پرش به محتوا

سعدالدّین حموی (زندگی، سلوک و اندیشه): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ده ها' به 'ده‌ها'
جز (جایگزینی متن - 'میراث دار' به 'میراث‌دار')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ده ها' به 'ده‌ها')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵۲: خط ۵۲:
نویسنده در همان مقدّمه نخستین چالش را با [[ادوارد براون]] در کتاب [[تاریخ ادبیات ایران از فردوسى تا سعدى (براون)|تاریخ ادبیات ایران از فردوسی تا سعدی]] بر قرار می‌کند و به سخن او در آن کتاب که شیخ سعدالدین را از روی عدم شناخت حالات عرفانی و صوفیانه «صرعی» معرّفی می‌کند ایراد می‌گیرد و وی را متّهم می‌دارد که فهم درستی از حالات عرفانی ندارد و لذا در توضیح خود می‌نویسد: البتّه از یک مستشرق اجتماعی و سیاسی و احیاناً ادب پیشه چندان انتظاری نیست که مفاهیم و حالات و کردار خاص صوفیانه و عرفانی را درک کند، که انسلاخ و خلع ارادیِ کالبد را که به نوعی موت ارادی و مرگ اختیاری است، نمی‌داند و تصوّر صرع از آن دارد. وقتی که کسی از غربیان با این عبارت مواجه شود، نوعی از بیماری مغزی ـ روانی را مدّ نظر قرار می‌دهد، آنگاه از این عرفان و تصوّف چه چیزی باید برداشت کند و از این عارفان و صوفیان بلند آوازه چه چیزی را باید فرا بگیرد. که گاهی سخن ناگفتن بهتر از بد گفتن است و این یکی از بدترین معرّفی ها از یکی از بهترین مستشرقین تاریخ ایران است. واقع این است که در باره ی زندگی، اندیشه و سلوک بزرگان عرفان و تصوّفِ ما بسیار کم اهتمام صورت گرفته است. بسیاری از ایشان ناشناخته و یا کم شناخته‌اند و در عین حال از تعرّض دینداران صوری و ظاهری که دین را در صورتِ ظاهر هم ناقص و کج می‌فهمیده‌اند در امان نمانده‌اند. و لذا از دو سوی بر ایشان جفا صورت گرفته، یکی از سوی مانعان که شدیداً به این منع می‌پرداختند و دو دیگر از بی همّتی کسانی که نام تحقیق و معرفت را یدک می‌کشیدند و در این راستا هیچ تلاشی ننمودند<ref>مقدّمه، صص 25-24</ref>.
نویسنده در همان مقدّمه نخستین چالش را با [[ادوارد براون]] در کتاب [[تاریخ ادبیات ایران از فردوسى تا سعدى (براون)|تاریخ ادبیات ایران از فردوسی تا سعدی]] بر قرار می‌کند و به سخن او در آن کتاب که شیخ سعدالدین را از روی عدم شناخت حالات عرفانی و صوفیانه «صرعی» معرّفی می‌کند ایراد می‌گیرد و وی را متّهم می‌دارد که فهم درستی از حالات عرفانی ندارد و لذا در توضیح خود می‌نویسد: البتّه از یک مستشرق اجتماعی و سیاسی و احیاناً ادب پیشه چندان انتظاری نیست که مفاهیم و حالات و کردار خاص صوفیانه و عرفانی را درک کند، که انسلاخ و خلع ارادیِ کالبد را که به نوعی موت ارادی و مرگ اختیاری است، نمی‌داند و تصوّر صرع از آن دارد. وقتی که کسی از غربیان با این عبارت مواجه شود، نوعی از بیماری مغزی ـ روانی را مدّ نظر قرار می‌دهد، آنگاه از این عرفان و تصوّف چه چیزی باید برداشت کند و از این عارفان و صوفیان بلند آوازه چه چیزی را باید فرا بگیرد. که گاهی سخن ناگفتن بهتر از بد گفتن است و این یکی از بدترین معرّفی ها از یکی از بهترین مستشرقین تاریخ ایران است. واقع این است که در باره ی زندگی، اندیشه و سلوک بزرگان عرفان و تصوّفِ ما بسیار کم اهتمام صورت گرفته است. بسیاری از ایشان ناشناخته و یا کم شناخته‌اند و در عین حال از تعرّض دینداران صوری و ظاهری که دین را در صورتِ ظاهر هم ناقص و کج می‌فهمیده‌اند در امان نمانده‌اند. و لذا از دو سوی بر ایشان جفا صورت گرفته، یکی از سوی مانعان که شدیداً به این منع می‌پرداختند و دو دیگر از بی همّتی کسانی که نام تحقیق و معرفت را یدک می‌کشیدند و در این راستا هیچ تلاشی ننمودند<ref>مقدّمه، صص 25-24</ref>.


بخش تصوّف قرون ششم و هفتم از مهمترین مطالب کتاب را در خود جای داده است، زیرا شیخ سعدالدین در این زمان واقع شده و این دو قرن شاهد حضور گسترده‌ی عارفان بزرگی است که خوشبختانه از این بابت می‌توان فهرستی طویل را تنظیم کرد و به خواهندگان ارائه داد و شیخ سعدالدین یکی از آنهاست و طبیعتاً در زندگی و سلوک او ده ها فرد معیّت و متعیّن نیز در همین راستا دیده می‌شوند که هر کدام برای خود شأنی در طریقت و سلوک دارند. در این دو قرن چنانکه نویسنده متذکّر شده است از ادامه‌ی قرن پنجم محلّ تداوم مجادلات کلامی ‌و گروه‌های مذهبی با سویه‌ای ایدئولوژیکی بوده است ضمن اینکه چالش وسیع و گسترده‌ی متکلمان اشعری و معتزلی نیز هنور به قوّت در جریان بود و در کنار اینها فلسفه و ضد فلسفه هم در مبارزه‌ای بی امان به شکلی خاص خود را بر مردم و زمان تحمیل می‌کرد و این اوضاعی عجیب و درهم بود که شیخ سعدالدین در آن ظرف زمانی بالیده می‌شد.
بخش تصوّف قرون ششم و هفتم از مهمترین مطالب کتاب را در خود جای داده است، زیرا شیخ سعدالدین در این زمان واقع شده و این دو قرن شاهد حضور گسترده‌ی عارفان بزرگی است که خوشبختانه از این بابت می‌توان فهرستی طویل را تنظیم کرد و به خواهندگان ارائه داد و شیخ سعدالدین یکی از آنهاست و طبیعتاً در زندگی و سلوک او ده‌ها فرد معیّت و متعیّن نیز در همین راستا دیده می‌شوند که هر کدام برای خود شأنی در طریقت و سلوک دارند. در این دو قرن چنانکه نویسنده متذکّر شده است از ادامه‌ی قرن پنجم محلّ تداوم مجادلات کلامی ‌و گروه‌های مذهبی با سویه‌ای ایدئولوژیکی بوده است ضمن اینکه چالش وسیع و گسترده‌ی متکلمان اشعری و معتزلی نیز هنور به قوّت در جریان بود و در کنار اینها فلسفه و ضد فلسفه هم در مبارزه‌ای بی امان به شکلی خاص خود را بر مردم و زمان تحمیل می‌کرد و این اوضاعی عجیب و درهم بود که شیخ سعدالدین در آن ظرف زمانی بالیده می‌شد.


در بخش توصیف کلّی اشاره‌ای به کتاب [[مراد المریدین]] که توسّط نوه‌ی شیخ [[سعدالدین حمویه، محمد بن مؤید|سعدالدین]] نوشته شده است دارد که برای اغلب افراد این کتاب در حکم منبعی قدیمی‌و موثّق است ولی نویسنده در متن این اثر نیز با نویسنده‌ی آن چالشهایی جدّی دارد و ایراداتی می‌گیرد که کمتر کسی به آن توجّه کرده و یا به نظرش می‌آید، که حاکی از وسعت نظر نویسنده و شناخت دقیقی است که از عرفان و تاریخ عرفان و محتوای سلوکی عرفان دارد. چنانکه در همین فصل می‌نویسد: تنها اثر مستقل مربوط به نواده شیخ است که [[خواجه غیاث‌الدّین هبةالله بن یوسف بن ابراهیم بن سعدالدین حموی]] نام دارد که [[مراد المریدین]] است. این اثر با آنکه از خانواده شیخ برآمده ولی با این حال با وجود گذشت زمان طولانی نمی‌توان خیلی به مطالب آن دل بست و آن را صحیح و مستند دانست<ref>متن، ص 42</ref>. کما اینکه استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] همین نوع ایرادات را در مولوی شناسی به منابع خانوادگیِ مولانا هم می‌گیرد و نوشته‌های فرزند ارشد مولانا، یعنی [[سلطان‌ولد، محمد بن محمد|سلطان ولد]] را چندان با واقعیّت هماهنگ نمی‌بیند و بر این است که مریدانه و در شکل آگراندیسمان نوشته شده است.
در بخش توصیف کلّی اشاره‌ای به کتاب [[مراد المریدین]] که توسّط نوه‌ی شیخ [[سعدالدین حمویه، محمد بن مؤید|سعدالدین]] نوشته شده است دارد که برای اغلب افراد این کتاب در حکم منبعی قدیمی‌و موثّق است ولی نویسنده در متن این اثر نیز با نویسنده‌ی آن چالشهایی جدّی دارد و ایراداتی می‌گیرد که کمتر کسی به آن توجّه کرده و یا به نظرش می‌آید، که حاکی از وسعت نظر نویسنده و شناخت دقیقی است که از عرفان و تاریخ عرفان و محتوای سلوکی عرفان دارد. چنانکه در همین فصل می‌نویسد: تنها اثر مستقل مربوط به نواده شیخ است که [[خواجه غیاث‌الدّین هبةالله بن یوسف بن ابراهیم بن سعدالدین حموی]] نام دارد که [[مراد المریدین]] است. این اثر با آنکه از خانواده شیخ برآمده ولی با این حال با وجود گذشت زمان طولانی نمی‌توان خیلی به مطالب آن دل بست و آن را صحیح و مستند دانست<ref>متن، ص 42</ref>. کما اینکه استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] همین نوع ایرادات را در مولوی شناسی به منابع خانوادگیِ مولانا هم می‌گیرد و نوشته‌های فرزند ارشد مولانا، یعنی [[سلطان‌ولد، محمد بن محمد|سلطان ولد]] را چندان با واقعیّت هماهنگ نمی‌بیند و بر این است که مریدانه و در شکل آگراندیسمان نوشته شده است.