۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'مولف' به 'مؤلف') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
مقام | '''مقام عقل'''، تألیف [[حکیمی، محمدرضا|محمدرضا حکیمی]] (1314-1400ش)، شامل بیشتر آثار مؤلف درباره عقل و جایگاه آن است. کتاب، فراهم آمده از نوشتارهای ایشان درباره عقل است و هدف از انتشار آن به جبران اثری است که مؤلف در نظر داشته ذیل همین عنوان منتشر کند و ممکن نشد. مطالب گردآمده در این کتاب از موضوعات مرتبط با اندیشه تفکیکی مؤلف است<ref>مقدمه، ص19</ref>. این اثر با مقدمهای درباره تعریف و جایگاه عقل آغاز میشود و درون آن ۱۲ گفتار و یک خاتمه، به همت [[سید محمدکاظم حیدری]] و [[اسفندیاری، محمد|محمد اسفندیاری]] گردآوری شده است. | ||
دغدغۀ علمی [[حکیمی، محمدرضا|حکیمی]] در این کتاب آن است تا پارادایم یکسانی عقل و فلسفه را که به نظر او نزد متفکران مسئلهای تاریخی است، بیاعتبار کند: «اکنون آیا هیچ متفکر منصفی میتواند گفت: عقل، عین فلسفه است، و فلسفه عین عقل؟ پس ریاضیدانان بزرگ، که بویی از فلسفههای اصطلاحی به مشامشان نرسیده است فاقد عقلاند؟ پس مخترعان سترگ که اهل فلسفه نبودهاند بیخردند؟ پس ادیبان بلندآوازه که هیچ کاری به فلسفه و تفلسف نداشتهاند بیبهره و ریاز عقل، آنهمه آثار ادبی جهان را پدید آوردهاند؟ حتی موسیقیدانان مشهور و سازندگان سمفونیهای عظیم، و دیگر دستگاهها و گوشههای موسیقی از عقل بینصیب بودهاند چون فلسفه نمیدانستهاند؟». | |||
دغدغۀ علمی حکیمی در این کتاب آن است تا پارادایم یکسانی عقل و فلسفه را که به نظر او نزد متفکران مسئلهای تاریخی است، بیاعتبار کند: «اکنون آیا هیچ متفکر منصفی میتواند گفت: عقل، عین فلسفه است، و فلسفه عین عقل؟ پس ریاضیدانان بزرگ، که بویی از فلسفههای اصطلاحی به مشامشان نرسیده است فاقد عقلاند؟ پس مخترعان سترگ که اهل فلسفه نبودهاند بیخردند؟ پس ادیبان بلندآوازه که هیچ کاری به فلسفه و تفلسف نداشتهاند بیبهره و ریاز عقل، آنهمه آثار ادبی جهان را پدید آوردهاند؟ حتی موسیقیدانان مشهور و سازندگان سمفونیهای عظیم، و دیگر دستگاهها و گوشههای موسیقی از عقل بینصیب بودهاند چون فلسفه نمیدانستهاند؟». | |||
او برای پیگیری و اثبات این سخن، فلسفۀ مشاء، اشراق و حکمت متعالیه را بهاختصار تمام بررسی میکند و نشان میدهد که هیچکدام از این فلسفهها را نمیتوان عین عقل شمرد. او به نقل از ابن سینا در کتاب «التعلیقات میگوید: ما با این فلسفه به حقیقت هیچچیز نمیرسیم حتی حقیقت اعراض. | او برای پیگیری و اثبات این سخن، فلسفۀ مشاء، اشراق و حکمت متعالیه را بهاختصار تمام بررسی میکند و نشان میدهد که هیچکدام از این فلسفهها را نمیتوان عین عقل شمرد. او به نقل از ابن سینا در کتاب «التعلیقات میگوید: ما با این فلسفه به حقیقت هیچچیز نمیرسیم حتی حقیقت اعراض. | ||
خط ۴۰: | خط ۳۹: | ||
او در مقالۀ «استفاده از عقل» در تعریف عقل میگوید: عقل نیرویی است الهی در انسان که باید از آن استفاده شود. و این استفاده راه دارد، راه درست که به نتایج درست میرسد، و راه نادرست که به نتایج نادرست میرسد. و به یقین راه درست آن در قرآن و تعالیم مفسّران راستین قرآن آمده است. و آن راهی است که با تحولات افکار و پیدایش علوم مختلف، در عصرها و زمانها و سرزمینها-مثلا منطق ریاضی-مخدوش نخواهد شد، و متروک نخواهد گشت. | او در مقالۀ «استفاده از عقل» در تعریف عقل میگوید: عقل نیرویی است الهی در انسان که باید از آن استفاده شود. و این استفاده راه دارد، راه درست که به نتایج درست میرسد، و راه نادرست که به نتایج نادرست میرسد. و به یقین راه درست آن در قرآن و تعالیم مفسّران راستین قرآن آمده است. و آن راهی است که با تحولات افکار و پیدایش علوم مختلف، در عصرها و زمانها و سرزمینها-مثلا منطق ریاضی-مخدوش نخواهد شد، و متروک نخواهد گشت. | ||
حکیمی در مقالۀ «ساختار فلسفه» با مخدوش دانستن تعریفهایی که از فلسفه ارائه شده خود به تعریف فلسفه میپردازد. او مهمترین نقص تعاریف فلسفه را انحصار فهم حقایق در فلسفه میداند و معتقداست علم، دربارۀ حقایق اشیا برای بشر از طریق عقلا تجربه هیچگاه حاصل نمیشود. او خود در تعریف فلسفه میگوید: فلسفه، یک نظام-یا شبهنظام-فکریو نظری است که یک یا چند متفکر و صاحبنظر، آن را تنظیم و تدوین کرده عرضه داشتهاند، بهمنظور تبیین یک سلسله موضوعات و پاسخ دادن به شماری از مسائل عالیه در انسجامی واحد. و به این معنی، ما فلسفهها و شبهفلسفههای چندی داریم، از قدیم و جدید و شرقی و غربی، و اسلامی و غیراسلامی، که البته کاملترینفلسفهها-در الهیات-فلسفۀ اسلامی است. | [[حکیمی، محمدرضا|حکیمی]] در مقالۀ «ساختار فلسفه» با مخدوش دانستن تعریفهایی که از فلسفه ارائه شده خود به تعریف فلسفه میپردازد. او مهمترین نقص تعاریف فلسفه را انحصار فهم حقایق در فلسفه میداند و معتقداست علم، دربارۀ حقایق اشیا برای بشر از طریق عقلا تجربه هیچگاه حاصل نمیشود. او خود در تعریف فلسفه میگوید: فلسفه، یک نظام-یا شبهنظام-فکریو نظری است که یک یا چند متفکر و صاحبنظر، آن را تنظیم و تدوین کرده عرضه داشتهاند، بهمنظور تبیین یک سلسله موضوعات و پاسخ دادن به شماری از مسائل عالیه در انسجامی واحد. و به این معنی، ما فلسفهها و شبهفلسفههای چندی داریم، از قدیم و جدید و شرقی و غربی، و اسلامی و غیراسلامی، که البته کاملترینفلسفهها-در الهیات-فلسفۀ اسلامی است. | ||
او پسازاین تعریف در تبیین «عقل خود بنیاد دینی»بیان میدارد که این عقل عقلی است که پس از ایمان اجمالی و ابتدایی به وحی، به دست وحی و اوصیاء(ع) پرورده شود. در نظر حکیمی مربی واقعی عقل، معصوم و تعالیم معصوم است. عقل بالاتر از آناست که به دست انسان عادی داده شود، بلکه باید در شعاع تعالیم«انسان هادی» پرورش یابد، تا به مرتبۀ «سلمان منّا اهلالبیت» برسد. | او پسازاین تعریف در تبیین «عقل خود بنیاد دینی»بیان میدارد که این عقل عقلی است که پس از ایمان اجمالی و ابتدایی به وحی، به دست وحی و اوصیاء(ع) پرورده شود. در نظر حکیمی مربی واقعی عقل، معصوم و تعالیم معصوم است. عقل بالاتر از آناست که به دست انسان عادی داده شود، بلکه باید در شعاع تعالیم«انسان هادی» پرورش یابد، تا به مرتبۀ «سلمان منّا اهلالبیت» برسد. | ||
عقل فلسفی-که ابن سینا و خواجۀ طوسی و میرفندرسکی و صدرالمتألهین تصریح کردهاند که به حقایق نمیرسد «عقل ابزاری» است، و «عقل یونانی بنیاد التقاطی». سپس با نتیجهگیری اخلاقی میگوید، ما زیر بار این ننگ تربیتی و فرهنگی نمیرویم که در دین اسلام عقل خود بنیاد(عقلی که بنیاد بالیدنش بر تعالیم وحیانی و معالم اوصیائی گذاشته باشد) و عقلانیت مستقل وجود ندارد، و مسلمین باید در عقلیات کاسۀ گدایی به آتن و اسکندریه و... ببرند، و تازه به عقل ابزاری برسند، و فیثاغورس ساموسی چیزی بگوید، طالس ملطیچیزی، افلاطون سیراکوزی آتنی مؤسس «آکادمیا» چیزی، ارسطو استاگیرائی، شاگرد | عقل فلسفی-که [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجۀ طوسی]] و [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] تصریح کردهاند که به حقایق نمیرسد «عقل ابزاری» است، و «عقل یونانی بنیاد التقاطی». سپس با نتیجهگیری اخلاقی میگوید، ما زیر بار این ننگ تربیتی و فرهنگی نمیرویم که در دین اسلام عقل خود بنیاد(عقلی که بنیاد بالیدنش بر تعالیم وحیانی و معالم اوصیائی گذاشته باشد) و عقلانیت مستقل وجود ندارد، و مسلمین باید در عقلیات کاسۀ گدایی به آتن و اسکندریه و... ببرند، و تازه به عقل ابزاری برسند، و فیثاغورس ساموسی چیزی بگوید، طالس ملطیچیزی، افلاطون سیراکوزی آتنی مؤسس «آکادمیا» چیزی، [[ارسطو]] استاگیرائی، شاگرد [[افلاطون]]، و معلم اسکندر مقدونی، و مدون منطق یونانی، و مؤسس نحلۀ مشائی، در «لوکیون» آتن، چیزی، زنون رواقی، چیزی، و فلوطین یونانی اسکندرانی، چیزی، تا برسیم به ساحل رود «گنگ» و وحدت وجودیهای کنارههای رود «جهلوم» و... و... | ||
حکیمی برای سره کردن عقل از اضافات فیلسوفان، به متفکران مستقلاندیش روی کرده است. متفکران مستقلاندیشی که به روش علمی «تفکیک» توجه و اعتقاد دارند، به جدا کردن علمی تعالیم وحیانی-وحفظ سطح والای معارف قرآنی و اوصیایی-معتقدند. و این خود نوعی متعالی از تعقّل و عقلگرایی است. ازاینرو که متفکران تفکیکی به مرتبهای از تعقل فرامیخوانند، بالاتر از تعقل فلسفی-از فلسفههای مختلف-یعنی تعقل در مدار باز<ref>محمدی، علی، ص21</ref>. | [[حکیمی، محمدرضا|حکیمی]] برای سره کردن عقل از اضافات فیلسوفان، به متفکران مستقلاندیش روی کرده است. متفکران مستقلاندیشی که به روش علمی «تفکیک» توجه و اعتقاد دارند، به جدا کردن علمی تعالیم وحیانی-وحفظ سطح والای معارف قرآنی و اوصیایی-معتقدند. و این خود نوعی متعالی از تعقّل و عقلگرایی است. ازاینرو که متفکران تفکیکی به مرتبهای از تعقل فرامیخوانند، بالاتر از تعقل فلسفی-از فلسفههای مختلف-یعنی تعقل در مدار باز<ref>محمدی، علی، ص21</ref>. | ||
==پانویس == | ==پانویس == |