۱۰۵٬۳۸۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ده اند' به 'دهاند') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
در فصل نگاهی به آیات در ازای سخن عمربن خطاب، پرسشی را مطرح میکند و آن اینکه آیا واقعاً کتاب خدا ما را بس است؟ آیا ما از کتاب خدا هر چه را که باید میتوانیم بفهمیم؟ و یا نه، کسی خاص باید آن را بفهمد و برای ما شرح دهد؟ <ref>متن، ص 63</ref>. و اینها پرسشهای مهمّی است که مسلّماً با سخن خلیفه جور نمیآید. نویسنده برای ابطال سخن عمر بن خطاب به آیه ی هفتم از سوره آل عمران اشاره میکند که در قرآن برخی آیات، متشابه اند و آیات متشابه را کسی جز خداوند و راسخون فی العلم کسی نمیداند و همین نقض سخن خلیفه است، و اگر خلیفه قرآن را میشناخت با همین یک آیه نباید آن سخن خام و بی سند را مطرح میکرد. استناد دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به مقوله ی ناسخ و منسوخ است، که قهراً شخص خلیفه هیچ دانشی در این باره نداشته است و لذا همین مورد هم خطا بودن و انحراف داشتن سخن وی را معلوم میدارد. مورد دیگر مسئله ی استنباط احکام است که بدون اشراف بر کلّ آیات امری محال است و جز [[امام علی(ع)]] کسی در آن زمان این اعلمیّت و وقوف را بر آیات نداشت. نکته ی دیگر مسئله ی شأن نزول و اسباب نزول آیات است که این نیز حضوری همه جانبه و دانشی کامل را از آیات طلب میکند که این جامعیّت و حضور در کسی جز [[امام علی(ع)]] دیده نشده است. | در فصل نگاهی به آیات در ازای سخن عمربن خطاب، پرسشی را مطرح میکند و آن اینکه آیا واقعاً کتاب خدا ما را بس است؟ آیا ما از کتاب خدا هر چه را که باید میتوانیم بفهمیم؟ و یا نه، کسی خاص باید آن را بفهمد و برای ما شرح دهد؟ <ref>متن، ص 63</ref>. و اینها پرسشهای مهمّی است که مسلّماً با سخن خلیفه جور نمیآید. نویسنده برای ابطال سخن عمر بن خطاب به آیه ی هفتم از سوره آل عمران اشاره میکند که در قرآن برخی آیات، متشابه اند و آیات متشابه را کسی جز خداوند و راسخون فی العلم کسی نمیداند و همین نقض سخن خلیفه است، و اگر خلیفه قرآن را میشناخت با همین یک آیه نباید آن سخن خام و بی سند را مطرح میکرد. استناد دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به مقوله ی ناسخ و منسوخ است، که قهراً شخص خلیفه هیچ دانشی در این باره نداشته است و لذا همین مورد هم خطا بودن و انحراف داشتن سخن وی را معلوم میدارد. مورد دیگر مسئله ی استنباط احکام است که بدون اشراف بر کلّ آیات امری محال است و جز [[امام علی(ع)]] کسی در آن زمان این اعلمیّت و وقوف را بر آیات نداشت. نکته ی دیگر مسئله ی شأن نزول و اسباب نزول آیات است که این نیز حضوری همه جانبه و دانشی کامل را از آیات طلب میکند که این جامعیّت و حضور در کسی جز [[امام علی(ع)]] دیده نشده است. | ||
امّا به نقل تاریخ و آنچه که به طور مستند در احادیث صحیح السّند وجود دارد که رمنابع شیعه و سنّی هر دو آن را روایت | امّا به نقل تاریخ و آنچه که به طور مستند در احادیث صحیح السّند وجود دارد که رمنابع شیعه و سنّی هر دو آن را روایت کردهاند، شخص عمر در آن روز خاص در بستر بیماری پیامبر تنها به این قول بسنده نکرد، بلکه جسارتی کفرآمیز به ساحت مقدّس پیامبر خدا داشت که قهراً قابل بخشش و گذشت نیست. با این حال نویسنده ی ارجمند در بخش مربوط به حجّیّت پیامبر 20 آیه را سند قرار میدهد که پیامبر در هر حالی نماینده ی خدا و سخن او در هر حالی سخنان خداوند است، و این که جاهلی به سخن پیامبر نسبت هزیان بدهد نشان از بلاهت و کفر او دارد، بماند که این سخن نشان از آن دارد که یا آیات قرآن را نفهمیده است و یا آنکه به قرآن باور نداشته است، گر چه هیچ سندی وجود ندارد که به شخص پیامبر نیز ایمان قاطعی داشته است، که فرار او در جنگهای متعدّد از جمله اُحد نشانی تمام از این بی باوری است. | ||
استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در فصل قرآن هادی همه کس نیست رسماً سخن خلیفه را رودر روی سخن قرآن قرار میدهد. زیرا قرآن همه کس را هدایت نمیکند و حسبنا کتاب الله اینگونه نقض غرض محسوب میشود و در واقع سخن خلیفه نشان از عدم درک و فهم درست قرآن را دارد. نویسنده با آوردن شواهد متعدّد از آیات قرآنی به این نتیجه میرسد که: وجود این آیات نشان میدهد که همراه و در کنار قرآن باید حقیقتی دیگر باشد که بتواند هادی و راهنمای انسانها جهت کمال و رشد و ره یافتن به سوی حقیقت و صراط مستقیم باشد. و این همراه را رسول خدا در «حدیث ثقلین» برای ما در همان زمان تشریح کرده و معیّت و توأم بودن آن را سفارش نمودند<ref>متن، صص 116-115</ref>. در فصل آخر هم که وصف اهل بیت است نکاتی وجود دارد که به بی اعتباری سخن خلیفه و قائل آن میانجامد که مورد اعتبار خردمندان و اهل حدیث است. | استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] در فصل قرآن هادی همه کس نیست رسماً سخن خلیفه را رودر روی سخن قرآن قرار میدهد. زیرا قرآن همه کس را هدایت نمیکند و حسبنا کتاب الله اینگونه نقض غرض محسوب میشود و در واقع سخن خلیفه نشان از عدم درک و فهم درست قرآن را دارد. نویسنده با آوردن شواهد متعدّد از آیات قرآنی به این نتیجه میرسد که: وجود این آیات نشان میدهد که همراه و در کنار قرآن باید حقیقتی دیگر باشد که بتواند هادی و راهنمای انسانها جهت کمال و رشد و ره یافتن به سوی حقیقت و صراط مستقیم باشد. و این همراه را رسول خدا در «حدیث ثقلین» برای ما در همان زمان تشریح کرده و معیّت و توأم بودن آن را سفارش نمودند<ref>متن، صص 116-115</ref>. در فصل آخر هم که وصف اهل بیت است نکاتی وجود دارد که به بی اعتباری سخن خلیفه و قائل آن میانجامد که مورد اعتبار خردمندان و اهل حدیث است. |