۱۰۶٬۳۰۰
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'می داد' به 'میداد') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می آ' به ' میآ') |
||
(۲۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
'''حکایتهای تلخ و شیرین: خاطرات و حکایتهایی از زبان امام خمینی (قدسسره)،''' مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. | '''حکایتهای تلخ و شیرین: خاطرات و حکایتهایی از زبان امام خمینی (قدسسره)،''' مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. | ||
تاریخ انقلاب اسلامی ایران با وجود کینه | تاریخ انقلاب اسلامی ایران با وجود کینه توزیها و دشمنی قدرتهای بزرگ از توطئه تحریف در امان نیست و دروغ پراکنیهای رسانههای گروهی غرب و اذناب آنان در زمانی که نسل انقلاب بر مسند و مصدر کار حضور دارد، نشان میدهد که نسل آینده تا چه میزان در خطر قلب واقعیتها قرار دارد. | ||
بنیانگذار جمهوری اسلامی، [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] با آن روشن بینی و | بنیانگذار جمهوری اسلامی، [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] با آن روشن بینی و آیندهنگری الهی این مسأله را گوشزد فرموده و در حکم مبارک خویش به حجتالاسلام [[سید حمید روحانی]] میفرمایند: | ||
«شما به عنوان یک مورخ باید توجه داشته باشید که عهده دار چه کار عظیمی شده اید. اکثر مورخین تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدان گونه که دستور | «شما به عنوان یک مورخ باید توجه داشته باشید که عهده دار چه کار عظیمی شده اید. اکثر مورخین تاریخ را آنگونه که مایلند و یا بدان گونه که دستور گرفتهاند مینویسند، نه آنگونه که اتفاق افتاده است...» | ||
بایستی | بایستی خاطرهها، حکایتها، وقایع تلخ و شیرین انقلاب اسلامی از حاضران صادق و مؤمن این انقلاب، سینه به سینه و در سطور کتابها، فیلم ها و نوارها به نسل آینده انتقال یابد تا انقلاب اسلامی همواره آنچنان که بوده و هست، قلوب نسلها را به اسلام ناب محمدی(ص) منور و مؤمن نگهدارد. | ||
[[موسوی خمینی، سید روحالله|امام عظیم الشأن (رضوان الله علیه)]] که خود پایه گذار انقلاب اسلامی و به ثمررساننده و هدایتگر آن در دشوارترین | [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام عظیم الشأن (رضوان الله علیه)]] که خود پایه گذار انقلاب اسلامی و به ثمررساننده و هدایتگر آن در دشوارترین زمانها بودهاند، شایستهترین کسی هستند که میتوانند روح و سمت و جلوههای انقلاب را بیان نمایند. | ||
کتاب حاضر، مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. حضرت امام در بسیاری از بیانات خویش به فرازهایی از وقایع انقلاب اسلامی - چه تلخ و چه شیرین- اشاره فرموده و | کتاب حاضر، مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روحالله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است. حضرت امام در بسیاری از بیانات خویش به فرازهایی از وقایع انقلاب اسلامی - چه تلخ و چه شیرین- اشاره فرموده و دیدهها و شنیدههای خویش را از حوادث قبل از انقلاب به نحوی که به جریان انقلاب اسلامی مربوط میشود، بیان فرمودهاند که علاوه بر کمک بر تحقق ثبت و انتقال وقایع انقلاب اسلامی، حالت جذابیت حکایتی نیز پیدا میکند. | ||
'''تاثیر عالم''' | '''تاثیر عالم''' | ||
من در جوانی در ایام تابستان که گاهی به بعضی از بلاد | من در جوانی در ایام تابستان که گاهی به بعضی از بلاد میرفتم، در بعضی جا ها میدیدم که همه مردم خوبند. از آن جمله محلّات را میدیدم که همه مردمش متدین و خوبند. وقتی متوجه میشدم میدیدم که یک عالم خوب در آنجاست. بنا براین هر جا یک عالم عاقل و متدین باشد، مسائل را اصلاح میکند و در مقابل اگر خدای نخواسته انحرافی در این قشر پیدا شود، این انحراف به مردم نیز سرایت میکند. | ||
'''دروغگویی رادیوهای بیگانه''' | '''دروغگویی رادیوهای بیگانه''' | ||
من دو روز پیش از این که رادیو را گوش میدادم، دیدم که رادیوی خارجی گفت که فلان گفته است که خمینی در حال مرگ است. من یاد قصه-ای افتادم و آن این که یک نفر بود که میخواست اظهار قدرت و پهلوانی بکند. در یک | من دو روز پیش از این که رادیو را گوش میدادم، دیدم که رادیوی خارجی گفت که فلان گفته است که خمینی در حال مرگ است. من یاد قصه-ای افتادم و آن این که یک نفر بود که میخواست اظهار قدرت و پهلوانی بکند. در یک جلسهای گفت که من آنم که چه کردم، چه کردم، کارهایش را شمرد و من جمله گفت من آنم که فلان آدم پهلوان را در فلان جا کشتم و چه کردم. آن آدم حاضر بود، گفت: آن کسی که شما کشتید دارد حرفهای شما را میشنود. من یاد این افتادم که آن کسی که این آقا گفته در حال مرگ است، حرفهای ایشان را شنیده و به این سبک مغزی خندیده است! | ||
'''حال شیخ وارسته''' | '''حال شیخ وارسته''' | ||
در آن روزهایی که در زمان رضاخان پهلوی و فشار طاقت فرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزهها در تب و تاب به سر می-بردند (روزهایی که خداوند رحمان نیاورد چنین روزهایی را برای حوزههای دینی) شیخ نسبتا | در آن روزهایی که در زمان رضاخان پهلوی و فشار طاقت فرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزهها در تب و تاب به سر می-بردند (روزهایی که خداوند رحمان نیاورد چنین روزهایی را برای حوزههای دینی) شیخ نسبتا وارستهای را نزدیک دکان نانوایی که قطعه نانی را خالی میخورد، دیدًم که گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگری که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد، الان هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است. پسرم! من چنین حالی را اگر بگویم به همه مقامات دنیوی میدهم، باور کن. | ||
'''فقط | '''فقط فرنگیها میتوانند''' | ||
من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیتالله حائری]]، رحمهالله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پلههایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه | من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیتالله حائری]]، رحمهالله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پلههایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه میدیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پلهها بالا میرفت و آن ماشه لامپا را حرکت میداد، این یک قدری نورش میرفت بالا، مردم صلوات میفرستادند. بعد میآمد پایین، یک قدری می ماند و مردم مشغول تماشا بودند. دوباره میرفت بالا آن را میکشید پایین، مردم باز تظاهر میکردند». | ||
این از آن | این از آن وقتها مطرح بوده است که ما حتی نمیتوانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگیها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد. | ||
'''چه | '''چه دندانهای سفیدی دارد''' | ||
آقای وزیر آموزش و پرورش که چند روز پیش امده بودند، گفتند تعداد مدارسی که در این دو سال ساخته شده است، ثلث مدارسی است که از اول تا حالا در ایران ساخته شده. آنهایی که غرض دارند اینها را نمی گویند، مسائلی را که باید گفت نمی گویند، آن چیزهایی را که عیب دارد | آقای وزیر آموزش و پرورش که چند روز پیش امده بودند، گفتند تعداد مدارسی که در این دو سال ساخته شده است، ثلث مدارسی است که از اول تا حالا در ایران ساخته شده. آنهایی که غرض دارند اینها را نمی گویند، مسائلی را که باید گفت نمی گویند، آن چیزهایی را که عیب دارد میگویند. حضرت مسیح سلام الله علیه آن طوری که نقل میکنند با اصحابش میرفت. الاغ مردهای یا یک حیوان مردهای افتاده بود و آنجا را متعفن کرده بود، انها از تعفنش میگفتند، حضرت فرمود:»چه دندانهای سفیدی دارد» اینها تعلیم هست برای ما. | ||
'''مأموریت سگ''' | '''مأموریت سگ''' | ||
امروز هم یکی از علمای جماران آمد و | امروز هم یکی از علمای جماران آمد و قصهای را نقل کرد که از آن قصه هم من فهمیدم که عنایت خدا با ماست. ایشان فرمودند که یک خانهای را ظاهرا در شمیرانات، این آقایانی که در کمیته بودند و پاسدارها و اینها، به عنوان اینکه شنیده بودند اینجا قمارخانه است، رفته بودند به عنوان اینکه در این قمارخانه را ببندند. وقتی هم رفتند دیدند که بله بساط قمار و مشروبات و اینها هم هست. یکی از پاسدارها رفته است پشت آنجا که برود ببیند چه خبر است، یک سگی همچو حمله کرده به او که او را وادار کرده که برود در زیر زمین، وقتی رفته در زیر زمین دیده یک مقدار زیادی اسلحه و امثال ذلک، زیاد هست که شاید بعد در رادیو و اینها اطلاع بدهند به ملت. | ||
گفتم به آن آقا، با هدایت سگ این واقع شده، این سگ مأمور است، همه عالم مأمورند. آن روز باد و شن مأمور بود امروز هم در این قصه سگ مأمور بوده است.<ref> ر.ک: بینام، ص100-101</ref> | گفتم به آن آقا، با هدایت سگ این واقع شده، این سگ مأمور است، همه عالم مأمورند. آن روز باد و شن مأمور بود امروز هم در این قصه سگ مأمور بوده است.<ref> ر.ک: بینام، ص100-101</ref> |