۱۰۶٬۳۰۰
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
== نمونه مطالب == | == نمونه مطالب == | ||
*بر روی خنجری از نوع قدیمی آن نوشته شده است: | *بر روی خنجری از نوع قدیمی آن نوشته شده است: عبد بلا سلاح کالطیر بلا جناح.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/90991?pageNumber=24&viewType=pdf متن کتاب، ص24.]</ref> یعنی بنده بدون سلاح همانند پرنده بی بال است. | ||
*اشرار و اشقیای بغداد حرص و ولع شدیدی داشتند که داستان بشنوند بهخصوص قصههایی که قصهخوانان از نزاعهای اشقیا و اشرار با دیگران نقل میکردند. به عنوان مثال گفته شده است که یکی از آنان به نام ممودی بعد از مدتی شرارت، آشکارا توبهاش را اعلان کرد و بعد از این واقعه شبی به قصد دیدار دوستانش از منزل خارج شد و به نزدیکی قبرستان یهود رسید که ناگهان دو مرد به او رسیدند و سلاحشان را درآوردند! ممودی که احساس کرد آنان میخواهند او را برهنه و غارت کنند، لباسهایش را درآورد و در همان حال با خنده گفت: | *اشرار و اشقیای بغداد حرص و ولع شدیدی داشتند که داستان بشنوند بهخصوص قصههایی که قصهخوانان از نزاعهای اشقیا و اشرار با دیگران نقل میکردند. به عنوان مثال گفته شده است که یکی از آنان به نام ممودی بعد از مدتی شرارت، آشکارا توبهاش را اعلان کرد و بعد از این واقعه شبی به قصد دیدار دوستانش از منزل خارج شد و به نزدیکی قبرستان یهود رسید که ناگهان دو مرد به او رسیدند و سلاحشان را درآوردند! ممودی که احساس کرد آنان میخواهند او را برهنه و غارت کنند، لباسهایش را درآورد و در همان حال با خنده گفت: این وضعیت دنیاست! روزی به نفع تو و روزی به زیان تو! آن دو مرد که این سخن را شنیدند او را از روی صدایش شناختند و به عذرخواهی پرداختند و دستش را بوسیدند. ممودی آنان را بخشید و از آنها پیمان گرفت که دیگر راه بر رهگذران نبندند و غارتشان نکنند و گفت در دوران شقاوت فقط بر حکومت عثمانی حمله میکردم و مردم را غارت نمیکردم مگر از روی ناچاری.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/90991?pageNumber=33&viewType=pdf متن کتاب، ص33- 34.]</ref> | ||