پرش به محتوا

شرح مثنوی مولوی موسوم به مخزن الأسرار: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR13009J1.jpg | عنوان =شرح مثنوی مولوی موسوم به مخزن الأ...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۴: خط ۳۴:
}}
}}


'''شرح مثنوی مولوی موسوم به مخزن الأسرار'''، اثر ولی‌محمد اکبرآبادی، شرحی است بر مثنوی معنوی مولوی که به اهتمام ن. مایل هروی گردآوری شده است.
'''شرح مثنوی مولوی موسوم به مخزن الأسرار'''، اثر [[اکبر آبادی، ولی محمد|ولی‌محمد اکبرآبادی]]، شرحی است بر مثنوی معنوی مولوی که به اهتمام [[مایل هروی، نجیب|ن. مایل هروی]] گردآوری شده است.


این شرح، با دو یادداشت از گردآورنده در توضیح ویژگی‌های کتاب، آغاز و مطالب در هفت جلد سامان‌دهی شده است.
این شرح، با دو یادداشت از گردآورنده در توضیح ویژگی‌های کتاب، آغاز و مطالب در هفت جلد سامان‌دهی شده است.


پس از شرح ابوالعیاش بحرالعلوم بر مثنوی، شرح حاضر در شبه قاره هندوستان و همچنان در اقالیم زبان فارسی (افغانستان و تاجیکستان) شهرت یافته است. این کتاب، بیشتر به‌عنوان «شرح مثنوی» شهرت دارد، نه به نام «مخزن الأسرار»؛ زیرا این نام در زبان فارسی دری و در میان اهالی منطقه، به مثنوی مشهور حکیم نظامی گنجه‌ای اختصاص دارد. به همین اعتبار، مخزن الأسرار اکبرآبادی به نام مذکور نی، که به نام «شرح مثنوی» شهرت یافت<ref>ر.ک: یادداشت دوم، ج1، صفحه یب</ref>.
پس از شرح [[ابوالعیاش بحرالعلوم]] بر مثنوی، شرح حاضر در شبه قاره هندوستان و همچنان در اقالیم زبان فارسی (افغانستان و تاجیکستان) شهرت یافته است. این کتاب، بیشتر به‌عنوان «شرح مثنوی» شهرت دارد، نه به نام «مخزن الأسرار»؛ زیرا این نام در زبان فارسی دری و در میان اهالی منطقه، به مثنوی مشهور حکیم نظامی گنجه‌ای اختصاص دارد. به همین اعتبار، مخزن الأسرار اکبرآبادی به نام مذکور نی، که به نام «شرح مثنوی» شهرت یافت<ref>ر.ک: یادداشت دوم، ج1، صفحه یب</ref>.


یکی از علت‌های شهرت این شرح، به‌لحاظ نثر روان فارسی آن است و این نثر به‌گونه مدرسی فارسی شبه قاره کمتر مانندگی دارد، بلکه به‌گونه عرفانی فارسی آن خطه مربوط است. این‌گونه نثر فارسی شبه قاره با نثر فارسی حوزه کابل، هماهنگی دارد. در این‌گونه نثر فارسی شبه قاره برخی از تبدیلات آوایی وجود داشته است که در گونه فارسی غرب افغانستان و نثر فارسی ایران، نقطه مقابل آن جاری بوده است<ref>ر.ک: همان</ref>.
یکی از علت‌های شهرت این شرح، به‌لحاظ نثر روان فارسی آن است و این نثر به‌گونه مدرسی فارسی شبه قاره کمتر مانندگی دارد، بلکه به‌گونه عرفانی فارسی آن خطه مربوط است. این‌گونه نثر فارسی شبه قاره با نثر فارسی حوزه کابل، هماهنگی دارد. در این‌گونه نثر فارسی شبه قاره برخی از تبدیلات آوایی وجود داشته است که در گونه فارسی غرب افغانستان و نثر فارسی ایران، نقطه مقابل آن جاری بوده است<ref>ر.ک: همان</ref>.
روش کار شارح، سنجیده است و پخته و به سنت گزاره‌نویسی پیشینیان معطوف می‌نماید. وی به جمیع مآخذ فارسی و عربی - ‌که مورد مراجعه، نقل، بررسی و نقد او قرار گرفته - توجه می‌دهد و حتی در مواردی به تطبیق و سنجش منابع خویش می‌پردازد. آیات قرآن را با توجه به پاره‌های قرآن نقل می‌کند و احادیث قدسی و نبوی و گفتارهای تازی پیران را به «لفظ» می‌آورد و پارسی می‌کند<ref>ر.ک: همان، صفحه یب - ‌یج</ref>.
روش کار شارح، سنجیده است و پخته و به سنت گزاره‌نویسی پیشینیان معطوف می‌نماید. وی به جمیع مآخذ فارسی و عربی - ‌که مورد مراجعه، نقل، بررسی و نقد او قرار گرفته - توجه می‌دهد و حتی در مواردی به تطبیق و سنجش منابع خویش می‌پردازد. آیات قرآن را با توجه به پاره‌های قرآن نقل می‌کند و احادیث قدسی و نبوی و گفتارهای تازی پیران را به «لفظ» می‌آورد و پارسی می‌کند<ref>ر.ک: همان، صفحه یب - ‌یج</ref>.


اکبرآبادی در سده 12ق می‌زیسته که پس از او، چندین شرح و گزارش نسبتا مفصل و گسترده بر مثنوی نوشته شده بود. شرح مثنوی از شاه‌میرمحمد نورالله احراری (متوفی 1073ق) و مکاشفات رضوی از محمدرضا لاهوری (متوفی حوالی 1084ق)، از جمله شرح‌هایی است که در سده 11ق در شبه قاره تألیف شده و شهرتی درخور یافته است. ولی اکبرآبادی این شرح‌ها را در نظر داشته و بر هردو شرح مذکور، نقد و نظرش را در شرح حاضر، مجال طرح داده است<ref>ر.ک: یادداشت یکم، همان، صفحه ج</ref>.
[[اکبر آبادی، ولی محمد|اکبرآبادی]] در سده 12ق می‌زیسته که پس از او، چندین شرح و گزارش نسبتا مفصل و گسترده بر مثنوی نوشته شده بود. شرح مثنوی از [[شاه‌میرمحمد نورالله احراری]] (متوفی 1073ق) و مکاشفات رضوی از [[لاهوری، محمدرضا|محمدرضا لاهوری]] (متوفی حوالی 1084ق)، از جمله شرح‌هایی است که در سده 11ق در شبه قاره تألیف شده و شهرتی درخور یافته است. ولی [[اکبر آبادی، ولی محمد|اکبرآبادی]] این شرح‌ها را در نظر داشته و بر هردو شرح مذکور، نقد و نظرش را در شرح حاضر، مجال طرح داده است<ref>ر.ک: یادداشت یکم، همان، صفحه ج</ref>.


گفتنی است مکاشافات رضوی به دلیل گرایش کلامی شارح، بیشتر مورد نقد و نظر اکبرآبادی قرار گرفته است؛ به‌طوری‌که می‌توان از شرح اکبرآبادی، علاوه بر مثنوی‌شناسی، به گرایش‌های کلامی - ‌سیاسی و ورود آن به حوزه مثنوی‌شناسی در شبه قاره پی برد و تحقیقی جداگانه انجام داد و پیوستگی طریقت‌های نقشبندی و صفوی را به قرائت سیاسی عرفان و تصوف منطقه، مورد بررسی قرار داد<ref>ر.ک: همان</ref>.
گفتنی است مکاشافات رضوی به دلیل گرایش کلامی شارح، بیشتر مورد نقد و نظر [[اکبر آبادی، ولی محمد|اکبرآبادی]] قرار گرفته است؛ به‌طوری‌که می‌توان از شرح [[اکبر آبادی، ولی محمد|اکبرآبادی]]، علاوه بر مثنوی‌شناسی، به گرایش‌های کلامی - ‌سیاسی و ورود آن به حوزه مثنوی‌شناسی در شبه قاره پی برد و تحقیقی جداگانه انجام داد و پیوستگی طریقت‌های نقشبندی و صفوی را به قرائت سیاسی عرفان و تصوف منطقه، مورد بررسی قرار داد<ref>ر.ک: همان</ref>.


سده‌های 11-‌12ق، از جمله روزگاری است که ابن‌‌عربی‌شناسی در شبه قاره از خواسته‌های رایج عارفان و عرفان‌جویان آن خطه محسوب بوده است. کمتر ادیب و عارفی است که در این دو سده در شبه قاره زیسته باشد و با آرا و آثار ابن ‌عربی آشنا نبوده باشد. ولی اکبرآبادی بر اثر چنین شناختی، بین آرای مولانا و آثار ابن ‌عربی، سرگردان است و در شرح بسیاری از ابیات بحث‌انگیز مثنوی، به مباحث و عبارات «فصوص الحكم» و «الفتوحات المكية» مراجعه داشته و به نقل آنها اهتمام کرده است و شرحی ارائه داده است مخلوط از اختلاط دوگونه دید عرفانی، که نادرستی این‌گونه گزارش‌نویسی بر متون ادبی فارسی، خاصه مثنوی، به نزدیک آگاهان متون آشکار است و نیازی به تکرار مباحث آن نیست<ref>ر.ک: همان، ج - ‌د</ref>.
سده‌های 11-‌12ق، از جمله روزگاری است که ابن‌‌عربی‌شناسی در شبه قاره از خواسته‌های رایج عارفان و عرفان‌جویان آن خطه محسوب بوده است. کمتر ادیب و عارفی است که در این دو سده در شبه قاره زیسته باشد و با آرا و آثار [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن ‌عربی]] آشنا نبوده باشد. ولی [[اکبر آبادی، ولی محمد|اکبرآبادی]] بر اثر چنین شناختی، بین آرای مولانا و آثار [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن ‌عربی]]، سرگردان است و در شرح بسیاری از ابیات بحث‌انگیز مثنوی، به مباحث و عبارات «فصوص الحكم» و «الفتوحات المكية» مراجعه داشته و به نقل آنها اهتمام کرده است و شرحی ارائه داده است مخلوط از اختلاط دوگونه دید عرفانی، که نادرستی این‌گونه گزارش‌نویسی بر متون ادبی فارسی، خاصه مثنوی، به نزدیک آگاهان متون آشکار است و نیازی به تکرار مباحث آن نیست<ref>ر.ک: همان، ج - ‌د</ref>.


با وجود این اختلاط و آمیختگی، می‌توان گفت که اکبرآبادی با مثنوی انس و الفت بسیار داشته است. او مولانا را «مرشد حقیقی» خود می‌دانسته که عموما ذوق این گرایش روحی، او را به بارهای معانی الفاظ مثنوی دلالت می‌کرده است؛ به‌عنوان مثال، در شرح بیت شماره 2052 از دفتر سوم می‌نویسد: «اگر مرشد حقیقی حضرت مولوی - ‌رضي‌الله‌عنه - ‌معنی این بیت القا نمی‌فرمودند و بر دلالات الفاظ آگاه نمی‌نمودند، من هم مثل سایر الناس خطا را از صواب ندانستمی و فرق میان مقصود این نتوانستمی»<ref>ر.ک: همان، صفحه د</ref>.
با وجود این اختلاط و آمیختگی، می‌توان گفت که [[اکبر آبادی، ولی محمد|اکبرآبادی]] با مثنوی انس و الفت بسیار داشته است. او مولانا را «مرشد حقیقی» خود می‌دانسته که عموما ذوق این گرایش روحی، او را به بارهای معانی الفاظ مثنوی دلالت می‌کرده است؛ به‌عنوان مثال، در شرح بیت شماره 2052 از دفتر سوم می‌نویسد: «اگر مرشد حقیقی حضرت مولوی - ‌رضي‌الله‌عنه - ‌معنی این بیت القا نمی‌فرمودند و بر دلالات الفاظ آگاه نمی‌نمودند، من هم مثل سایر الناس خطا را از صواب ندانستمی و فرق میان مقصود این نتوانستمی»<ref>ر.ک: همان، صفحه د</ref>.


این طرز تأمل و گزاره‌نویسی بر متون ادبی، البته در قلمرو فرهنگ منطقه رایج بوده است. درصورتی‌که شارح متون ادبی - ‌مانند مثنوی - ‌توانسته باشد بر اثر آگاهی از کلیت و جزئیت فکر و فرهنگ منطقه، به اقلیم‌ها و عالم‌های صاحب متن راه یافته و هم خویشتن را بر جای صاحب متن نگذارده باشد و از تحقیقات متذوقانه پرهیز کرده باشد، در این صورت می‌توان بهره‌ای از یافته‌های پنهانی متن را از سخن شارح به حاصل آورد<ref>ر.ک: همان</ref>.
این طرز تأمل و گزاره‌نویسی بر متون ادبی، البته در قلمرو فرهنگ منطقه رایج بوده است. درصورتی‌که شارح متون ادبی - ‌مانند مثنوی - ‌توانسته باشد بر اثر آگاهی از کلیت و جزئیت فکر و فرهنگ منطقه، به اقلیم‌ها و عالم‌های صاحب متن راه یافته و هم خویشتن را بر جای صاحب متن نگذارده باشد و از تحقیقات متذوقانه پرهیز کرده باشد، در این صورت می‌توان بهره‌ای از یافته‌های پنهانی متن را از سخن شارح به حاصل آورد<ref>ر.ک: همان</ref>.


ولی برخی معتقدند که اکبرآبادی به این «چونی» و «چرایی»ها در مورد مولانا و مثنوی او جز به‌ندرت راه نبرده است. بااین‌همه، می‌توان بر برخی از ادعاهای ارتباط روانی او با «حضرت مثنوی» درنگ کرد؛ خاصه که این ادعاها، اسلوب و چگونگی سنت شرح‌نویسی بر مثنوی را در شبه قاره تبیین می‌کند<ref>ر.ک: همان</ref>.
ولی برخی معتقدند که [[اکبر آبادی، ولی محمد|اکبرآبادی]] به این «چونی» و «چرایی»ها در مورد مولانا و مثنوی او جز به‌ندرت راه نبرده است. بااین‌همه، می‌توان بر برخی از ادعاهای ارتباط روانی او با «حضرت مثنوی» درنگ کرد؛ خاصه که این ادعاها، اسلوب و چگونگی سنت شرح‌نویسی بر مثنوی را در شبه قاره تبیین می‌کند<ref>ر.ک: همان</ref>.


به‌هرحال اکبرآبادی با چنین طرزی به شرح مواضع دشواریاب مثنوی پرداخته است. در شرح بیت‌های 2458-9 از دفتر سوم:
به‌هرحال [[اکبر آبادی، ولی محمد|اکبرآبادی]] با چنین طرزی به شرح مواضع دشواریاب مثنوی پرداخته است. در شرح بیت‌های 2458-9 از دفتر سوم:
'''چون موکل می‌شود ظلم و جفا
'''چون موکل می‌شود ظلم و جفا'''
که هویدا کن مرا ای دست و پا'''
که هویدا کن مرا ای دست و پا
'''چون همی گیرد گواه سر لگام
'''چون همی گیرد گواه سر لگام'''
خاصه وقت جوش و خشم و انتقام'''
خاصه وقت جوش و خشم و انتقام
می‌نویسد: «ای عزیز! عقل در درک معنی این دو بیت و بیت بالا و در حل ترکیب و ربط این چهار بیت با هم، حیران و پریشان شده بود و هرچند فکر نمود، هیچ نگشود. آخرالامر حضرت مثنوی، معانی این ابیات و ربط اینها با هم بر دیده دل عیان ساخت؛ به این روش که دو بیت بالا از مقام خود نقل کرده، به جانب بالا شتافتند و این دو بیت از جای خود انتقال نموده در مکان زیرین منزل ساختند تا که میان دو بیت بالا و این دو بیت مقدار چهار انگشت، فصل پیدا شد باآنکه فصل بین السطور در صفحه کتاب بیش از مقدار یک انگشت نبود. چون این صورت را مشاهده کردم، ربط ابیات به خاطر درآمد و معانی آن بر دل آشکارا شد. ارشاد حضرت مثنوی این است»<ref>ر.ک: همان، صفحه د - ه</ref>.
می‌نویسد: «ای عزیز! عقل در درک معنی این دو بیت و بیت بالا و در حل ترکیب و ربط این چهار بیت با هم، حیران و پریشان شده بود و هرچند فکر نمود، هیچ نگشود. آخرالامر حضرت مثنوی، معانی این ابیات و ربط اینها با هم بر دیده دل عیان ساخت؛ به این روش که دو بیت بالا از مقام خود نقل کرده، به جانب بالا شتافتند و این دو بیت از جای خود انتقال نموده در مکان زیرین منزل ساختند تا که میان دو بیت بالا و این دو بیت مقدار چهار انگشت، فصل پیدا شد باآنکه فصل بین السطور در صفحه کتاب بیش از مقدار یک انگشت نبود. چون این صورت را مشاهده کردم، ربط ابیات به خاطر درآمد و معانی آن بر دل آشکارا شد. ارشاد حضرت مثنوی این است»<ref>ر.ک: همان، صفحه د - ه</ref>.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش