۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فارسي' به 'فارسی') |
جز (جایگزینی متن - ' (ع) ' به '(ع) ') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
== گزارش محتوا== | == گزارش محتوا== | ||
کتاب جستاری در حسبنا کتاب الله و مفهوم و فلسفه ی آن به اختصار ولی بسیار گویا و رسا در مقدّمه بیان میشود و در طول اثر هم به طور دقیق و عالمانه این سخن را دنبال میکند تا با موشکافی تمام ماهیّت و خاستگاه و جایگاه این سخن را تبیین نماید. چنانکه خواننده با نویسنده در این متن همراه باشد نکات بسیار دقیق و لطیفی از قرآن، حدیث، تاریخ و فلسفه را میتواند حاصل کند که با این دقّت در جای دیگر شاید میسّر و ممکن نباشد. نویسنده در بخشی از مقدّمه در تحلیل سخن عمربن خطاب میگوید: قول مذکور این را در خود پنهان دارد که حتّی به آورنده ی کتاب هم نیازی نیست. و این در حالی است که در خود کتاب آورنده را اصل قلمداد نموده و برای آورنده ی آنهم حجّیّت تام و تمام قائل شده است و لذا با حصر «حسبنا کتاب الله» نفی آورنده آن را نیز الزام میکند و نفی آورنده به طور طبیعی و شرعی ما را به آنجا میکشاند که بگوییم منکر رسول چه آشکارا و چه نهان به کفر رسیده است و تمام فقهای اسلام در هر طریق و فرقه ای این مقوله را تأیید و تأکید میکنند. امّا این جمله زمانی بیان شده که رسول خدا (ص) در بستر بیماری بوده و این آن بیماری است که بعدازآن، رسول خدا (ص) رخت از این عالم بسته است و لذا باید گفت که حصر این عبارت، بهمنزلهی نفی ادامه ی پیامبر (ص) خواهد بود. و به اینکه ما نیازی به مفسّر قرآن و به ویژه تأویل کنندهی آن نداریم و این در حالی است که قائل خود اشراف دارد که قرآن هم تفسیر لازم دارد و هم تأویل و هم این نکته را بهخوبی میداند که خود و دیگران (غیر از علی) کسی در این خصوص تسلّط و تخصّص کافی ندارد. بنابراین، این سخن در واقع برای نفی حضور علی (ع) و به اعتباری از دور خارج کردن وی بوده است. بدیهی است، نفی علم در صورتیکه نیاز به علم باشد از جهلی عمیق و ریشه دار نشأت میگیرد و این در صورتی است که خوش بین باشیم و عناد و کینهای را و همین طور غرض نفسانی و مرضی شیطانی را نخواهیم لحاظ کنیم<ref>متن، صص 11-9</ref>. | کتاب جستاری در حسبنا کتاب الله و مفهوم و فلسفه ی آن به اختصار ولی بسیار گویا و رسا در مقدّمه بیان میشود و در طول اثر هم به طور دقیق و عالمانه این سخن را دنبال میکند تا با موشکافی تمام ماهیّت و خاستگاه و جایگاه این سخن را تبیین نماید. چنانکه خواننده با نویسنده در این متن همراه باشد نکات بسیار دقیق و لطیفی از قرآن، حدیث، تاریخ و فلسفه را میتواند حاصل کند که با این دقّت در جای دیگر شاید میسّر و ممکن نباشد. نویسنده در بخشی از مقدّمه در تحلیل سخن عمربن خطاب میگوید: قول مذکور این را در خود پنهان دارد که حتّی به آورنده ی کتاب هم نیازی نیست. و این در حالی است که در خود کتاب آورنده را اصل قلمداد نموده و برای آورنده ی آنهم حجّیّت تام و تمام قائل شده است و لذا با حصر «حسبنا کتاب الله» نفی آورنده آن را نیز الزام میکند و نفی آورنده به طور طبیعی و شرعی ما را به آنجا میکشاند که بگوییم منکر رسول چه آشکارا و چه نهان به کفر رسیده است و تمام فقهای اسلام در هر طریق و فرقه ای این مقوله را تأیید و تأکید میکنند. امّا این جمله زمانی بیان شده که رسول خدا (ص) در بستر بیماری بوده و این آن بیماری است که بعدازآن، رسول خدا (ص) رخت از این عالم بسته است و لذا باید گفت که حصر این عبارت، بهمنزلهی نفی ادامه ی پیامبر (ص) خواهد بود. و به اینکه ما نیازی به مفسّر قرآن و به ویژه تأویل کنندهی آن نداریم و این در حالی است که قائل خود اشراف دارد که قرآن هم تفسیر لازم دارد و هم تأویل و هم این نکته را بهخوبی میداند که خود و دیگران (غیر از علی) کسی در این خصوص تسلّط و تخصّص کافی ندارد. بنابراین، این سخن در واقع برای نفی حضور علی(ع) و به اعتباری از دور خارج کردن وی بوده است. بدیهی است، نفی علم در صورتیکه نیاز به علم باشد از جهلی عمیق و ریشه دار نشأت میگیرد و این در صورتی است که خوش بین باشیم و عناد و کینهای را و همین طور غرض نفسانی و مرضی شیطانی را نخواهیم لحاظ کنیم<ref>متن، صص 11-9</ref>. | ||
در فصل نخست که حقیقت داستان را جستجو میکند با در نظر داشتن منابع تاریخی نشان میدهد که گوینده ی سخن خلیفه ی دوّم بوده است. نویسنده ی محقّق با دقّت تمام در صفحه ی 20 کتاب به آیتی مهم از سوره ی نساء، آیه ی 150 اشاره میکند و سخن خلیفه را بدان واسطه منحرف دانسته و محکوم میکند. در ادامه از لاپوشانی و تحریف و حذف نام خلیفه در کتاب [[صحیح بخاری]] یاد میکند، که وی در بیان اصل این ماجرا که پیامبر در بیماریِ رو به وفات بود برخی چنین سخنی گفتند. لفظ «قال بعضهم»<ref>صحیح بخاری، کتاب المغازی، حدیث 4432</ref>. که [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] به آن اشاره میکند در واقع تحریف تاریخ است، هر چند که در جاهای دیگر به ناچار مجبور شده مستقیماً شخص گوینده را به اسم نام ببرد<ref>صحیح بخاری، کتاب العلم، حدیث 114</ref>. | در فصل نخست که حقیقت داستان را جستجو میکند با در نظر داشتن منابع تاریخی نشان میدهد که گوینده ی سخن خلیفه ی دوّم بوده است. نویسنده ی محقّق با دقّت تمام در صفحه ی 20 کتاب به آیتی مهم از سوره ی نساء، آیه ی 150 اشاره میکند و سخن خلیفه را بدان واسطه منحرف دانسته و محکوم میکند. در ادامه از لاپوشانی و تحریف و حذف نام خلیفه در کتاب [[صحیح بخاری]] یاد میکند، که وی در بیان اصل این ماجرا که پیامبر در بیماریِ رو به وفات بود برخی چنین سخنی گفتند. لفظ «قال بعضهم»<ref>صحیح بخاری، کتاب المغازی، حدیث 4432</ref>. که [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] به آن اشاره میکند در واقع تحریف تاریخ است، هر چند که در جاهای دیگر به ناچار مجبور شده مستقیماً شخص گوینده را به اسم نام ببرد<ref>صحیح بخاری، کتاب العلم، حدیث 114</ref>. |
ویرایش