۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پس از = | | پس از = | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
{{کاربردهای دیگر|تربیت اسلامی (ابهام زدایی)}} | {{کاربردهای دیگر|تربیت اسلامی (ابهام زدایی)}} | ||
تطور مفهوم النظریة التربویة | '''تطور مفهوم النظریة التربویة الإسلامیة'''، اثر [[کیلانی، ماجد عرسان|ماجد عرسان کیلانی]]، کتابی است که با نگرشى تاریخى به سیر تحول و تطور مفهوم تربیت در اسلام پرداخته و این نکته را در چند دورۀ تاریخى بررسى کرده است و از تأثیر نحلههای فقهى، کلامى، اخلاقى در این روند گفته است؛ اما، به سهم رخدادهای سیاسى و اجتماعى در این تطور معنایى بسیار کم پرداخته و در بحثها کمتر به ریشهیابى عمیق توجه کرده است؛ البته در مجموع کارى خوب و درخور توجه عرضه کرده است. | ||
از دیدگاههای شیعیان دوازده امامى نگفته و به نقش امامان شیعه در تطور معنایى تربیت اسلامى نپرداخته است، مگر در یکى دو سطر. به مفهوم اجتماعى و سیاسى و اقتصادى تربیت و تطور آن هیچ نپرداخته است. از تحول روشها و هدفها اندک گفته است. از نقش احتمالى فرهنگهای بیگانه (هلنى، ایرانى و مصرى) در این تحول هم به اندازه نگفته است. منابع کتاب دست اول و معتبر و البته غیرشیعى است مگر یکى دو مورد. نگارنده از کسانى چون ابن تیمیه در فصل ششم، با تجلیل یاد کرده است. وى از نقش ایرانیان در تحول مورد نظرش هیچ نگفته است. گاه آراء دیگران را نقد نکرده است (ص 71-73 و 187-188). در صفحۀ 66 جسارت کرده و امام سجاد علیهالسّلام را در ردیف امثال ابو موسى اشعرى نهاده است؛ همچنین، از برخى شخصیتهای تاریخى نام برده و به آرا و اقوال آنها پرداخته است که از نظر شیعه مطلوب نیستند. وى در صفحۀ 70 در بند چهارم مطلبى آورده است که کاملا بىمدرک است. این کتاب روى هم رفته، به لحاظ تازگى موضوع و پرداخت مطالب شایسته مطالعه است. | از دیدگاههای شیعیان دوازده امامى نگفته و به نقش امامان شیعه در تطور معنایى تربیت اسلامى نپرداخته است، مگر در یکى دو سطر. به مفهوم اجتماعى و سیاسى و اقتصادى تربیت و تطور آن هیچ نپرداخته است. از تحول روشها و هدفها اندک گفته است. از نقش احتمالى فرهنگهای بیگانه (هلنى، ایرانى و مصرى) در این تحول هم به اندازه نگفته است. منابع کتاب دست اول و معتبر و البته غیرشیعى است مگر یکى دو مورد. نگارنده از کسانى چون ابن تیمیه در فصل ششم، با تجلیل یاد کرده است. وى از نقش ایرانیان در تحول مورد نظرش هیچ نگفته است. گاه آراء دیگران را نقد نکرده است (ص 71-73 و 187-188). در صفحۀ 66 جسارت کرده و امام سجاد علیهالسّلام را در ردیف امثال ابو موسى اشعرى نهاده است؛ همچنین، از برخى شخصیتهای تاریخى نام برده و به آرا و اقوال آنها پرداخته است که از نظر شیعه مطلوب نیستند. وى در صفحۀ 70 در بند چهارم مطلبى آورده است که کاملا بىمدرک است. این کتاب روى هم رفته، به لحاظ تازگى موضوع و پرداخت مطالب شایسته مطالعه است. |