۱۰۶٬۲۹۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می گوید' به ' میگوید') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'همه ی ' به 'همهی ') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
'''هزارهی سلوک'''، نوشتهی استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] کتابی است که سیر و سلوک عرفانی و راه طریقت معنوی اسلام را برای مخاطبان خود در قالب سخنان بزرگان عرفان و سلوک تعریف و تبیین میکند. چنانکه از نام کتاب پیداست چیزی از هزار در آن وجود دارد، این هزار در واقع هزار نکته و سخن است که از دل منابع عرفانی و صوفیانه و از زبان عارفان بزرگ و مجرّبان طریقت استخراج شده و بدون شرح در اختیار اهل معرفت و طریقت قرار گرفته است. تنها تعریف و توصیف در مقدّمه ی کتاب است که واقعاً ارزشمند و بنیادین است. | '''هزارهی سلوک'''، نوشتهی استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] کتابی است که سیر و سلوک عرفانی و راه طریقت معنوی اسلام را برای مخاطبان خود در قالب سخنان بزرگان عرفان و سلوک تعریف و تبیین میکند. چنانکه از نام کتاب پیداست چیزی از هزار در آن وجود دارد، این هزار در واقع هزار نکته و سخن است که از دل منابع عرفانی و صوفیانه و از زبان عارفان بزرگ و مجرّبان طریقت استخراج شده و بدون شرح در اختیار اهل معرفت و طریقت قرار گرفته است. تنها تعریف و توصیف در مقدّمه ی کتاب است که واقعاً ارزشمند و بنیادین است. | ||
آثار اهل تصوّف و عرفان بی تردید سرشار از گفته ها و اسرار معنوی است ولی واقع این است که نه | آثار اهل تصوّف و عرفان بی تردید سرشار از گفته ها و اسرار معنوی است ولی واقع این است که نه همهی افراد به همهی آن منابع دسترسی دارند و نه تمام آثار برای همه قابل فهم است. شاید برخی چنین تصوّر کنند که این هزار نکته و اشارت و عبارت چندان مهم نباشد و به طور اتّفاقی و ساده گزینش شده است. ولی همین که استادی مسلّم در عرفان و تصوّف که خود از وارثان معنوی سلوک و طریقت، آنهم در بهترین مکتب عرفانی است دست به این گزینش بزند قهراً از ده ها کتاب بهتر و ارزنده تر است، زیرا چیزهایی برگزیده شده که دانستن و خواندن و فهمیدن آن ضروری سلوک و طریق محسوب می شده است و همین نکته است که این کتاب را ویژه و خاص میکند و آن را در حد کتابی مرجع در این دوره مطرح میسازد. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
در بخش دیگری از مقدّمه در خصوص این هزاره چنین توضیح میدهد: در این کتاب، خواننده ی گرامی با اصل عرفان و حقیقت سلوک، آن هم از زبان مردان عارف و سلوک کرده آشنا میگردد. و کلمات اصیل را از عالیترین منابع عرفانی و صوفیانه مرور میکند. هزاره ی سلوک، کتابی خواندنی و به راستی تأمّل کردنی است. دائرة المعارفی از سیر و سلوک عرفانی است و هر فردی در هر مرحله از سلوک که باشد به این کتاب از جهاتی نیازمند است. اینکه هزار سخن مهمّ از مهمترین شخصیّتهای عرفانی را در خود جمع کرده و در حقیقت گنجینهای گرانبها از عالیترین جواهرات معنوی به حساب میآید. دیگر اینکه نام نامیِ تعدادی از عارفان و ذکر خیرشان یکجا در این مجموعه و در کنار یکدیگر قرار گرفته که در کمتر کتابی این اتّفاق می افتد. وجود ده ها آیه و روایت که مستند عارفان بوده، خود این کتاب را اعتباری دینی بخشیده. اینکه درست ترین راه را برای مخاطبان به نمایش درآورده در زودتر و بهتر رسیدن به سرمنزل مقصود کمکی عالی محسوب میشود. و اینکه از انحرافات و خطاهای برخی خامان و ناقصان یاد کرده نیز میتواند راهنمایی نیکو به حساب آید. در این اثر آداب و ادبِ سلوک عرفانی آنگونه که در نزد عارفان بزرگ بوده و رواج داشته، به تمامی یاد شده و خواننده با مرور و مطالعهی این کتاب خواهد دانست که ایشان چگونه آداب سلوک را و ادب خاص حضور را می فهمیدند و به اجراء در میآوردند. بدیهی است که سلوک عرفانی آن هم با عمقی که در عرفان ما دارد بدون دانستن و توجّه نمودن به آداب و ادب ناشدنی است. و لذا این اثر میتواند سندی قابل توجّه در این باب برای مشتاقان سلوک باشد، چه برای رفتن به راهی که به دعوت و حکم سلطان جهان است قهراً باید شرایط حرکت و آداب و ادبِ راه و راهرو و راهبر و مقصد را دانست و به ویژه آنچه که مربوط به «حضور» است باید به خوبی فراگرفته شود تا کار سالک به خوبی به انجام برسد<ref>مقدّمه، صص 17-16</ref>. | در بخش دیگری از مقدّمه در خصوص این هزاره چنین توضیح میدهد: در این کتاب، خواننده ی گرامی با اصل عرفان و حقیقت سلوک، آن هم از زبان مردان عارف و سلوک کرده آشنا میگردد. و کلمات اصیل را از عالیترین منابع عرفانی و صوفیانه مرور میکند. هزاره ی سلوک، کتابی خواندنی و به راستی تأمّل کردنی است. دائرة المعارفی از سیر و سلوک عرفانی است و هر فردی در هر مرحله از سلوک که باشد به این کتاب از جهاتی نیازمند است. اینکه هزار سخن مهمّ از مهمترین شخصیّتهای عرفانی را در خود جمع کرده و در حقیقت گنجینهای گرانبها از عالیترین جواهرات معنوی به حساب میآید. دیگر اینکه نام نامیِ تعدادی از عارفان و ذکر خیرشان یکجا در این مجموعه و در کنار یکدیگر قرار گرفته که در کمتر کتابی این اتّفاق می افتد. وجود ده ها آیه و روایت که مستند عارفان بوده، خود این کتاب را اعتباری دینی بخشیده. اینکه درست ترین راه را برای مخاطبان به نمایش درآورده در زودتر و بهتر رسیدن به سرمنزل مقصود کمکی عالی محسوب میشود. و اینکه از انحرافات و خطاهای برخی خامان و ناقصان یاد کرده نیز میتواند راهنمایی نیکو به حساب آید. در این اثر آداب و ادبِ سلوک عرفانی آنگونه که در نزد عارفان بزرگ بوده و رواج داشته، به تمامی یاد شده و خواننده با مرور و مطالعهی این کتاب خواهد دانست که ایشان چگونه آداب سلوک را و ادب خاص حضور را می فهمیدند و به اجراء در میآوردند. بدیهی است که سلوک عرفانی آن هم با عمقی که در عرفان ما دارد بدون دانستن و توجّه نمودن به آداب و ادب ناشدنی است. و لذا این اثر میتواند سندی قابل توجّه در این باب برای مشتاقان سلوک باشد، چه برای رفتن به راهی که به دعوت و حکم سلطان جهان است قهراً باید شرایط حرکت و آداب و ادبِ راه و راهرو و راهبر و مقصد را دانست و به ویژه آنچه که مربوط به «حضور» است باید به خوبی فراگرفته شود تا کار سالک به خوبی به انجام برسد<ref>مقدّمه، صص 17-16</ref>. | ||
در بین سخنانی که در این هزاره وجود دارد به واقع برخی بسیار ناب و ارزندهاند که باید بارها و بارها خوانده و تکرار شود. ذکر برخی از این عبارات میتواند ما را با محتوای کتاب بیشتر آشنا کند. در شماره 3 آمده است: عین القضاة همدانی گوید: ای عزیز! هرکه ناسخ و منسوح نشناسد پیری را نشاید البتّه. نشنیدی که علی بوطالب(ع) یکی را دید که دعوت خلق می کرد در دین، چه گفت؟ گفت: هل عرفت النّاسخ من المنسوخ؟ فقال: لا! فقال له علی: هلکت و اهلکت. آنکه راه خدا نداند چه داند که علی این چرا گفت. خلق جهان از ناسخ و منسوخ نام دانند، شعاع را آفتاب خوانند و روا بود، امّا نشاید که پندارند که عین آفتاب است. آن آیات را که جهانیان ناسخ و منسوخ خوانند، جزوی دان از کلّی، امّا | در بین سخنانی که در این هزاره وجود دارد به واقع برخی بسیار ناب و ارزندهاند که باید بارها و بارها خوانده و تکرار شود. ذکر برخی از این عبارات میتواند ما را با محتوای کتاب بیشتر آشنا کند. در شماره 3 آمده است: عین القضاة همدانی گوید: ای عزیز! هرکه ناسخ و منسوح نشناسد پیری را نشاید البتّه. نشنیدی که علی بوطالب(ع) یکی را دید که دعوت خلق می کرد در دین، چه گفت؟ گفت: هل عرفت النّاسخ من المنسوخ؟ فقال: لا! فقال له علی: هلکت و اهلکت. آنکه راه خدا نداند چه داند که علی این چرا گفت. خلق جهان از ناسخ و منسوخ نام دانند، شعاع را آفتاب خوانند و روا بود، امّا نشاید که پندارند که عین آفتاب است. آن آیات را که جهانیان ناسخ و منسوخ خوانند، جزوی دان از کلّی، امّا همهی آن نیست. آن یک نقطه است از آیات نواسخ و منسوخات<ref>متن، ص 20</ref>. | ||
در شماره 5 هم می خوانیم: ابوالمفاخر یحیی باخرزی گوید: از آداب مالابدّ آن است که درویش باید که به ابواب سلاطین نزدیک نشود و نرود، و با کسانی که ایشان را به دنیا رغبت باشد صحبت ندارد که ایشان دل او را از خدای تعالی بازگیرند و محبّ دنیا گردانند و اگر به ضرورت ناگاه به صحبت ایشان درافتی ایشان را نصیحت کن و در سخن با ایشان خیانت مکن که آن معاملت با خدای است، و حقّ را بگوی و چون این شرط در صحبت به جای آری ایشان تو را مسخّر گردند<ref>متن، ص 21</ref>. | در شماره 5 هم می خوانیم: ابوالمفاخر یحیی باخرزی گوید: از آداب مالابدّ آن است که درویش باید که به ابواب سلاطین نزدیک نشود و نرود، و با کسانی که ایشان را به دنیا رغبت باشد صحبت ندارد که ایشان دل او را از خدای تعالی بازگیرند و محبّ دنیا گردانند و اگر به ضرورت ناگاه به صحبت ایشان درافتی ایشان را نصیحت کن و در سخن با ایشان خیانت مکن که آن معاملت با خدای است، و حقّ را بگوی و چون این شرط در صحبت به جای آری ایشان تو را مسخّر گردند<ref>متن، ص 21</ref>. |