۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'می کش' به 'میکش') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
کتاب در دو بخش تهیه شده که بخش اول مربوط میشود به گزیده بیانات و مکتوبات حضرت امام و بخش دوم خاطراتی است که از زبان اشخاص متعدد نقل شده است. | کتاب در دو بخش تهیه شده که بخش اول مربوط میشود به گزیده بیانات و مکتوبات حضرت امام و بخش دوم خاطراتی است که از زبان اشخاص متعدد نقل شده است. | ||
در این مجموعه، خاطراتی از قول نزدیکان [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی(ره)]] درباره فضایل اخلاقی ایشان به طبع رسیده است. خاطرات گردآمده در کتاب با مضامینی از این قبیل بازگو شده است: زهد و قناعت، ساده زیستی، مردمی بودن، پرهیز از تجمل و تشریفات، صرفه جویی، تقدیر در معیشت و دقت در مصرف بیت المال. کتاب با گزیده ای از رهنمودها و | در این مجموعه، خاطراتی از قول نزدیکان [[موسوی خمینی، سید روحالله|امام خمینی(ره)]] درباره فضایل اخلاقی ایشان به طبع رسیده است. خاطرات گردآمده در کتاب با مضامینی از این قبیل بازگو شده است: زهد و قناعت، ساده زیستی، مردمی بودن، پرهیز از تجمل و تشریفات، صرفه جویی، تقدیر در معیشت و دقت در مصرف بیت المال. کتاب با گزیده ای از رهنمودها و توصیههای امام(ره) آغاز میشود و با فهرست منابع و ماخذ، اسامی، اشخاص و فهرست موضوعی به پایان می رسد. | ||
'''خاطرات آیتالله صادق احسانبخش''' | '''خاطرات آیتالله صادق احسانبخش''' | ||
در روزگاری که در حوزه علمیه خیلی ها به فکر چاپ کردن رساله عملیه، زیاد شدن سهم امام و زیاد کردن شهریه بودند تا افراد بیشتری را جذب کنند، معمولا معلمین و مدرسین و مراجع با آنهایی که در خط مرجعیت بودند و می خوًاستند به طرف مرجعیت بروند سعی | در روزگاری که در حوزه علمیه خیلی ها به فکر چاپ کردن رساله عملیه، زیاد شدن سهم امام و زیاد کردن شهریه بودند تا افراد بیشتری را جذب کنند، معمولا معلمین و مدرسین و مراجع با آنهایی که در خط مرجعیت بودند و می خوًاستند به طرف مرجعیت بروند سعی میکردند یک تقسیمیه (شهریه) بدهند. اما امام با آن روح بزرگ در این فکر بود که سرمایه علمی طلاب افزایش یابد. من که 8 سال پیش ایشان درس خواندم ولی 8 قران از ایشان ندیدم، نه من بلکه شاید شاگردان خاص ایشان هم ندیدند. | ||
زندگی خود ایشان هم چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن همواره مقتصدانه بوده است. مثلاً امکان دارد بنده موقع گرفتن وضو خیلی به این فکر نباشم که شیر آب را ببندم، ولی اگر امام میخواستند دارویی بخورند و یک لیوان آب به ایشان می دادند نصف آن مورد استفاده قرار | زندگی خود ایشان هم چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن همواره مقتصدانه بوده است. مثلاً امکان دارد بنده موقع گرفتن وضو خیلی به این فکر نباشم که شیر آب را ببندم، ولی اگر امام میخواستند دارویی بخورند و یک لیوان آب به ایشان می دادند نصف آن مورد استفاده قرار میگرفت، کسی حق نداشت نصف دیگر را دور بریزد. باید از آن استفاده میکردند. این خط مشی علامت یک تمرینی است که از اول نوجوانی داشتند. | ||
سالی که حضرت امام، از ترکیه به نجف اشرف تشریف آوردند، بنده در عراق بودم. در آنجا منزل کوچکی برای امام اجاره کرده بودند و ایشان تابستان ها در حیاط بیرونی می نشستند و ما | سالی که حضرت امام، از ترکیه به نجف اشرف تشریف آوردند، بنده در عراق بودم. در آنجا منزل کوچکی برای امام اجاره کرده بودند و ایشان تابستان ها در حیاط بیرونی می نشستند و ما صبحها در درس امام کسب فیض می کردیم و شب ها هم در حیاط بیرونی، سؤالات درسی را می پرسیدیم.آن حیاط خیلی کوچک بود و هر چه به امام اصرار شد که اجازه بدهید در حیاط منزل، کولر بگذاریم، ایشان مخالفت میفرمودند. باید عرض کنم که در حیاط منزل امام، در آن موقع یک پنکه سقفی کهنه وجود داشت که به زحمت می چرخید و ایشان آن سال را با هوای گرم نجف و بدون کولر گذراندند. | ||
'''خانم خدیجه ثقفی(همسر امام)''' | '''خانم خدیجه ثقفی(همسر امام)''' | ||
وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودند عبارت بود از فرش کهنه، گلیم کهنه، سه چهار دست رختخواب، سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک صندوق چای، چهل دست استکان و نعلبکی جورواجور برای پذیرایی از جمعیت، چهار سینی، چهار دست ظرف غذاخوری. به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج متر در شش متر بود، بنشینند. آقا هم از کربلا به منزل محقر و | وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودند عبارت بود از فرش کهنه، گلیم کهنه، سه چهار دست رختخواب، سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک صندوق چای، چهل دست استکان و نعلبکی جورواجور برای پذیرایی از جمعیت، چهار سینی، چهار دست ظرف غذاخوری. به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج متر در شش متر بود، بنشینند. آقا هم از کربلا به منزل محقر و اجارهای خودشان وارد شدند و در آنجا نزدیک چهارده سال زندگی کردند. منزل خیلی کوچک بود و آشپزخانهای به اندازه یک تشک داشت و ما مجبور بودیم موقع کشیدن غذا، دیگ را بگذاریم در حیاط. دو تا اتاق پایین داشت و دو تا اتاق هم بالا که یکی از آنها قابل استفاده نبود. یکی از اتاقها را برای آقا فرش کردیم و خانه پهلویی را هم برای بیرونی آقا اجاره کردند. به هر حال خانه کوچک و قدیمی بود. | ||
'''آقای احمد زرگر''' | '''آقای احمد زرگر''' | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
'''آیتالله سید محمد صادق لواسانی''' | '''آیتالله سید محمد صادق لواسانی''' | ||
امام به آنچه داشتند قانع بودند و به مال دیگران چشمداشتی نداشته و به درآمد مختصری که از املاک موروثی به دست می آمد، قناعت | امام به آنچه داشتند قانع بودند و به مال دیگران چشمداشتی نداشته و به درآمد مختصری که از املاک موروثی به دست می آمد، قناعت میکردند.ایشان در یکی از محلات قدیمی و دور افتاده قم، در منزلی با کمترین اجاره زندگی میکردند، ولی در همین حال از کمک به محرومان غافل نبودند. | ||
'''پروفسور مونتی (فرانسوی)''' | '''پروفسور مونتی (فرانسوی)''' | ||
بیشتر از هر چیز زندگی ساده امام مرا مجذوب خود کرد. امام در پاریس در یک خانه کوچک زندگی | بیشتر از هر چیز زندگی ساده امام مرا مجذوب خود کرد. امام در پاریس در یک خانه کوچک زندگی میکرد که دو اتاق بیشتر نداشت. یکی از اتاق ها، اتاق خواب و دیگری اتاق کار و ملاقات های ایشان بود. در زندگی ایشان فرش ها و اشیاء گرانبهایی دیده نمیشد، غذای ایشان هم بسیار ساده یعنی مقداری شیر و برنج بود. چادری هم که در آن نماز می خواندند بسیار ساده بود. | ||
'''آیتالله سید عباس مهری''' | '''آیتالله سید عباس مهری''' | ||
یک بار وقتی که در نجف به ملاقات امام رفتم، عرض کردم که با امام کار دارم. گفتند: امام پایین است. شیخ عبدالعلی (قرهی) رفت و به ایشان خبر داد و امام فرمودند: بگو بیایید پایین. هوا گرم بود، رفتم دیدم امام در وسط حیاط نشسته اند. سلام کردم و دستشان را بوسیدم. دیدم ایشان یک دستمال دارند و عرق صورتشان را پاک | یک بار وقتی که در نجف به ملاقات امام رفتم، عرض کردم که با امام کار دارم. گفتند: امام پایین است. شیخ عبدالعلی (قرهی) رفت و به ایشان خبر داد و امام فرمودند: بگو بیایید پایین. هوا گرم بود، رفتم دیدم امام در وسط حیاط نشسته اند. سلام کردم و دستشان را بوسیدم. دیدم ایشان یک دستمال دارند و عرق صورتشان را پاک میکنند. گفتم آقا شما اینجا نشسته اید و میخواهید مطالعه کنید، بنویسید، یک کولر شاید کفایت همه منزل را بکند، بگویید یک کولر اینجا بیاورند و شما بتوانید با خیال راحت مطالعه کنید. امام با کمال ناراحتی گفت: فلانی از شما توقع نداشتم اینطوری بگویید.<ref> ر.ک: بینام، ص102-103</ref> | ||