۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'میش' به 'میش') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'می کش' به 'میکش') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
'''آقای احمد زرگر''' | '''آقای احمد زرگر''' | ||
صبح یکی از روزهای زمستان سال 1367 که همه شدت سرمای آن را به یاد دارند، به خصوص برفی که توی شمیران می آمد. امام زنگ زدند سراسیمه خدمت ایشان رسیدم، دیدم اتاق ایشان کاملاً سرد است. امام درب را باز کردند، فقط یک زیر پیراهن تن ایشان بود که آن هم به خاطر چسلیت(نوعی چسب که در پزشکی استفاده میشود) عوض کردند. ما آن را در آوردیم، من از ایشان خواستم درب اتاق را ببندم. ایشان فرمودند: نه، موقع برگشتن دست به شوفاژ زدم، شوفاژ هم خاموش بود. تنها چیزی که در توجیه میتوان گفت، این بود که امام با آن بدن نحیف، کسی نبود که بگوییم چربی بدنش آنقدر زیاد باشد تا گرمی بدن را تأمین کند. این پیرمرد نحیف رنجور میخواست زمستان سال 67 را بفهمد. آن مردمی را که حالا نفت ندارند، چه | صبح یکی از روزهای زمستان سال 1367 که همه شدت سرمای آن را به یاد دارند، به خصوص برفی که توی شمیران می آمد. امام زنگ زدند سراسیمه خدمت ایشان رسیدم، دیدم اتاق ایشان کاملاً سرد است. امام درب را باز کردند، فقط یک زیر پیراهن تن ایشان بود که آن هم به خاطر چسلیت(نوعی چسب که در پزشکی استفاده میشود) عوض کردند. ما آن را در آوردیم، من از ایشان خواستم درب اتاق را ببندم. ایشان فرمودند: نه، موقع برگشتن دست به شوفاژ زدم، شوفاژ هم خاموش بود. تنها چیزی که در توجیه میتوان گفت، این بود که امام با آن بدن نحیف، کسی نبود که بگوییم چربی بدنش آنقدر زیاد باشد تا گرمی بدن را تأمین کند. این پیرمرد نحیف رنجور میخواست زمستان سال 67 را بفهمد. آن مردمی را که حالا نفت ندارند، چه میکشند. | ||
'''آیتالله سید محمد صادق لواسانی''' | '''آیتالله سید محمد صادق لواسانی''' |