۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مکتوبات علاء الدّوله سمنانی' به 'مکتوبات علاءالدّوله سمنانی') |
|||
| خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
در فهرست مطالب چنانکه دیده میشود از تأویلات گوناگون سخن به میان آمده است. تأویلات اطوار سبعه از آن جمله است که بحث بسیار پیچیدهای دارد. غیر از آن از تأویل دیدنی ها، تأویل رؤیت حبوبات، تأویلات سباع و طیور و اشجار سخن رفته و در این بین در برخی مراتب مترادفاتی در عالم معنا نیز ذکر میشود که با تفسیری خاص به خواننده اعلام میشود کما اینکه در اطوار سبعه تحلیلهای خاصی را از نویسندگان کبرویه در منابع گوناگون شاهد هستیم که در این کتاب به برخی از آنها هم اشاره شده است. در تأویلات اطوار سبعه که روش تحلیل و تفسیر خاص حالات سالکان است بحث اصلی کتاب را در باب تفسیر میتوانیم ببینیم که البتّه تا اندازهای پیچیده است، نویسنده شرحی دقیق از آن را در کتاب [[علاء الدّویه سمنانی پیر عارفان]] تفسیر کرده است. | در فهرست مطالب چنانکه دیده میشود از تأویلات گوناگون سخن به میان آمده است. تأویلات اطوار سبعه از آن جمله است که بحث بسیار پیچیدهای دارد. غیر از آن از تأویل دیدنی ها، تأویل رؤیت حبوبات، تأویلات سباع و طیور و اشجار سخن رفته و در این بین در برخی مراتب مترادفاتی در عالم معنا نیز ذکر میشود که با تفسیری خاص به خواننده اعلام میشود کما اینکه در اطوار سبعه تحلیلهای خاصی را از نویسندگان کبرویه در منابع گوناگون شاهد هستیم که در این کتاب به برخی از آنها هم اشاره شده است. در تأویلات اطوار سبعه که روش تحلیل و تفسیر خاص حالات سالکان است بحث اصلی کتاب را در باب تفسیر میتوانیم ببینیم که البتّه تا اندازهای پیچیده است، نویسنده شرحی دقیق از آن را در کتاب [[علاء الدّویه سمنانی پیر عارفان]] تفسیر کرده است. | ||
لطائف سبعه یا اطوار فوق عقل که در مکتب کبرویه اساس معنویت آن را تشکیل میدهد به ترتیب عبارتند از لطیفه ی قالبی، نفسی، قلبی، سرّی، روحی، خفی، و حقّی که هر کدام در مسیر خود با یک پیامبر باطنی همراه میشوند که شرح آن در متون کبرویه باید دیده شود، چنانکه حضرات انبیاء: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داوود، عیسی و محمّد علیهم السّلام در این باره الگویی خاص اند. این تحلیل با مترادفات مفهومیخود نیز در مواردی دیگر تطبیق میشود که طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و أخفی از آن نوع است و یا با صدر، قلب، شغاف، فؤاد، حبّة القلب، سویداء القلب و مهجة القلب همراه میشود< | لطائف سبعه یا اطوار فوق عقل که در مکتب کبرویه اساس معنویت آن را تشکیل میدهد به ترتیب عبارتند از لطیفه ی قالبی، نفسی، قلبی، سرّی، روحی، خفی، و حقّی که هر کدام در مسیر خود با یک پیامبر باطنی همراه میشوند که شرح آن در متون کبرویه باید دیده شود، چنانکه حضرات انبیاء: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، داوود، عیسی و محمّد علیهم السّلام در این باره الگویی خاص اند. این تحلیل با مترادفات مفهومیخود نیز در مواردی دیگر تطبیق میشود که طبع، نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و أخفی از آن نوع است و یا با صدر، قلب، شغاف، فؤاد، حبّة القلب، سویداء القلب و مهجة القلب همراه میشود<ref>مقدّمه، صص 147-145</ref>. | ||
همین که رو به آخر کتاب میرویم مباحث بسیار پیچیده تر و دشوارتر میشود، زیرا با مقولاتی چون حجابهای نورانی و ظلمانی و تجلّیات مختلف مواجه میشویم و [[سیّد محمّد نوربخش]] تجربیّات باطنی و سلوکی خود را یکایک بیان میکند و شارح و نویسنده نیز با تحلیل انتقادی به شرح آن میپردازد که گاهی در برخی امور با هم دچار چالش نیز میشوند و البتّه شواهدی را که شارح به دست میدهد چنین مینماید که حق به جانب اوست. از دیگر مواردی که در کتاب وجود دارد و مهم است بحث مراتب تجلّی است و در همینجا بحث عمیق بقا و فنای صوفیه پیش میآید که تفسیرهای دشواری را در این متن و شرح آن شاهد هستیم. چنانکه میخوانیم: و عالمیبی نهایت از نور کبود که نور ملکوت سفلی است و سیران در آن عالم ابتدای سیران در صفت الباطن و آن که حضرت حق به همین رنگ تجلّی فرمـود، علامـت کمال تزکیه ی نفس است؛ و عالمیبینهایت از نور سرخ، بدایت ملکوت علوی است و تجلّی به همین رنگ علامت کمال تصفیه ی قلب است و عالمیبی نهایت از نور زرد، وسط ملکوت علوی است و تجلّی به همین رنگ، علامت تجلیه ی سرّ است و عالمی بی نهایت از نور سفید، نور نهایت ملکوت علوی است و تجلّی به این رنگ، علامت کمال تجلیهی روح است و عالمیبی نهایت از نور سیاه، نور جبروت است و تجلّی به همین رنگ، علامت کمال تجلیه ی خفاست از کثرت ماسوی الله و عالمی بی نهایت بی رنگ، نور لاهوت است و چون در این عالم کثرت بلکه اثنینیت، محال است جز فنا نیافت و آن که در واقعه هم واقعه را عرض کرد، علامت کمال تربیت است از پیر به سبب کمال ارادت در بارهی پیر و چون در ملکوت که عقول و نفوس معلّقه است به عالم اجسام سیران به کمال رسید، بالای عرش که لامکان است سیران نمود و این سیری است در عقل کل و نفس کل که علم الله است و حیات الله است و این سیر، سیر فی الله است و نهایت ندارد و از حد و عد بیرون است، یعنی سنین سرمدی است تا آنجا که عدد بود، سنین ربوبیت یا سنین الوهیت بود، چون بی عدد شد، سرمدی است و آن عالم لاخلا و لاملا است. لا خلا لوجود الحیوه والعلم فیه ولاملا لعدم الجسم فیه»<ref>متن، صص 545-544</ref>. | همین که رو به آخر کتاب میرویم مباحث بسیار پیچیده تر و دشوارتر میشود، زیرا با مقولاتی چون حجابهای نورانی و ظلمانی و تجلّیات مختلف مواجه میشویم و [[سیّد محمّد نوربخش]] تجربیّات باطنی و سلوکی خود را یکایک بیان میکند و شارح و نویسنده نیز با تحلیل انتقادی به شرح آن میپردازد که گاهی در برخی امور با هم دچار چالش نیز میشوند و البتّه شواهدی را که شارح به دست میدهد چنین مینماید که حق به جانب اوست. از دیگر مواردی که در کتاب وجود دارد و مهم است بحث مراتب تجلّی است و در همینجا بحث عمیق بقا و فنای صوفیه پیش میآید که تفسیرهای دشواری را در این متن و شرح آن شاهد هستیم. چنانکه میخوانیم: و عالمیبی نهایت از نور کبود که نور ملکوت سفلی است و سیران در آن عالم ابتدای سیران در صفت الباطن و آن که حضرت حق به همین رنگ تجلّی فرمـود، علامـت کمال تزکیه ی نفس است؛ و عالمیبینهایت از نور سرخ، بدایت ملکوت علوی است و تجلّی به همین رنگ علامت کمال تصفیه ی قلب است و عالمیبی نهایت از نور زرد، وسط ملکوت علوی است و تجلّی به همین رنگ، علامت تجلیه ی سرّ است و عالمی بی نهایت از نور سفید، نور نهایت ملکوت علوی است و تجلّی به این رنگ، علامت کمال تجلیهی روح است و عالمیبی نهایت از نور سیاه، نور جبروت است و تجلّی به همین رنگ، علامت کمال تجلیه ی خفاست از کثرت ماسوی الله و عالمی بی نهایت بی رنگ، نور لاهوت است و چون در این عالم کثرت بلکه اثنینیت، محال است جز فنا نیافت و آن که در واقعه هم واقعه را عرض کرد، علامت کمال تربیت است از پیر به سبب کمال ارادت در بارهی پیر و چون در ملکوت که عقول و نفوس معلّقه است به عالم اجسام سیران به کمال رسید، بالای عرش که لامکان است سیران نمود و این سیری است در عقل کل و نفس کل که علم الله است و حیات الله است و این سیر، سیر فی الله است و نهایت ندارد و از حد و عد بیرون است، یعنی سنین سرمدی است تا آنجا که عدد بود، سنین ربوبیت یا سنین الوهیت بود، چون بی عدد شد، سرمدی است و آن عالم لاخلا و لاملا است. لا خلا لوجود الحیوه والعلم فیه ولاملا لعدم الجسم فیه»<ref>متن، صص 545-544</ref>. | ||
==ویژگیها== | ==ویژگیها== | ||
ویرایش