۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '،ص' به '، ص') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ه ای»' به 'های»') |
||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
بنیادیترین مسئله متافیزیک ارسطو، مسئله هستی (وجود) است. این مسئله بهطور سنتی و تاریخی و نیز هماکنون انگیزه مجادلات حاد و اختلافنظرهای حاد و اختلافنظرهای بسیار در میان پژوهشگران شده است. آیا ارسطو بنیانگذار یک «هستیشناسی» ویژه خود است؟ آیا در این نوشتههای او متافیزیکی «عام» و متافیزیکی «خاص» یافت میشود؟ به هر روی یک نکته مسلم است و آن این است که مسئله هستی یا وجود هست یا موجود در همه مراحل گسترش فلسفیش برای ارسطو ـ هر چند نه به یک نحو ـ مطرح بوده است. این مسئله در متافیزیک به شکلی گسترده و مشخص بیان میشود، مشخصترین شکل آن در جایی است که گفته میشود: در واقع آنچه از دیرباز و اکنون و همیشه جستوجو شده، این است که موجود چیست؟ و این بدان معناست که اوسیا (جوهر) چیست؟<ref>همان، ص602-603</ref>. | بنیادیترین مسئله متافیزیک ارسطو، مسئله هستی (وجود) است. این مسئله بهطور سنتی و تاریخی و نیز هماکنون انگیزه مجادلات حاد و اختلافنظرهای حاد و اختلافنظرهای بسیار در میان پژوهشگران شده است. آیا ارسطو بنیانگذار یک «هستیشناسی» ویژه خود است؟ آیا در این نوشتههای او متافیزیکی «عام» و متافیزیکی «خاص» یافت میشود؟ به هر روی یک نکته مسلم است و آن این است که مسئله هستی یا وجود هست یا موجود در همه مراحل گسترش فلسفیش برای ارسطو ـ هر چند نه به یک نحو ـ مطرح بوده است. این مسئله در متافیزیک به شکلی گسترده و مشخص بیان میشود، مشخصترین شکل آن در جایی است که گفته میشود: در واقع آنچه از دیرباز و اکنون و همیشه جستوجو شده، این است که موجود چیست؟ و این بدان معناست که اوسیا (جوهر) چیست؟<ref>همان، ص602-603</ref>. | ||
ارسطو دانش ویژهای را به این کاوش اختصاص میدهد و میگوید: دانشی هست که به وجود چونان موجود (بما هو موجود) و متعلقات یا لواحق آن بهخودیخود نگرش دارد، اما هیچیک از آن [دانشهایی] نیست که پاره دانش نامیده میشوند، زیرا هیچیک از دانشهای دیگر موجود چونان موجود را در کلیت آن بررسی نمیکنند، بلکه پارهای از موجود را جدا کرده، به بررسی اعراض آن میپردازد. همه آنها دانشها «فلان موجود» و «فلان جنس» را مشخص میکنند و به آن اشتغال میورزند، اما نه «موجود» بهطور مطلق را، یا موجود چونان موجود (بما هو موجود) را. پس دیگر پرسش این نیست که فلان چیز چیست؟ بلکه این است که هستی یا بودن چیست؟ از سوی دیگر، هستی امری بدیهی است؛ اما درباره این پرسش نیز که چرا چیزی خودش است، هیچگونه جستوجویی لازم نیست؛ زیرا این «که هست» یا | ارسطو دانش ویژهای را به این کاوش اختصاص میدهد و میگوید: دانشی هست که به وجود چونان موجود (بما هو موجود) و متعلقات یا لواحق آن بهخودیخود نگرش دارد، اما هیچیک از آن [دانشهایی] نیست که پاره دانش نامیده میشوند، زیرا هیچیک از دانشهای دیگر موجود چونان موجود را در کلیت آن بررسی نمیکنند، بلکه پارهای از موجود را جدا کرده، به بررسی اعراض آن میپردازد. همه آنها دانشها «فلان موجود» و «فلان جنس» را مشخص میکنند و به آن اشتغال میورزند، اما نه «موجود» بهطور مطلق را، یا موجود چونان موجود (بما هو موجود) را. پس دیگر پرسش این نیست که فلان چیز چیست؟ بلکه این است که هستی یا بودن چیست؟ از سوی دیگر، هستی امری بدیهی است؛ اما درباره این پرسش نیز که چرا چیزی خودش است، هیچگونه جستوجویی لازم نیست؛ زیرا این «که هست» یا «کهای» و هستی همچون موجود باید بدیهی باشند. پس هستی را باید چیزی موجود و داشته بگیریم<ref>همان، ص603</ref>. | ||
از سوی دیگر ارسطو میگوید که واژه موجود در معناهای بسیار به کار میرود، اما همه آن معانی به اصل یا مبدأ یگانه باز میگردند؛ زیرا برخی چیزها، موجود نامیده میشوند، چون اوسیا یا جوهرند و برخی چون عوارض جوهرند و بعضی چون راه بهسوی جوهرند، یا چون کیفیاتند، یا سازنده و مولد جوهر یا چیزهایی هستند که در پیوند با جوهرند<ref>همان</ref>. | از سوی دیگر ارسطو میگوید که واژه موجود در معناهای بسیار به کار میرود، اما همه آن معانی به اصل یا مبدأ یگانه باز میگردند؛ زیرا برخی چیزها، موجود نامیده میشوند، چون اوسیا یا جوهرند و برخی چون عوارض جوهرند و بعضی چون راه بهسوی جوهرند، یا چون کیفیاتند، یا سازنده و مولد جوهر یا چیزهایی هستند که در پیوند با جوهرند<ref>همان</ref>. |