پرش به محتوا

جستاری در حسبنا کتاب الله: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مسئله ی ' به 'مسئله‌ی '
جز (جایگزینی متن - 'آن ها' به 'آن‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'مسئله ی ' به 'مسئله‌ی ')
خط ۴۴: خط ۴۴:
[[مسلم]] هم مطلب اصلی را در [[صحیح مسلم]] روایت می‌کند و گوینده را نیز با شخص خلیفه ی دوّم مشخّص می‌کند<ref>صحیح مسلم، کتاب الوصیه، حدیث 4234</ref>. [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] هم در [[مسند احمد بن حنبل]] خود همین ماجرا را روایت کرده و گوینده را معلوم و مشخّص می‌کند<ref>مسند احمد، حدیث 2991</ref>. همین ماجرا و همین سخن در منابع شیعه نیز وجود دارد، کما اینکه در [[بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحار الانوار]] [[علامه مجلسی]]، [[الامالی]] [[شیخ مفید]]، و آثاری همچون [[نهج الحق و كشف الصدق|نهج الحق]]، [[المناقب|المناقب ابن شهر آشوب]]، [[المناقب (خوارزمی)|المناقب خوارزمی]] و [[الصوارم المُهرقة في نقد الصواعق المُحرقة|الصوارم المحرقه]] روایت شده است. نویسنده تا انتهای همین فصل ده ها سند دیگر از دل منابع شیعه و سنّی در این رابطه مشخّص کرده است.
[[مسلم]] هم مطلب اصلی را در [[صحیح مسلم]] روایت می‌کند و گوینده را نیز با شخص خلیفه ی دوّم مشخّص می‌کند<ref>صحیح مسلم، کتاب الوصیه، حدیث 4234</ref>. [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] هم در [[مسند احمد بن حنبل]] خود همین ماجرا را روایت کرده و گوینده را معلوم و مشخّص می‌کند<ref>مسند احمد، حدیث 2991</ref>. همین ماجرا و همین سخن در منابع شیعه نیز وجود دارد، کما اینکه در [[بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحار الانوار]] [[علامه مجلسی]]، [[الامالی]] [[شیخ مفید]]، و آثاری همچون [[نهج الحق و كشف الصدق|نهج الحق]]، [[المناقب|المناقب ابن شهر آشوب]]، [[المناقب (خوارزمی)|المناقب خوارزمی]] و [[الصوارم المُهرقة في نقد الصواعق المُحرقة|الصوارم المحرقه]] روایت شده است. نویسنده تا انتهای همین فصل ده ها سند دیگر از دل منابع شیعه و سنّی در این رابطه مشخّص کرده است.


در فصل نگاهی به آیات در ازای سخن عمربن خطاب، پرسشی را مطرح می‌کند و آن اینکه آیا واقعاً کتاب خدا ما را بس است؟ آیا ما از کتاب خدا هر چه را که باید می‌توانیم بفهمیم؟ و یا نه، کسی خاص باید آن را بفهمد و برای ما شرح دهد؟ <ref>متن، ص 63</ref>. و اینها پرسشهای مهمّی است که مسلّماً با سخن خلیفه جور نمی‌آید. نویسنده برای ابطال سخن عمر بن خطاب به آیه ی هفتم از سوره آل عمران اشاره می‌کند  که در قرآن برخی آیات، متشابه اند و آیات متشابه را کسی جز خداوند و راسخون فی العلم کسی نمی‌داند و همین نقض سخن خلیفه است، و اگر خلیفه قرآن را می‌شناخت با همین یک آیه نباید آن سخن خام و بی سند را مطرح می‌کرد. استناد دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به مقوله ی ناسخ و منسوخ است، که قهراً شخص خلیفه هیچ دانشی در این باره نداشته است و لذا همین مورد هم خطا بودن و انحراف داشتن سخن وی را معلوم می‌دارد. مورد دیگر مسئله ی استنباط احکام است که بدون اشراف بر کلّ آیات امری محال است و جز [[امام علی(ع)]] کسی در آن زمان این اعلمیّت و وقوف را بر آیات نداشت. نکته ی دیگر مسئله ی شأن نزول و اسباب نزول آیات است که این نیز حضوری همه جانبه و دانشی کامل را از آیات طلب می‌کند که این جامعیّت و حضور در کسی جز [[امام علی(ع)]] دیده نشده است.
در فصل نگاهی به آیات در ازای سخن عمربن خطاب، پرسشی را مطرح می‌کند و آن اینکه آیا واقعاً کتاب خدا ما را بس است؟ آیا ما از کتاب خدا هر چه را که باید می‌توانیم بفهمیم؟ و یا نه، کسی خاص باید آن را بفهمد و برای ما شرح دهد؟ <ref>متن، ص 63</ref>. و اینها پرسشهای مهمّی است که مسلّماً با سخن خلیفه جور نمی‌آید. نویسنده برای ابطال سخن عمر بن خطاب به آیه ی هفتم از سوره آل عمران اشاره می‌کند  که در قرآن برخی آیات، متشابه اند و آیات متشابه را کسی جز خداوند و راسخون فی العلم کسی نمی‌داند و همین نقض سخن خلیفه است، و اگر خلیفه قرآن را می‌شناخت با همین یک آیه نباید آن سخن خام و بی سند را مطرح می‌کرد. استناد دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به مقوله ی ناسخ و منسوخ است، که قهراً شخص خلیفه هیچ دانشی در این باره نداشته است و لذا همین مورد هم خطا بودن و انحراف داشتن سخن وی را معلوم می‌دارد. مورد دیگر مسئله‌ی استنباط احکام است که بدون اشراف بر کلّ آیات امری محال است و جز [[امام علی(ع)]] کسی در آن زمان این اعلمیّت و وقوف را بر آیات نداشت. نکته ی دیگر مسئله‌ی شأن نزول و اسباب نزول آیات است که این نیز حضوری همه جانبه و دانشی کامل را از آیات طلب می‌کند که این جامعیّت و حضور در کسی جز [[امام علی(ع)]] دیده نشده است.


امّا به نقل تاریخ و آنچه که به طور مستند در احادیث صحیح السّند وجود دارد که رمنابع شیعه و سنّی هر دو آن را روایت کرده‌اند، شخص عمر در آن روز خاص در بستر بیماری پیامبر تنها به این قول بسنده نکرد، بلکه جسارتی کفرآمیز به ساحت مقدّس پیامبر خدا داشت که قهراً قابل بخشش و گذشت نیست. با این حال نویسنده ی ارجمند در بخش مربوط به حجّیّت پیامبر 20 آیه را سند قرار می‌دهد که پیامبر در هر حالی نماینده ی خدا و سخن او در هر حالی سخنان خداوند است، و این که جاهلی به سخن پیامبر نسبت هزیان بدهد نشان از بلاهت و کفر او دارد، بماند که این سخن نشان از آن دارد که یا آیات قرآن را نفهمیده است و یا آنکه به قرآن باور نداشته است، گر چه هیچ سندی وجود ندارد که به شخص پیامبر نیز ایمان قاطعی داشته است، که فرار او در جنگهای متعدّد از جمله اُحد نشانی تمام از این بی باوری است.  
امّا به نقل تاریخ و آنچه که به طور مستند در احادیث صحیح السّند وجود دارد که رمنابع شیعه و سنّی هر دو آن را روایت کرده‌اند، شخص عمر در آن روز خاص در بستر بیماری پیامبر تنها به این قول بسنده نکرد، بلکه جسارتی کفرآمیز به ساحت مقدّس پیامبر خدا داشت که قهراً قابل بخشش و گذشت نیست. با این حال نویسنده ی ارجمند در بخش مربوط به حجّیّت پیامبر 20 آیه را سند قرار می‌دهد که پیامبر در هر حالی نماینده ی خدا و سخن او در هر حالی سخنان خداوند است، و این که جاهلی به سخن پیامبر نسبت هزیان بدهد نشان از بلاهت و کفر او دارد، بماند که این سخن نشان از آن دارد که یا آیات قرآن را نفهمیده است و یا آنکه به قرآن باور نداشته است، گر چه هیچ سندی وجود ندارد که به شخص پیامبر نیز ایمان قاطعی داشته است، که فرار او در جنگهای متعدّد از جمله اُحد نشانی تمام از این بی باوری است.