی، در زمینهی تحولات دراز مدت تاریخی در جوامع و همچنین از نظریهی «تحولات ادواری» [[ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد|ابن خلدون]] استفاده شده است. علاوه بر این موارد در بخش چهارچوب نظری همچنین به»مشاهدات» [[فریدریش انگلس]] در مورد قیامها و شورشها در حوزهی خلافت اسلامی و ایران اشاره میشود که ضمنا تأییدی بر «نظریهی دوری ابن خلدون» نیز می باشد. نتایج این تحقیق نشان میدهد که ناکار آمدی دستگاه خلافت برای ادارهی امپراطوری وسیعی که پس از ظهور اسلام فتح شده بود، همچنین نبود مبنایی برای مشروعیت قدرت که از اجماع و توافق عمومی برخوردار باشد و شکل گیری دائم «عصبیت» های مدعی قدرت توسط اقوام عمدتا غیر بومی و نیز قبیلهای - عشایری که بعضا از مناطق خارج از سرزمین ایران به این منطقه سرازیر میشدند، باعث شکل گیری دائم نیروهای گریز از مرکز میگردد که باعث میشود در مدت هفتصد سال، سرزمین ایران را دچار ناپایداریهای دائم نماید.<ref> [https://www.historylib.com/books/2218 ر.ک: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران] </ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |