۱۰۶٬۸۲۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابنر' به 'ابن ر') |
|||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
مؤلف، هيچگونه تحليل يا اظهار نظرى در خصوص مفاهيم و اصطلاحات ارائه نكرده است و صرفاً متون مختلفى را كه اصطلاح در آنها يافت مىشده، كنار هم قرار داده و يا به اصطلاح، اصطلاحات فلسفى را مستندسازى كرده است. | مؤلف، هيچگونه تحليل يا اظهار نظرى در خصوص مفاهيم و اصطلاحات ارائه نكرده است و صرفاً متون مختلفى را كه اصطلاح در آنها يافت مىشده، كنار هم قرار داده و يا به اصطلاح، اصطلاحات فلسفى را مستندسازى كرده است. | ||
جيرار جهامى، در مقدمه كتاب، گستره تاريخى خاصى را براى اين فرهنگنامه مشخص نكرده است. از اين روى، مىتوان دريافت كه او كل تاريخ فلسفه اسلامى را گستره اين فرهنگنامه مىداند، اما از آنجا كه منابعى كه او براى اينفرهنگنامه شمرده است، از ابتداى فلسفه اسلامى تا علاءالدين طوسى در قرن نهم هجرى قمرى را شامل مىشود، مىتوان دريافت كه دكتر جهامى نيز مانند بسيارى از مستشرقان و به تبع آنها، بسيارى از اعراب اهل فلسفه، فلسفه اسلامى را در | جيرار جهامى، در مقدمه كتاب، گستره تاريخى خاصى را براى اين فرهنگنامه مشخص نكرده است. از اين روى، مىتوان دريافت كه او كل تاريخ فلسفه اسلامى را گستره اين فرهنگنامه مىداند، اما از آنجا كه منابعى كه او براى اينفرهنگنامه شمرده است، از ابتداى فلسفه اسلامى تا علاءالدين طوسى در قرن نهم هجرى قمرى را شامل مىشود، مىتوان دريافت كه دكتر جهامى نيز مانند بسيارى از مستشرقان و به تبع آنها، بسيارى از اعراب اهل فلسفه، فلسفه اسلامى را در ابن رشد خاتمه يافته مىداند و بعد از او فيلسوف قابل اعتنايى نمىبيند. | ||
در يك نگاه خوشبينانه، اين گرايش از آنجا ريشه مىگيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مىدانستند و بيشتر متفكرانى را مىشناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ | در يك نگاه خوشبينانه، اين گرايش از آنجا ريشه مىگيرد كه مستشرقان، چون فلسفه اسلامى را بخشى از تاريخ فلسفه غرب در قرون وسطى مىدانستند و بيشتر متفكرانى را مىشناختند كه آثارشان در قرون وسطى، به زبان لاتين ترجمه شده بود. نگاهى جامع به دامنه وسيع فلسفه و حكمت اسلامى نداشتند و تاريخ فلسفه اسلامى را با مرگ ابن رشد خاتمه يافته مىدانستند و حداكثر قدمى كه پس از ابن رشد برمىداشتند، بررسى آرا و عقايد ابنخلدون بود؛ كارى كه مؤلف اين فرهنگنامه هم انجام داده و مقدمه ابنخلدون را جزو منابع شمرده است. | ||
اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به | اگر خاتمه بخشيدن فلسفه اسلامى به ابن رشد، از برخى از مستشرقان كه دسترسى مستقيم به منابع اسلامى ندارند، پذيرفتنى باشد، از محققان عرب، كه منابع فلسفه اسلامى را بهراحتى در اختيار دارند، پذيرفته نيست كه در انتهاى قرن بيستم، تاريخ فلسفه اسلامى يا فرهنگ اصطلاحات فلسفه اسلامى تأليف كنند و از بخش بزرگى از حكمت اسلامى چشمپوشى نمايند. چگونه مىتوان شارحان حكمت اشراق، چون سهرهوردى و قطبالدين شيرازى و حكماى بنامى مانند جلالالدين دوانى، [[میرداماد، سید محمدباقر بن محمد|ميرداماد]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]]، ملارجبعلى تبريزى، [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|ملامحسن فيض كاشانى]]، [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهيجى]]، قاضى سعيد قمى، آقا على مدرس و [[سبزواری، هادی|ملاهادى سبزوارى]] را ناديده گرفت. | ||
غفلت از فلسفه اسلامى پس از | غفلت از فلسفه اسلامى پس از ابن رشد، عمدهترين نقص اين فرهنگنامه به شمار مىرود. از اين رو، فاقد اصطلاحات جديد فلسفى است كه پس از ابن رشد، به خصوص در مكتب اصفهان، ابداع شده و همچنين فاقد تطورات همه اصطلاحات فلسفى در بخش بزرگى از تاريخ فلسفه اسلامى؛ يعنى پس از ابن رشد است. | ||
در همان بخش از تاريخ فلسفه اسلامى هم كه گستره اين كتاب است، برخى منابع از قلم افتادهاند. از [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]]، كتابى به نام ما بعدالطبيعة، جزو منابع قرار گرفته است و نامى از مراتب الموجودات و التحصيل برده نشده است؛ حال آنكه، التحصيل جامعترين اثر [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]] است. هيچيك از رسائل [[رازی، محمد بن زکریا|محمد بن زكرياى رازى]]، به عنوان اولين فيلسوف [[ارسطو]]ستيز جهان اسلام، جزو منابع قرار نگرفته است. از آثار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، فلسفه [[ارسطو]] جزو منابع آمده، اما فلسفه افلاطون نيامده است. | در همان بخش از تاريخ فلسفه اسلامى هم كه گستره اين كتاب است، برخى منابع از قلم افتادهاند. از [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]]، كتابى به نام ما بعدالطبيعة، جزو منابع قرار گرفته است و نامى از مراتب الموجودات و التحصيل برده نشده است؛ حال آنكه، التحصيل جامعترين اثر [[بهمنیار بن مرزبان|بهمنيار]] است. هيچيك از رسائل [[رازی، محمد بن زکریا|محمد بن زكرياى رازى]]، به عنوان اولين فيلسوف [[ارسطو]]ستيز جهان اسلام، جزو منابع قرار نگرفته است. از آثار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، فلسفه [[ارسطو]] جزو منابع آمده، اما فلسفه افلاطون نيامده است. | ||
همچنين، رسالة في العلم الالهي، فصول منتزعة، اغراض ما بعدالطبيعة، الواحد و الوحدة از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، جزو منابع قرار نگرفتهاست. از ابوسليمان سجستانى، ابوالحسن عامرى و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابنحزم]]، سخنى به ميان نيامده است. از ابنسينا، رساله العرشية، المباحثات، المبدأ و المعاد و رسالة في اثبات النبوات جزو منابع قرار نگرفته است؛ حال آنكه، آثار اصلى | همچنين، رسالة في العلم الالهي، فصول منتزعة، اغراض ما بعدالطبيعة، الواحد و الوحدة از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]]، جزو منابع قرار نگرفتهاست. از ابوسليمان سجستانى، ابوالحسن عامرى و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابنحزم]]، سخنى به ميان نيامده است. از ابنسينا، رساله العرشية، المباحثات، المبدأ و المعاد و رسالة في اثبات النبوات جزو منابع قرار نگرفته است؛ حال آنكه، آثار اصلى ابن رشد همه جزو منابع قرار گرفتهاند و بهطور مكرر نيز در فرهنگنامه به آنها ارجاع شده است. | ||
از ديگر اشكالات وارد بر كتاب عبارت است از: | از ديگر اشكالات وارد بر كتاب عبارت است از: |