۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر = NURkar57.jpg | عنوان = جستاری در حسبنا کتاب الله | عنوا...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
در فصل نخست که حقیقت داستان را جستجو می کند با در نظر داشتن منابع تاریخی نشان می دهد که گوینده ی سخن خلیفه ی دوّم بوده است. نویسنده ی محقّق با دقّت تمام در صفحه ی 20 کتاب به آیتی مهم از سوره ی نساء، آیه ی 150 اشاره می کند و سخن خلیفه را بدان واسطه منحرف دانسته و محکوم می کند. در ادامه از لاپوشانی و تحریف و حذف نام خلیفه در کتاب [[صحیح بخاری]] یاد می کند، که وی در بیان اصل این ماجرا که پیامبر در بیماریِ رو به وفات بود برخی چنین سخنی گفتند. لفظ «قال بعضهم»<ref>صحیح بخاری، کتاب المغازی، حدیث 4432</ref>. که [[بخاری]] به آن اشاره می کند در واقع تحریف تاریخ است، هر چند که در جاهای دیگر به ناچار مجبور شده مستقیماً شخص گوینده را به اسم نام ببرد<ref>صحیح بخاری، کتاب العلم، حدیث 114</ref>. | در فصل نخست که حقیقت داستان را جستجو می کند با در نظر داشتن منابع تاریخی نشان می دهد که گوینده ی سخن خلیفه ی دوّم بوده است. نویسنده ی محقّق با دقّت تمام در صفحه ی 20 کتاب به آیتی مهم از سوره ی نساء، آیه ی 150 اشاره می کند و سخن خلیفه را بدان واسطه منحرف دانسته و محکوم می کند. در ادامه از لاپوشانی و تحریف و حذف نام خلیفه در کتاب [[صحیح بخاری]] یاد می کند، که وی در بیان اصل این ماجرا که پیامبر در بیماریِ رو به وفات بود برخی چنین سخنی گفتند. لفظ «قال بعضهم»<ref>صحیح بخاری، کتاب المغازی، حدیث 4432</ref>. که [[بخاری]] به آن اشاره می کند در واقع تحریف تاریخ است، هر چند که در جاهای دیگر به ناچار مجبور شده مستقیماً شخص گوینده را به اسم نام ببرد<ref>صحیح بخاری، کتاب العلم، حدیث 114</ref>. | ||
[[مسلم]] هم مطلب اصلی را در [[صحیح مسلم]] روایت می کند و گوینده را نیز با شخص خلیفه ی دوّم مشخّص می کند<ref>صحیح مسلم، کتاب الوصیه، حدیث 4234</ref>. [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] هم در [[مسند احمد بن حنبل]] خود همین ماجرا را روایت کرده و گوینده را معلوم و مشخّص می کند<ref>مسند احمد، حدیث 2991</ref>. همین ماجرا و همین سخن در منابع شیعه نیز وجود دارد، کما اینکه در [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام|بحار الانوار]] [[علامه مجلسی]]، [[الامالی]] [[شیخ مفید]]، و آثاری همچون [[نهج الحق]]، [[المناقب|المناقب ابن شهر آشوب]]، [[المناقب (خوارزمی)|المناقب خوارزمی]] و [[الصوارم المحرقه]] روایت شده است. نویسنده تا انتهای همین فصل ده ها سند دیگر از دل منابع شیعه و سنّی در این رابطه مشخّص کرده است. | [[مسلم]] هم مطلب اصلی را در [[صحیح مسلم]] روایت می کند و گوینده را نیز با شخص خلیفه ی دوّم مشخّص می کند<ref>صحیح مسلم، کتاب الوصیه، حدیث 4234</ref>. [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] هم در [[مسند احمد بن حنبل]] خود همین ماجرا را روایت کرده و گوینده را معلوم و مشخّص می کند<ref>مسند احمد، حدیث 2991</ref>. همین ماجرا و همین سخن در منابع شیعه نیز وجود دارد، کما اینکه در [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام|بحار الانوار]] [[علامه مجلسی]]، [[الامالی]] [[شیخ مفید]]، و آثاری همچون [[نهج الحق و كشف الصدق|نهج الحق]]، [[المناقب|المناقب ابن شهر آشوب]]، [[المناقب (خوارزمی)|المناقب خوارزمی]] و [[الصوارم المُهرقة في نقد الصواعق المُحرقة|الصوارم المحرقه]] روایت شده است. نویسنده تا انتهای همین فصل ده ها سند دیگر از دل منابع شیعه و سنّی در این رابطه مشخّص کرده است. | ||
در فصل نگاهی به آیات در ازای سخن عمربن خطاب، پرسشی را مطرح می کند و آن اینکه آیا واقعاً کتاب خدا ما را بس است؟ آیا ما از کتاب خدا هر چه را که باید می توانیم بفهمیم؟ و یا نه، کسی خاص باید آن را بفهمد و برای ما شرح دهد؟ <ref>متن، ص 63</ref>. و اینها پرسشهای مهمّی است که مسلّماً با سخن خلیفه جور نمی آید. نویسنده برای ابطال سخن عمر بن خطاب به آیه ی هفتم از سوره آل عمران اشاره می کند که در قرآن برخی آیات، متشابه اند و آیات متشابه را کسی جز خداوند و راسخون فی العلم کسی نمی داند و همین نقض سخن خلیفه است، و اگر خلیفه قرآن را می شناخت با همین یک آیه نباید آن سخن خام و بی سند را مطرح می کرد. استناد دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به مقوله ی ناسخ و منسوخ است، که قهراً شخص خلیفه هیچ دانشی در این باره نداشته است و لذا همین مورد هم خطا بودن و انحراف داشتن سخن وی را معلوم می دارد. مورد دیگر مسئله ی استنباط احکام است که بدون اشراف بر کلّ آیات امری محال است و جز [[امام علی (ع)]] کسی در آن زمان این اعلمیّت و وقوف را بر آیات نداشت. نکته ی دیگر مسئله ی شأن نزول و اسباب نزول آیات است که این نیز حضوری همه جانبه و دانشی کامل را از آیات طلب می کند که این جامعیّت و حضور در کسی جز [[امام علی (ع)]] دیده نشده است. | در فصل نگاهی به آیات در ازای سخن عمربن خطاب، پرسشی را مطرح می کند و آن اینکه آیا واقعاً کتاب خدا ما را بس است؟ آیا ما از کتاب خدا هر چه را که باید می توانیم بفهمیم؟ و یا نه، کسی خاص باید آن را بفهمد و برای ما شرح دهد؟ <ref>متن، ص 63</ref>. و اینها پرسشهای مهمّی است که مسلّماً با سخن خلیفه جور نمی آید. نویسنده برای ابطال سخن عمر بن خطاب به آیه ی هفتم از سوره آل عمران اشاره می کند که در قرآن برخی آیات، متشابه اند و آیات متشابه را کسی جز خداوند و راسخون فی العلم کسی نمی داند و همین نقض سخن خلیفه است، و اگر خلیفه قرآن را می شناخت با همین یک آیه نباید آن سخن خام و بی سند را مطرح می کرد. استناد دیگر استاد [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] به مقوله ی ناسخ و منسوخ است، که قهراً شخص خلیفه هیچ دانشی در این باره نداشته است و لذا همین مورد هم خطا بودن و انحراف داشتن سخن وی را معلوم می دارد. مورد دیگر مسئله ی استنباط احکام است که بدون اشراف بر کلّ آیات امری محال است و جز [[امام علی (ع)]] کسی در آن زمان این اعلمیّت و وقوف را بر آیات نداشت. نکته ی دیگر مسئله ی شأن نزول و اسباب نزول آیات است که این نیز حضوری همه جانبه و دانشی کامل را از آیات طلب می کند که این جامعیّت و حضور در کسی جز [[امام علی (ع)]] دیده نشده است. |
ویرایش