۱۰۱٬۱۹۰
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
با آنکه دو تن از نخستین کسانى که به شرح زندگى وی پرداختهاند، خود با وی دیدار کردهاند، باز آگاهیهای ما درباره نخستین دوره زندگى وی اندک است. ظاهراً وی 30 سال نخست زندگى خویش را در طرابلس گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست صلیبیان، احتمالاً به همراه گروهى از مردم شهر به دمشق رفت. با ورود به دمشق، زندگى پرکشاکش وی آغاز شد. | با آنکه دو تن از نخستین کسانى که به شرح زندگى وی پرداختهاند، خود با وی دیدار کردهاند، باز آگاهیهای ما درباره نخستین دوره زندگى وی اندک است. ظاهراً وی 30 سال نخست زندگى خویش را در طرابلس گذراند و پس از سقوط آن شهر به دست صلیبیان، احتمالاً به همراه گروهى از مردم شهر به دمشق رفت. با ورود به دمشق، زندگى پرکشاکش وی آغاز شد. | ||
او که به سبب مذهب و نیز زبان گزندهاش، مورد کینه رقیبان بود، اتابک طغتکین را مدح گفت تا شاید به او نزدیک گردد، اما بدخواهان از نادانى سلطان ترک زبان بهره جستند و همان مدیحه را وسیله سعایت قرار دادند. طغتکین بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما یوسف بن فیروز که حاجب حرم بود، وی را از مهلکه رهانید و همراه کاروان برید به بغداد فرستاد. | او که به سبب مذهب و نیز زبان گزندهاش، مورد کینه رقیبان بود، اتابک طغتکین را مدح گفت تا شاید به او نزدیک گردد، اما بدخواهان از نادانى سلطان ترک زبان بهره جستند و همان مدیحه را وسیله سعایت قرار دادند. طغتکین بر وی خشم گرفت و در صدد مجازاتش برآمد، اما یوسف بن فیروز که حاجب حرم بود، وی را از مهلکه رهانید و همراه کاروان برید به بغداد فرستاد. | ||
گویند دلیل خشم سلطان، تغزل ابن منیر به یکى از نزدیکان وی بوده است، اما احتمالاً، بنا به گفته ابن عدیم این هر دو عامل در این امر تأثیر داشته است. | گویند دلیل خشم سلطان، تغزل ابن منیر به یکى از نزدیکان وی بوده است، اما احتمالاً، بنا به گفته ابن عدیم این هر دو عامل در این امر تأثیر داشته است. | ||
==دوستی با بزرگان علم و سیاست== | ==دوستی با بزرگان علم و سیاست== | ||
ابن منیر در بغداد با بسیاری از بزرگان علم و سیاست، از جمله شریف موسوی، نقیب علویان که برخى وی را با شریف رضى و نیز شریف مرتضى اشتباه کردهاند، فقیه عبدالوهاب بن عبدالواحد، شیخ حنبلیان و معروف به شرفالسلام و نیز ابن صدقه وزیر المسترشد بالله دوستى و پیوند یافت و در قصیدهای ابن صدقه را ستود. دوستى وی با نقیب علویان سپس موجب پدید آمدن ماجرایى گردید که تذکرهنویسان را به برداشتهای گوناگون کشانید. | ابن منیر در بغداد با بسیاری از بزرگان علم و سیاست، از جمله شریف موسوی، نقیب علویان که برخى وی را با [[شریفالرضی، محمد بن حسین|شریف رضى]] و نیز [[علمالهدی، علی بن حسین|شریف مرتضى]] اشتباه کردهاند، فقیه عبدالوهاب بن عبدالواحد، شیخ حنبلیان و معروف به شرفالسلام و نیز ابن صدقه وزیر المسترشد بالله دوستى و پیوند یافت و در قصیدهای ابن صدقه را ستود. دوستى وی با نقیب علویان سپس موجب پدید آمدن ماجرایى گردید که تذکرهنویسان را به برداشتهای گوناگون کشانید. | ||
==زندان و قطع زبان، سرگردانی== | ==زندان و قطع زبان، سرگردانی== | ||
خط ۸۴: | خط ۸۵: | ||
پس از مرگ تاجالملوک (526ق/1132م) و آغاز فرمانروایى اسماعیل ابن بوری، دلبستگى ابن منیر به دمشق، بار دیگر وی را بدانجا کشانید، اما این بار نیز گرفتار خشم اسماعیل بن بوری شد، چندانکه سلطان بر مصلوب کردن وی عزم کرد. وی ناچار در مسجد «وزیر» پنهان شد و باز از دمشق گریخت، چندی در حماه، شیزر، و حلب سرگردان بود، تا آنکه در 529ق/1135 پس از مرگ اسماعیل، بار دیگر به دمشق بازگشت، اما این بار نیز از ترس ابن صوفى وزیر مجیرالدین آبق باز به شیزر گریخت و کینه آن دو را سخت به دل گرفت و در موقع مناسب خشم خویش را بر آنان فروریخت. | پس از مرگ تاجالملوک (526ق/1132م) و آغاز فرمانروایى اسماعیل ابن بوری، دلبستگى ابن منیر به دمشق، بار دیگر وی را بدانجا کشانید، اما این بار نیز گرفتار خشم اسماعیل بن بوری شد، چندانکه سلطان بر مصلوب کردن وی عزم کرد. وی ناچار در مسجد «وزیر» پنهان شد و باز از دمشق گریخت، چندی در حماه، شیزر، و حلب سرگردان بود، تا آنکه در 529ق/1135 پس از مرگ اسماعیل، بار دیگر به دمشق بازگشت، اما این بار نیز از ترس ابن صوفى وزیر مجیرالدین آبق باز به شیزر گریخت و کینه آن دو را سخت به دل گرفت و در موقع مناسب خشم خویش را بر آنان فروریخت. | ||
==منزلت نزد سلطان، مناصب== | ==منزلت نزد سلطان، مناصب== | ||
در همین هنگام بود که فقیه زینالدین بن حلیم در شیزر با وی دیدار کرد و از وی خواست تا به دمشق بازگردد و به خدمت معینالدین اُنُر که از بزرگان حکومت دمشق و مردی نیک و بخشنده بود، در آید و سپس طى نامهای دعوت خود را تکرار کرد، اما ابن منیر که از دمشق خاطرههایى بس دردناک داشت، این دعوت را نپذیرفت، زیرا وی در این هنگام اگر چه پیری سپید موی بود، ستاره اقبالش خوش درخشیده بود و نزد ابوالعساکر سلطان بن منقذ منزلتى داشت، چندانکه شاعران جویای نام را برای تقریب به بنومنقذ به توصیه او نیاز مىافتاد. | در همین هنگام بود که فقیه زینالدین بن حلیم در شیزر با وی دیدار کرد و از وی خواست تا به دمشق بازگردد و به خدمت معینالدین اُنُر که از بزرگان حکومت دمشق و مردی نیک و بخشنده بود، در آید و سپس طى نامهای دعوت خود را تکرار کرد، اما ابن منیر که از دمشق خاطرههایى بس دردناک داشت، این دعوت را نپذیرفت، زیرا وی در این هنگام اگر چه پیری سپید موی بود، ستاره اقبالش خوش درخشیده بود و نزد ابوالعساکر سلطان بن منقذ منزلتى داشت، چندانکه شاعران جویای نام را برای تقریب به بنومنقذ به توصیه او نیاز مىافتاد. | ||
اندکى پس از آن نیز (احتمالاً 534ق) به خدمت عمادالدین زنگى درآمد و قصیدههای بسیاری در ستایش او و پیروزیهایش بر صلیبیان سرود. | اندکى پس از آن نیز (احتمالاً 534ق) به خدمت عمادالدین زنگى درآمد و قصیدههای بسیاری در ستایش او و پیروزیهایش بر صلیبیان سرود. | ||
این اشعار که بخش بزرگى از سرودههای برجای مانده اوست، برای تشویق مسلمانان در جنگ با صلیبیان سخت به کار مىآمد و از این روی در ممدوح نیز کارگر مىافتاد و برای ابن منیر مقام و احترامى شایسته به ارمغان مىآورد. | این اشعار که بخش بزرگى از سرودههای برجای مانده اوست، برای تشویق مسلمانان در جنگ با صلیبیان سخت به کار مىآمد و از این روی در ممدوح نیز کارگر مىافتاد و برای ابن منیر مقام و احترامى شایسته به ارمغان مىآورد. | ||
وی دست کم در دو نبرد عمادالدین با صلیبیان در رکاب وی بود. | وی دست کم در دو نبرد عمادالدین با صلیبیان در رکاب وی بود. | ||
پس از عمادالدین، وی به فرزند او نورالدین پیوست و تا پایان عمر در خدمت او بود، یک بار نیز از سوی وی به سفارت فرستاده شد. | پس از عمادالدین، وی به فرزند او نورالدین پیوست و تا پایان عمر در خدمت او بود، یک بار نیز از سوی وی به سفارت فرستاده شد. | ||
در 546ق/1151م نورالدین دمشق را به سبب سازش مجیرالدین آبق با صلیبیان، محاصره کرد و ابن منیر در این هنگام در حماه در بستر بیماری بود، اما این امر مانع از آن نشد که وی قصیدههایى در مدح نورالدین و هجای دشمنان خویش بسراید و در آنها سلطان را به پیروزی بر آنان تشویق کند، اما ظاهراً در محاصره دوم دمشق وی حاضر بود و با پیروزی و سرفرازی وارد دمشق شد و سپس همراه سپاه نورالدین به حلب بازگشت. | در 546ق/1151م نورالدین دمشق را به سبب سازش مجیرالدین آبق با صلیبیان، محاصره کرد و ابن منیر در این هنگام در حماه در بستر بیماری بود، اما این امر مانع از آن نشد که وی قصیدههایى در مدح نورالدین و هجای دشمنان خویش بسراید و در آنها سلطان را به پیروزی بر آنان تشویق کند، اما ظاهراً در محاصره دوم دمشق وی حاضر بود و با پیروزی و سرفرازی وارد دمشق شد و سپس همراه سپاه نورالدین به حلب بازگشت. | ||
==شعر== | ==شعر== | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۰: | ||
ابن منیر در مدیحههای خود در کنار شاعرانى چون ابن حیوس و ابن خیاط که با وی همروزگار بودهاند، قرار مىگیرد، وی در این اشعار به ویژه در مدایحى که تقدیم عمادالدین و نورالدین زنگى مىکرد، شاعری جدی و با وقار جلوه مىکند، چنانکه حتى هجوهای او نیز از متانتى ویژه برخوردار است. با اینهمه، وی در برخى از هجویهها، در چهره مردی بدزبان و کینه جو آشکار مىشود. | ابن منیر در مدیحههای خود در کنار شاعرانى چون ابن حیوس و ابن خیاط که با وی همروزگار بودهاند، قرار مىگیرد، وی در این اشعار به ویژه در مدایحى که تقدیم عمادالدین و نورالدین زنگى مىکرد، شاعری جدی و با وقار جلوه مىکند، چنانکه حتى هجوهای او نیز از متانتى ویژه برخوردار است. با اینهمه، وی در برخى از هجویهها، در چهره مردی بدزبان و کینه جو آشکار مىشود. | ||
در این اشعار، هجو چندان با سخافت درآمیخته است که برخى، از جمله ابن شاکر از کتابت شعرهای وی طلب بخشایش کردهاند. در سنت هجوسرایى شعر عرب، وی را نمىتوان با شاعران پیشین در یک صف نهاد، چه وی در آغازگویى آهنگ هجوسرایى نداشت، اما از هنگام ورود به دمشق، از آنجا که آیین شیعه داشت، مورد کین بدخواهان قرار گرفت. | در این اشعار، هجو چندان با سخافت درآمیخته است که برخى، از جمله ابن شاکر از کتابت شعرهای وی طلب بخشایش کردهاند. در سنت هجوسرایى شعر عرب، وی را نمىتوان با شاعران پیشین در یک صف نهاد، چه وی در آغازگویى آهنگ هجوسرایى نداشت، اما از هنگام ورود به دمشق، از آنجا که آیین شیعه داشت، مورد کین بدخواهان قرار گرفت. | ||
این امر از اشارات ابن عدیم درباره بسیاری دشمنان وی و نیز در سعایت آنان نزد طغتکین آشکار است. | این امر از اشارات ابن عدیم درباره بسیاری دشمنان وی و نیز در سعایت آنان نزد طغتکین آشکار است. | ||
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۳: | ||
==هجاهای دو گونه== | ==هجاهای دو گونه== | ||
هجاهای او بر دو گونه است: برخى از آنها چنانکه گفته شد، بسیار سخیف است و ظاهراً این اشعار همآنهاست که وی در هجو دشمنان مىسروده، و در همین سرودههاست که او به گفته ابن عساکر از واژههای عامیانه سود جسته است. | هجاهای او بر دو گونه است: برخى از آنها چنانکه گفته شد، بسیار سخیف است و ظاهراً این اشعار همآنهاست که وی در هجو دشمنان مىسروده، و در همین سرودههاست که او به گفته [[ابن عساکر، علی بن حسن|ابن عساکر]] از واژههای عامیانه سود جسته است. | ||
و در برخى دیگر از این اشعار، مثلاً هجو مردی بخیل، غرض وی نوعى شوخى و مطایبه است که گویا از ویژگیهای شخصیت او بوده است، چنانکه حتى در برابر فرمانروایان نیز از اینگونه شوخیها پرهیز نمىکرده است. | و در برخى دیگر از این اشعار، مثلاً هجو مردی بخیل، غرض وی نوعى شوخى و مطایبه است که گویا از ویژگیهای شخصیت او بوده است، چنانکه حتى در برابر فرمانروایان نیز از اینگونه شوخیها پرهیز نمىکرده است. | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۱: | ||
برخوردهای وی با ابن قیسرانى نیز بیشتر آمیخته به طنز و شوخى بوده است. این دو با یکدیگر دوستى داشتند، اما چنانکه عمادالدین کاتب با هوشمندی اشاره کرده است، چونان دو اسب میدان مسابقه با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند. | برخوردهای وی با ابن قیسرانى نیز بیشتر آمیخته به طنز و شوخى بوده است. این دو با یکدیگر دوستى داشتند، اما چنانکه عمادالدین کاتب با هوشمندی اشاره کرده است، چونان دو اسب میدان مسابقه با یکدیگر به رقابت برخاسته بودند. | ||
این رقابت و هم چشمى که آن را با رقابتهای جریر و فرزدق قیاس کردهاند، همواره با نوعى هجو و سرزنش متقابل همراه بوده است. | این رقابت و هم چشمى که آن را با رقابتهای جریر و فرزدق قیاس کردهاند، همواره با نوعى هجو و سرزنش متقابل همراه بوده است. | ||
با این حال، این دو ظاهراً چندان به یکدیگر وابسته بودند که نبودن یکدیگر را نیز تاب نیاوردند و به فاصله اندکى از یکدیگر چشم از جهان فرو بستند. | با این حال، این دو ظاهراً چندان به یکدیگر وابسته بودند که نبودن یکدیگر را نیز تاب نیاوردند و به فاصله اندکى از یکدیگر چشم از جهان فرو بستند. | ||
==وفات== | |||
وی چندی بعد در همانجا (حلب) درگذشت. اگر چه برخى احتمال دادهاند که درگذشت وی در دمشق روی داده باشد، اما گزارشهای مکرر تذکرهنویسان، تردیدی در این امر برجای نمىگذارد. | |||