۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
}} | }} | ||
'''لب التواریخ'''، تألیف یحیی بن عبداللطیف قزوینی (948ق)، خلاصهای است از تاریخ عمومی تا سال 948ق که به زبان فارسی و در نیمه اول قرن دهم هجری نوشته شده است. | '''لب التواریخ'''، تألیف [[قزوینی، یحیی بن عبداللطیف|یحیی بن عبداللطیف قزوینی]] (948ق)، خلاصهای است از تاریخ عمومی تا سال 948ق که به زبان فارسی و در نیمه اول قرن دهم هجری نوشته شده است. | ||
این کتاب، توسط میرهاشم | |||
این کتاب، توسط [[محدث، سید میرهاشم|میرهاشم محدث]]، تصحیح شده است. | |||
نویسنده در مقدمه کتاب میگوید که از جوانی به علت علاقه به تاریخ، به ثبت همه وقایع مهم و تاریخ وفات مشاهیر از هجرت تا عهد خود میپرداخت و بنابراین، انگیزههای تألیف این کتاب جامع، از دوران شباب برایش فراهم آمده بود تا آنکه آن را به دستور بهرام میرزا پسر شاه اسماعیل فراهم آورد و در ذی الحجه سال 948ق به پایان رسانید. | نویسنده در مقدمه کتاب میگوید که از جوانی به علت علاقه به تاریخ، به ثبت همه وقایع مهم و تاریخ وفات مشاهیر از هجرت تا عهد خود میپرداخت و بنابراین، انگیزههای تألیف این کتاب جامع، از دوران شباب برایش فراهم آمده بود تا آنکه آن را به دستور بهرام میرزا پسر شاه اسماعیل فراهم آورد و در ذی الحجه سال 948ق به پایان رسانید. | ||
اکثر منابع، تألیف این کتاب را در سال 948ق نوشتهاند. فقط استاد احمد | اکثر منابع، تألیف این کتاب را در سال 948ق نوشتهاند. فقط استاد [[منزوی، احمد|احمد منزوی]]، تألیف آن را بین سالهای 944 تا 957ق مرقوم فرمودهاند. در خود این کتاب، مؤلف پنج بار به 948 و یک بار به 957 اعتراف کرده است؛ پس میتوانیم حدس بزنیم که [[قزوینی، یحیی بن عبداللطیف|قزوینی]]، تألیف این تاریخ را در 944ق شروع و در 948ق تمام کرده، ولی تا سال 957ق، مشغول اصلاح و تکمیل آن بوده است. شادروان محمدتقی دانش پژوه تاریخ نگارش کتاب را یک بار بین سالهای 948 تا 954ق و بار دیگر، در سال 957ق میدانند<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص10-11</ref> | ||
قسمتهایی از مطالب این کتاب ترجمه شده و در مجلههای اروپایی و همچنین در گاهنامه سال 1314ش (سید جلال تهرانی) به چاپ رسید که بخشهایی از آن را نیز تصحیح کرده است. | قسمتهایی از مطالب این کتاب ترجمه شده و در مجلههای اروپایی و همچنین در گاهنامه سال 1314ش (سید جلال تهرانی) به چاپ رسید که بخشهایی از آن را نیز تصحیح کرده است. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۴: | ||
کتاب با سه مقدمه از ناشر، مصحح و مؤلف آغاز و مطالب در چهار قسم و هر قسم در چندین فصل و باب، تنظیم شده است. | کتاب با سه مقدمه از ناشر، مصحح و مؤلف آغاز و مطالب در چهار قسم و هر قسم در چندین فصل و باب، تنظیم شده است. | ||
قزوینی نیز مانند سایر مؤلفین، در تألیف خود از منابعی سود جسته و با حفظ امانت، نام آنها را آورده که عبارتند از: | [[قزوینی، یحیی بن عبداللطیف|قزوینی]] نیز مانند سایر مؤلفین، در تألیف خود از منابعی سود جسته و با حفظ امانت، نام آنها را آورده که عبارتند از: | ||
#«نظام التواریخ» بیضاوی، پنج بار؛ | #«نظام التواریخ» بیضاوی، پنج بار؛ | ||
#«تاریخ گزیده مستوفی»، هشت بار؛ | #«تاریخ گزیده مستوفی»، هشت بار؛ | ||
خط ۵۷: | خط ۵۸: | ||
در مقدمه نخست، به اهمیت تاریخ و اهتمام خاص مغولان، اشاره و به این نکته تصریح شده است که توجهی که مغولان به تاریخ ضبط وقایع داشتهاند، سبب شده است که این فن که یکی از شاخههای مهم ادبی است، اهمیت و اعتباری کسب کند و اگر بسیاری از فنون و دانشها به سبب هجوم تاتاران از میان رفت و بسیاری از نویسندگان و هنرمندان زیر تیغ قهر مغول جان سپردند، چنان که جوینی مینویسد: «هر شهری و هر دهی را در چند نوبت کشش و غارت کردند... و هنوز تا رستخیز اگر توالد و تناسل باشد، غلبه مردم به عشر آنچه بوده، نخواهد رسید...»، اما تاریخ نه تنها آسیبی ندید، بلکه پیشی هم گرفت و کتابهای عمده تاریخی در این عهد نوشته شد و به نوشته مرحوم بهار: اگر دوره تیموریان را به این دوره پیوند دهیم، باید گفت که ایران، بلکه عالم اسلام، در هیچ دوره، زیادتر و بهتر از این دوره، از عهده این فن برنیامده است<ref>مقدمه نخست، ص1</ref> | در مقدمه نخست، به اهمیت تاریخ و اهتمام خاص مغولان، اشاره و به این نکته تصریح شده است که توجهی که مغولان به تاریخ ضبط وقایع داشتهاند، سبب شده است که این فن که یکی از شاخههای مهم ادبی است، اهمیت و اعتباری کسب کند و اگر بسیاری از فنون و دانشها به سبب هجوم تاتاران از میان رفت و بسیاری از نویسندگان و هنرمندان زیر تیغ قهر مغول جان سپردند، چنان که جوینی مینویسد: «هر شهری و هر دهی را در چند نوبت کشش و غارت کردند... و هنوز تا رستخیز اگر توالد و تناسل باشد، غلبه مردم به عشر آنچه بوده، نخواهد رسید...»، اما تاریخ نه تنها آسیبی ندید، بلکه پیشی هم گرفت و کتابهای عمده تاریخی در این عهد نوشته شد و به نوشته مرحوم بهار: اگر دوره تیموریان را به این دوره پیوند دهیم، باید گفت که ایران، بلکه عالم اسلام، در هیچ دوره، زیادتر و بهتر از این دوره، از عهده این فن برنیامده است<ref>مقدمه نخست، ص1</ref> | ||
در مقدمه مصحح، به این مطلب اشاره گردیده که درباره این کتاب و مؤلف و خاندان مؤلف، بهترین مطلبی که تاکنون نوشته شده، به قلم ذبیحالله | در مقدمه مصحح، به این مطلب اشاره گردیده که درباره این کتاب و مؤلف و خاندان مؤلف، بهترین مطلبی که تاکنون نوشته شده، به قلم [[صفا، ذبیحالله|ذبیحالله صفا]]، در کتاب «تاریخ ادبیات در ایران» است و عینا همان مطالب، برای معرفی کتاب و نویسنده، ذکر گردیده و در انتها، اطلاعاتی پیرامون نحوه تصحیح و نسخ موجود از کتاب، ارائه شده است<ref>مقدمه دوم، ص7-14</ref> | ||
در مقدمه نویسنده، ضمن بیان انگیزه نگارش کتاب، به موضوع بخشها، فصول و ابواب کتاب، اشاره گردیده است<ref>مقدمه نویسنده، ص19-22</ref> | در مقدمه نویسنده، ضمن بیان انگیزه نگارش کتاب، به موضوع بخشها، فصول و ابواب کتاب، اشاره گردیده است<ref>مقدمه نویسنده، ص19-22</ref> | ||
کتاب به چهار قسم، به شرح زیر تقسیم شده است: | کتاب به چهار قسم، به شرح زیر تقسیم شده است: | ||
قسم اول، در دو فصل، در بیان تاریخ و احوال پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) میباشد. | قسم اول، در دو فصل، در بیان تاریخ و احوال پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) میباشد. | ||
قسم دوم، در مورد پادشاهانی است که قبل از اسلام بودهاند و دارای چهار فصل است: | قسم دوم، در مورد پادشاهانی است که قبل از اسلام بودهاند و دارای چهار فصل است: | ||
#پیشدادیان: یازده تن که مدت حکومتشان 2450 سال بوده است. | #پیشدادیان: یازده تن که مدت حکومتشان 2450 سال بوده است. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۵: | ||
از نکات قابل توجه کتاب آنکه نویسنده آن، مغضوب سلاطین صفوی گردیده، اما قبل از مغضوب شدن، در رکاب شاه طهماسب بوده است. چون وقتی به فتح قلعههای گلخندان و استا میرسد و کشته شدن مرادبیک و به آتش سوزاندن او و سپس خوردن گوشت وی را توسط سپاه کینه خواه!! شرح میدهد، مینویسد: «مؤلف این مختصر در این سفر، دولت آسا در رکاب ظفرانتساب بود و مشاهده این وقایع مینمود»<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص12</ref> | از نکات قابل توجه کتاب آنکه نویسنده آن، مغضوب سلاطین صفوی گردیده، اما قبل از مغضوب شدن، در رکاب شاه طهماسب بوده است. چون وقتی به فتح قلعههای گلخندان و استا میرسد و کشته شدن مرادبیک و به آتش سوزاندن او و سپس خوردن گوشت وی را توسط سپاه کینه خواه!! شرح میدهد، مینویسد: «مؤلف این مختصر در این سفر، دولت آسا در رکاب ظفرانتساب بود و مشاهده این وقایع مینمود»<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص12</ref> | ||
درباره مذهب نویسنده، اکثر تذکره نویسان، او را سنی دانستهاند. همان طور که درباره زکریای | درباره مذهب نویسنده، اکثر تذکره نویسان، او را سنی دانستهاند. همان طور که درباره [[قزوینی، زکریا بن محمد|زکریای قزوینی]]، [[فردوسی، ابوالقاسم|فردوسی]]، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و دانشمندان دیگر هم گفته شده است. همان طور که از گفته استاد فقید دکتر [[صفا، ذبیحالله|ذبیحالله صفا]] مستفاد میشود، چون وی نمیخواسته و نمیتوانسته تشیع صفوی را بپذیرد، بنابراین، معاندین این وصله را به او چسباندهاند. در سراسر کتاب او هم مطلبی که دلالت بر سنی بودن او بکند، دیده نمیشود<ref>ر.ک: همان، ص11</ref> | ||
به خاطر اهمیتی که اثر حاضر داشته است، پس از تألیف، مورد استناد نویسندگان بعد از خود قرار گرفته؛ به طوری که اثر مستقیم و غیر مستقیم آن را در کتابهای «خلاصة التواریخ» و «تاریخ ایلچی» نظام شاه و «منتخب التواریخ» مظفری میبینیم<ref>همان</ref> | به خاطر اهمیتی که اثر حاضر داشته است، پس از تألیف، مورد استناد نویسندگان بعد از خود قرار گرفته؛ به طوری که اثر مستقیم و غیر مستقیم آن را در کتابهای «خلاصة التواریخ» و «تاریخ ایلچی» نظام شاه و «منتخب التواریخ» مظفری میبینیم<ref>همان</ref> |