۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
این کتاب از جمله بهترین آثار لغوی و ادیب بزرگ علامه [[ابن درید، محمد بن حسن|ابن درید ازدی]] است که مشتمل بر اخبار موثق، الفاظ شگفت، اشعار ناب، معانی عجیب، حکمتهای متناهی و احادیث منتخب است.<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه الف</ref> | این کتاب از جمله بهترین آثار لغوی و ادیب بزرگ علامه [[ابن درید، محمد بن حسن|ابن درید ازدی]] است که مشتمل بر اخبار موثق، الفاظ شگفت، اشعار ناب، معانی عجیب، حکمتهای متناهی و احادیث منتخب است.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?pageNumber=7&viewType=pdf ر.ک: مقدمه، صفحه الف]</ref> | ||
ابن خلکان درباره این کتاب چنین نوشته است: این کتاب با وجود کوچکی فواید بسیار دارد و بر هر جوینده لازم است که گوهرهای آن را جستجو کند و نفس خویش را بابا آن مزین کرده و علم خویش را با معالی آن بیاراید.<ref>ر.ک: همان</ref> | ابن خلکان درباره این کتاب چنین نوشته است: این کتاب با وجود کوچکی فواید بسیار دارد و بر هر جوینده لازم است که گوهرهای آن را جستجو کند و نفس خویش را بابا آن مزین کرده و علم خویش را با معالی آن بیاراید.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?pageNumber=7&viewType=pdf ر.ک: همان]</ref> | ||
این کتاب را قاضی ضیاءالدین محمد بن اسماعیل معروف به ابن ابی الحجاج شنیده و زید بن حسن بن زید بن حسن کندی در سال 599ق نوشته است.<ref>ر.ک: همان، صفحه ب</ref> | این کتاب را قاضی ضیاءالدین محمد بن اسماعیل معروف به ابن ابی الحجاج شنیده و زید بن حسن بن زید بن حسن کندی در سال 599ق نوشته است.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?pageNumber=8&viewType=pdf ر.ک: همان، صفحه ب]</ref> | ||
در ضمن مقدمه کتاب شرححالی از نویسنده ارائه شده که در آن به اساتید، سخنان بسیاری بزرگان و ادباء درباره [[ابن درید، محمد بن حسن|ابن درید]] و نیز برخی از آثارش اشاره شده است. او استاد [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابوالفرج اصفهانی]] صاحب «[[الأغاني|الاغانی]]» است. در انتهای زندگینامه به چگونگی مرگ او در اثر بیماری فلج اشاره شده است. در نگارش این سرگذشت از تاریخ ابن خلکان، معجم الادباء و دیگر آثار تاریخی استفاده شده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه ب تا ح</ref> | در ضمن مقدمه کتاب شرححالی از نویسنده ارائه شده که در آن به اساتید، سخنان بسیاری بزرگان و ادباء درباره [[ابن درید، محمد بن حسن|ابن درید]] و نیز برخی از آثارش اشاره شده است. او استاد [[ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین|ابوالفرج اصفهانی]] صاحب «[[الأغاني|الاغانی]]» است. در انتهای زندگینامه به چگونگی مرگ او در اثر بیماری فلج اشاره شده است. در نگارش این سرگذشت از تاریخ ابن خلکان، معجم الادباء و دیگر آثار تاریخی استفاده شده است.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?pageNumber=8&viewType=pdf ر.ک: همان، صفحه ب تا ح]</ref> | ||
[[ابن درید، محمد بن حسن|ابن درید]] در این اثر برخلاف برخی آثارش، بدون تحقیق و نوآوری تنها به نقل اخبار پرداخته است. او در این شیوه ملتزم بوده که تنها روایات را از منابع مختلف گردآوری کند. او توجهی به صحت سند یا دقت در شیوه نقل روایت نداشته است. قصد وی این بوده که لغت را از طریق آثار ادبی که نمایی ایجازگونه دارند به شاگردانش آموزش دهد بدینجهت روایات را با این منظور انتخاب کرده است.<ref>ر.ک: روحی الفیصل، سمر، ص53-52</ref> | [[ابن درید، محمد بن حسن|ابن درید]] در این اثر برخلاف برخی آثارش، بدون تحقیق و نوآوری تنها به نقل اخبار پرداخته است. او در این شیوه ملتزم بوده که تنها روایات را از منابع مختلف گردآوری کند. او توجهی به صحت سند یا دقت در شیوه نقل روایت نداشته است. قصد وی این بوده که لغت را از طریق آثار ادبی که نمایی ایجازگونه دارند به شاگردانش آموزش دهد بدینجهت روایات را با این منظور انتخاب کرده است.<ref>ر.ک: روحی الفیصل، سمر، ص53-52</ref> | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
به نقل از دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، المجتنی، مجموعه اقوال حکمتآمیز پیامبر اکرم(ص) و خلفای راشدین تا حسن بن علی(ع) است.<ref>ر.ک: آذرنوش، آذرتاش، ص516</ref> | به نقل از دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، المجتنی، مجموعه اقوال حکمتآمیز پیامبر اکرم(ص) و خلفای راشدین تا حسن بن علی(ع) است.<ref>ر.ک: آذرنوش، آذرتاش، ص516</ref> | ||
آنگونه که نویسنده خود تصریح کرده کتاب با روایاتی از رسولالله(ص) آغاز شده است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص2</ref> اولین باب با روایاتی از آنحضرت آغاز شده که پیش از آن از کسی شنیده نشده است. از آن جمله عبارت «حمی الوطیس» است که آن را رسولالله(ص) به هنگام غزوه حنین هنگامیکه مسلمین حمله کردند و گرد آمدند و نیروها مختلط شدند و جنگ سخت شد فرمودند. آنحضرت در این کارزار بر استری سفیدی سوار بود. وطیس به معنای حفرهای در زمین است شبیه به تنور است که در آن نان میپزند.<ref>ر.ک: همان، ص3</ref> | آنگونه که نویسنده خود تصریح کرده کتاب با روایاتی از رسولالله(ص) آغاز شده است.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?sectionNumber=2&pageNumber=2&viewType=pdf ر.ک: متن کتاب، ص2]</ref> اولین باب با روایاتی از آنحضرت آغاز شده که پیش از آن از کسی شنیده نشده است. از آن جمله عبارت «حمی الوطیس» است که آن را رسولالله(ص) به هنگام غزوه حنین هنگامیکه مسلمین حمله کردند و گرد آمدند و نیروها مختلط شدند و جنگ سخت شد فرمودند. آنحضرت در این کارزار بر استری سفیدی سوار بود. وطیس به معنای حفرهای در زمین است شبیه به تنور است که در آن نان میپزند.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?sectionNumber=2&pageNumber=3&viewType=pdf ر.ک: همان، ص3]</ref> | ||
در باب دیگری از کتاب که به [[امام علی علیهالسلام|امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)]] منسوب است، در روایتی از عقبة بن ابی صهباء چنین آمده است: آنگاهکه ابن ملجم [[امام علی علیهالسلام|علی(ع)]] را ضربت زد، حسن(ع) درحالیکه میگریست بر آنحضرت وارد شد. [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] به آنحضرت فرمود: سبب گریه تو چیست ای فرزندم! آنحضرت فرمود: چرا نگریم درحالیکه تو در اولین روز از قیامت و آخرین روز از دنیا هستی. سپس آنحضرت فرمود: پسرک من، از من، چهار نصیحت را به یاد داشته باش، و همچنین چهار چیز را که با وجود آنها هر چه را بهجای آوری، زیانی به تو نرساند. حسن(ع) فرمود: آنها چیست ای پدر. [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] فرمود: بالاترین توانگری عقل، و بزرگترین بیچارگی بیخردی، و ترسناکترین چیز خودبینی، و گرامیترین بزرگی، خوشخویی است. | در باب دیگری از کتاب که به [[امام علی علیهالسلام|امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع)]] منسوب است، در روایتی از عقبة بن ابی صهباء چنین آمده است: آنگاهکه ابن ملجم [[امام علی علیهالسلام|علی(ع)]] را ضربت زد، حسن(ع) درحالیکه میگریست بر آنحضرت وارد شد. [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] به آنحضرت فرمود: سبب گریه تو چیست ای فرزندم! آنحضرت فرمود: چرا نگریم درحالیکه تو در اولین روز از قیامت و آخرین روز از دنیا هستی. سپس آنحضرت فرمود: پسرک من، از من، چهار نصیحت را به یاد داشته باش، و همچنین چهار چیز را که با وجود آنها هر چه را بهجای آوری، زیانی به تو نرساند. حسن(ع) فرمود: آنها چیست ای پدر. [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] فرمود: بالاترین توانگری عقل، و بزرگترین بیچارگی بیخردی، و ترسناکترین چیز خودبینی، و گرامیترین بزرگی، خوشخویی است. | ||
امام حسن(ع) فرمود: پدر جان، چهار حکمت فرمودی. چهار حکمت دیگر به من عطا فرما. آنحضرت فرمود: پسرم، مبادا با احمق دوستی کنی که چون بخواهد به تو نفعی برساند، زیان میرساند، و از دوستی با بخیل دوری کن، که او تو را از آنچه بیشتر بدان نیازمندی، باز میدارد، و از دوستی بدکار بپرهیز، که تو را به اندک چیزی بفروشد، و از دوستی با کسی که بسیار دروغگو است دوری کن که او دور را نزدیک و نزدیک را دور مینمایاند و بپرهیز از دوستی با تبهکار که تو را به اندک چیزی میفروشد.<ref>ر.ک: همان، ص18-17</ref> | امام حسن(ع) فرمود: پدر جان، چهار حکمت فرمودی. چهار حکمت دیگر به من عطا فرما. آنحضرت فرمود: پسرم، مبادا با احمق دوستی کنی که چون بخواهد به تو نفعی برساند، زیان میرساند، و از دوستی با بخیل دوری کن، که او تو را از آنچه بیشتر بدان نیازمندی، باز میدارد، و از دوستی بدکار بپرهیز، که تو را به اندک چیزی بفروشد، و از دوستی با کسی که بسیار دروغگو است دوری کن که او دور را نزدیک و نزدیک را دور مینمایاند و بپرهیز از دوستی با تبهکار که تو را به اندک چیزی میفروشد.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?sectionNumber=2&pageNumber=17&viewType=pdf ر.ک: همان، ص18-17]</ref> | ||
از جمله کسانی که سخنان او در کتاب ذکر شده «معاویه» است. در خبری ابومعاذ از دماذ از ابوعبیده نقل کرده است که معاویه به [[امام علی علیهالسلام|علی بن ابیطالب(ع)]] چنین نوشت: ای ابالحسن، من فضائل فراوان دارم، از جمله اینکه پدرم در جاهلیت سرور بود و من نیز در اسلام حاکم گشتم. من خویشاوند رسولالله و خال المؤمنین و کاتب وحی هستم. امیرالمؤمنین علی(ع) در پاسخ او فرمود: معاویه بر پسر هند جگرخوار بودن افتخار کرد. سپس فرمود: ای غلام بنویس: محمد نبی(ص) برادر و پسرعموی من و حمزه سیدالشهداء عموی من است. جعفر طیار برادر من و فاطمه(س) دختر پیامبر همسر من و نوههای پیامبر فرزندان من از فاطمه(س) هستند. پس سهم کدامیک از شما همانند من است. من که در اوان کودکی به اسلام ایمان آوردم. | از جمله کسانی که سخنان او در کتاب ذکر شده «معاویه» است. در خبری ابومعاذ از دماذ از ابوعبیده نقل کرده است که معاویه به [[امام علی علیهالسلام|علی بن ابیطالب(ع)]] چنین نوشت: ای ابالحسن، من فضائل فراوان دارم، از جمله اینکه پدرم در جاهلیت سرور بود و من نیز در اسلام حاکم گشتم. من خویشاوند رسولالله و خال المؤمنین و کاتب وحی هستم. امیرالمؤمنین علی(ع) در پاسخ او فرمود: معاویه بر پسر هند جگرخوار بودن افتخار کرد. سپس فرمود: ای غلام بنویس: محمد نبی(ص) برادر و پسرعموی من و حمزه سیدالشهداء عموی من است. جعفر طیار برادر من و فاطمه(س) دختر پیامبر همسر من و نوههای پیامبر فرزندان من از فاطمه(س) هستند. پس سهم کدامیک از شما همانند من است. من که در اوان کودکی به اسلام ایمان آوردم. | ||
معاویه پس از دریافت این نامه گفت که آن را مخفی بدارند چراکه شامیان با مطالعه آن به علی بن ابیطالب(ع) متمایل میشوند.<ref>ر.ک: همان، ص26-25</ref> | معاویه پس از دریافت این نامه گفت که آن را مخفی بدارند چراکه شامیان با مطالعه آن به علی بن ابیطالب(ع) متمایل میشوند.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?sectionNumber=2&pageNumber=25&viewType=pdf ر.ک: همان، ص26-25]</ref> | ||
در یکی دیگر از ابواب کتاب، چند حکمت از حکما گردآوری شده است. از جمله اینکه مردی به مرد دیگر گفت: کار قبیحی از تو به گوش من رسیده است، غافل مباش که همنشینی با اشرار چهبسا سوءظن به اخیار را به همراه داشته باشد. در آخرین حکمت این باب، نیز تعدادی زیادی از قصار حکم [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] گردآوری و پیاپی ذکر شده است.<ref>ر.ک: همان، ص32-30</ref> | در یکی دیگر از ابواب کتاب، چند حکمت از حکما گردآوری شده است. از جمله اینکه مردی به مرد دیگر گفت: کار قبیحی از تو به گوش من رسیده است، غافل مباش که همنشینی با اشرار چهبسا سوءظن به اخیار را به همراه داشته باشد. در آخرین حکمت این باب، نیز تعدادی زیادی از قصار حکم [[امام علی علیهالسلام|امام علی(ع)]] گردآوری و پیاپی ذکر شده است.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?sectionNumber=2&pageNumber=30&viewType=pdf ر.ک: همان، ص32-30]</ref> | ||
ذکر نوادر کلام فلاسفه از ابواب انتهایی کتاب است. از جمله اینکه روزی اسکندر به مکانی حمله کرد تا با اهل آنجا وارد جنگ شود. پس زنان به مصاف آنها آمدند، پس اسکندر از رویارویی و جنگ با آنان پرهیز کرد و گفت: این سپاه اگر بر آنها پیروز شوند فخری برای ما نخواهد بود و اگر مغلوب شوند تا پایان دنیا برای ما فضیحت خواهد بود.<ref>ر.ک: همان، ص52</ref> | ذکر نوادر کلام فلاسفه از ابواب انتهایی کتاب است. از جمله اینکه روزی اسکندر به مکانی حمله کرد تا با اهل آنجا وارد جنگ شود. پس زنان به مصاف آنها آمدند، پس اسکندر از رویارویی و جنگ با آنان پرهیز کرد و گفت: این سپاه اگر بر آنها پیروز شوند فخری برای ما نخواهد بود و اگر مغلوب شوند تا پایان دنیا برای ما فضیحت خواهد بود.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?sectionNumber=2&pageNumber=52&viewType=pdf ر.ک: همان، ص52]</ref> | ||
در باب دیگری نیز اشعار و امثال منظومه حکمتآمیز ذکر شده است. و پسازآن نیز اشعار عربی منتخب در علوم مختلف مطرح شده است.<ref>ر.ک: همان، ص70-57</ref> | در باب دیگری نیز اشعار و امثال منظومه حکمتآمیز ذکر شده است. و پسازآن نیز اشعار عربی منتخب در علوم مختلف مطرح شده است.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?sectionNumber=2&pageNumber=57&viewType=pdf ر.ک: همان، ص70-57]</ref> | ||
کتاب با شرححال ابیالیمن کندی راوی کتاب به پایان آمده است.<ref>ر.ک: همان، ص 71</ref> | کتاب با شرححال ابیالیمن کندی راوی کتاب به پایان آمده است.<ref>[https://noorlib.ir/book/view/21601?sectionNumber=2&pageNumber=71&viewType=pdf ر.ک: همان، ص 71]</ref> | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش