پرش به محتوا

سلمی، محمد بن حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
|اساتید
|اساتید
| data-type="authorTeachers" |[[دارقطنی، علی بن عمر|ابوالحسن دارقطنى]]
| data-type="authorTeachers" |[[دارقطنی، علی بن عمر|ابوالحسن دارقطنى]]
[[ابوعمرو اسمعيل بن نجيد|ابوعمرو اسمعیل بن نجید]]
|-
|-
|برخی آثار
|برخی آثار
| data-type="authorWritings" |
| data-type="authorWritings" |[[حقائق التفسیر]]
 
[[مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی]]
 
[[طبقات الصوفية (للسلمي)|طبقات الصوفیة (للسلمی)]]
 
[[نخستین زنان صوفی]]
|- class="articleCode"
|- class="articleCode"
|کد مؤلف  
|کد مؤلف  
خط ۳۵: خط ۴۲:
</div>
</div>


'''ابوعبدالرحمن محمد بن موسى ازدى سلمى نيشابورى''' (412-325 ق)، صوفى و مفسّر سدۀ چهارم و اوايل سدۀ پنجم هجرى.  
'''ابوعبدالرحمن محمد بن موسى ازدى سلمى نیشابورى''' (412-325 ق)، صوفى و مفسّر سدۀ چهارم و اوایل سدۀ پنجم هجرى.  


== ولادت ==
== ولادت ==
او متولد ۱۰ جمادی الآخر سال ۳۲۵ قمری در نیشابور بود، نسبت او به سليم بن منصور از قبيلۀ مضر مى‌رسد كه قبيلۀ مشهورى از قبايل عرب بوده است.شريبه در مقدّمۀ [[طبقات الصوفية (للسلمي)|طبقات الصوفيه]]، با ذكر اين مطلب استنباط كرده است كه «با اين دليل، رأى كسانى كه مى‌گويند عقليّت تازى رشد و نموّ تصوّف را بر نمى‌تابد، و در حقيقت تصوّف عصيان روح آريايى بر ديانت سامى فاتح بوده»، مردود است. وى از احفاد شيخ ابوعمرو بن نجيد سلمى(وفات،366 ه‍.ق.) بوده است.
او متولد ۱۰ جمادی الآخر سال ۳۲۵ قمری در نیشابور بود، نسبت او به سلیم بن منصور از قبیلۀ مضر مى‌رسد که قبیلۀ مشهورى از قبایل عرب بوده است.شریبه در مقدّمۀ [[طبقات الصوفية (للسلمي)|طبقات الصوفیه]]، با ذکر این مطلب استنباط کرده است که «با این دلیل، رأى کسانى که مى‌گویند عقلیّت تازى رشد و نموّ تصوّف را بر نمى‌تابد، و در حقیقت تصوّف عصیان روح آریایى بر دیانت سامى فاتح بوده»، مردود است. وى از احفاد شیخ ابوعمرو بن نجید سلمى(وفات،366 ه‍.ق.) بوده است.


==اساتيد==
==اساتید==


سلمى براى كسب حديث و تصوف سفرهاى بسيارى كرد، و به عراق، رى، همدان، مرو، حجاز، و شهرهاى ديگر جهان اسلامى رفت، و سرانجام در نيشابور رحل اقامت افكند.از شيوخ او [[دارقطنی، علی بن عمر|ابوالحسن دارقطنى]] در حديث و تفسير، و ابونصر سرّاج طوسى صاحب اللمع، و ابوالقاسم نصر آبادى(وفات،372 ه‍.ق.) و ابوعمرو اسمعيل بن نجيد، در تصوّف نامبردارند، جز اين‌ها نيز از (28) ع الم و صوفى ديگر نيز كسب علم و معرفت كرده است.  
سلمى براى کسب حدیث و تصوف سفرهاى بسیارى کرد، و به عراق، رى، همدان، مرو، حجاز، و شهرهاى دیگر جهان اسلامى رفت، و سرانجام در نیشابور رحل اقامت افکند.از شیوخ او [[دارقطنی، علی بن عمر|ابوالحسن دارقطنى]] در حدیث و تفسیر، و ابونصر سرّاج طوسى صاحب اللمع، و ابوالقاسم نصر آبادى(وفات،372 ه‍.ق.) و [[ابوعمرو اسمعيل بن نجيد|ابوعمرو اسمعیل بن نجید]]، در تصوّف نامبردارند، جز این‌ها نیز از (28) عالم و صوفى دیگر نیز کسب علم و معرفت کرده است.  


سلمى از دودمانى مشهور و متمكّن در نيشابور بوده است و گفته‌اند«او را كتب خانه‌يى بزرگ بوده كه در آنجا کتاب‌هاى زياد و نادرى جمع كرده بوده كه برخى از آنها كمياب بوده، و دانشمندان نيشابور و شيوخ آن شهر از نفايس كتب آن عاريه مى‌گرفتند.»
سلمى از دودمانى مشهور و متمکّن در نیشابور بوده است و گفته‌اند«او را کتب خانه‌یى بزرگ بوده که در آنجا کتاب‌هاى زیاد و نادرى جمع کرده بوده که برخى از آنها کمیاب بوده، و دانشمندان نیشابور و شیوخ آن شهر از نفایس کتب آن عاریه مى‌گرفتند.»


==شاگردان==
==شاگردان==


شهرت و محبوبیت سلمى و آثار او، که تقریبا از زمان حیات او آغاز گردید، بیشتر به واسطۀ شاگردان او بوده است که سخنان استاد و اخبارى را که از وى شنیده بودند در کتاب‌هاى خود نقل کرده‌اند.معروفترین شاگرد او [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشیرى]] (متوفى 465) است که سخنان فراوانى از قول استاد خود در رسالۀ قشیریه نقل کرده است.
[[ابونعیم، احمد بن عبدالله|ابونعیم اصفهانى]](متوفى 430) نیز، که سفرى به نیشابور کرده و به ملاقات با سلمى نایل شده بود، به اهمیت مقام سلمى به عنوان مورخ و راوى بزرگ صوفیه اشاره کرده است. [[خطيب بغدادى|خطیب بغدادى]](متوفى 463) نیز اخبار فراوانى از قول سلمى در [[تاریخ بغداد|تاریخ بغداد]] نقل کرده است.


شهرت و محبوبيت سلمى و آثار او، كه تقريبا از زمان حيات او آغاز گرديد، بيشتر به واسطۀ شاگردان او بوده است كه سخنان استاد و اخبارى را كه از وى شنيده بودند در کتاب‌هاى خود نقل كرده‌اند.معروفترين شاگرد او [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشيرى]] (متوفى 465) است كه سخنان فراوانى از قول استاد خود در رسالۀ قشيريه نقل كرده است.
==جایگاه علمى==


ابونعيم اصفهانى(متوفى 430) نيز، كه سفرى به نيشابور كرده و به ملاقات با سلمى نايل شده بود، به اهميت مقام سلمى به عنوان مورخ و راوى بزرگ صوفيه اشاره كرده است. [[خطيب بغدادى]](متوفى 463) نيز اخبار فراوانى از قول سلمى در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] نقل كرده است.
سلمى بیش از هر چیز مورخ و گرد آورندۀ سخنان مشایخ پیشین و اخبار ایشان است، و از قدیم نیز نویسندگان از او به همین عنوان یاد کرده‌اند، چنانکه مثلاً[[خطيب بغدادى|خطیب بغدادى]] در [[تاریخ بغداد|تاریخ بغداد]] مى‌نویسد: «و کان ذا عنایة باخبار الصوفیه»، و [[اسفراینی، شهفور بن طاهر|ابوالمظفر اسفراینى]] (متوفى 471) در التبصیر فى‌الدین او را یکى از مشایخ صوفیه و جمع آورندۀ اشارات و احادیث مشایخ معرفى کرده است.[[هجویری، علی بن عثمان|هجویرى]] نیز در [[كشف المحجوب (تصنیف)|کشف المحجوب]] او را «نقال طریقت و کلام مشایخ» نامیده است.


==جايگاه علمى==
[[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|نویسندۀ تاریخ نیشابور]] (منتخب کتاب السیاق) نیز با این عبارت از او یاد کرده است: «شیخ الطریقة فى وقته، الموفق فى جمع علوم الحقایق و معرفة طریق التصوف، و صاحب التصانیف المشهورة فى علوم القوم»، و سپس افزوده است که «جمع من الکتب ما لم یسبق الى ترتیبه فى غیره حتى بلغ فهرست تصانیفة المأة او اکثر».


[[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاکم نیشابورى]] گفت: اگر ابوعبدالرحمن از ابدال نباشد، پس در روى زمین هیچ ولىّ وجود ندارد.


سلمى بيش از هر چيز مورخ و گرد آورندۀ سخنان مشايخ پيشين و اخبار ايشان است، و از قديم نيز نويسندگان از او به همين عنوان ياد كرده‌اند، چنانكه مثلاً[[خطيب بغدادى]] در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]] مى‌نويسد: «و كان ذا عناية باخبار الصوفيه»، و [[اسفراینی، شهفور بن طاهر|ابوالمظفر اسفراينى]] (متوفى 471) در التبصير فى‌الدين او را يكى از مشايخ صوفيه و جمع آورندۀ اشارات و احاديث مشايخ معرفى كرده است.هجويرى نيز در كشف المحجوب او را «نقال طريقت و كلام مشايخ» ناميده است.نويسندۀ تاريخ نيشابور(منتخب كتاب السياق) نيز با اين عبارت از او ياد كرده است: «شيخ الطريقة فى وقته، الموفق فى جمع علوم الحقايق و معرفة طريق التصوف، و صاحب التصانيف المشهورة فى علوم القوم»، و سپس افزوده است كه «جمع من الكتب ما لم يسبق الى ترتيبه فى غيره حتى بلغ فهرست تصانيفة المأة او اكثر».
وفات


[[حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله|حاكم نيشابورى]] گفت: اگر ابوعبدالرحمن از ابدال نباشد، پس در روى زمين هيچ ولىّ وجود ندارد.
در روز ۳ شعبان سال ۴۱۲ هجری قمری در شهر نیشابور درگذشت،


==آثار==
==آثار==
از آثار مهم او نخست بايد از حقايق التفسير نام برد كه با نوشتن آن از همان زمان حيات مخالفان و موافقان بسيارى پيدا كرد.[[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزى]] و ابن تيميّه و واحدى و [[ذهبى]] و [[سيوطى]] بر او حمله كرده‌اند.اتّهام مخالفان او از دو جهت بود:(1)سلمى حقايق التفسير را براى صوفيان تأليف كرده؛(2) احاديثى براى صوفيان وضع كرده است.واحدى مى‌گفت «اگر آنچه را كه سلمى در اين كتاب گرد آورده تفسير بداند، كافر شده است». [[ذهبى]] مى‌گفت «در حقايق التفسير مطالبى هست كه اصلا درست نمى‌نمايد، برخى از پيشوايان آنها را از جملۀ زندقۀ باطنيّه، و برخى عرفان و حقيقت مى‌شمارند، به خدا پناه مى‌بريم از ضلالت و از سخن گفتن به هواى نفس و جهالت». و سيوطى(وفات،911 ه‍.ق.)آن را تفسيری «ناپسنديده» قلمداد كرده است.
از آثار مهم او نخست باید از حقایق التفسیر نام برد که با نوشتن آن از همان زمان حیات مخالفان و موافقان بسیارى پیدا کرد.[[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزى]] و ابن تیمیّه و واحدى و [[ذهبى]] و [[سيوطى|سیوطى]] بر او حمله کرده‌اند.اتّهام مخالفان او از دو جهت بود:(1)سلمى حقایق التفسیر را براى صوفیان تألیف کرده؛(2) احادیثى براى صوفیان وضع کرده است.واحدى مى‌گفت «اگر آنچه را که سلمى در این کتاب گرد آورده تفسیر بداند، کافر شده است». [[ذهبى]] مى‌گفت «در حقایق التفسیر مطالبى هست که اصلا درست نمى‌نماید، برخى از پیشوایان آنها را از جملۀ زندقۀ باطنیّه، و برخى عرفان و حقیقت مى‌شمارند، به خدا پناه مى‌بریم از ضلالت و از سخن گفتن به هواى نفس و جهالت». و سیوطى(وفات،911 ه‍.ق.)آن را تفسیری «ناپسندیده» قلمداد کرده است.


اما از اهل ظاهر كه بگذريم، بسيارى از عالمان دين و بويژه عارفان و صوفيان، آن را پسنديده، و براى مطالب آن محمل تراشيده‌اند.مثلاًسبکىگفته است «ابوعبدالرحمن به ذكر تأويلات صوفيّه بسنده كرده.و قرآن حامل وجوه بسيار است، و سلمى راوى بوده، و نقل كنندۀ كفر، كافر نباشد». و نيز بر خلاف اين مخالفت‌ها، اين تفسير در زمان خود مؤلّف از اقبال بزرگان و مردم برخوردار بوده، چنانكه ابوحامد اسفراينى آن را استماع كرده است.و امير نصر بن سبک تگين آن را پسنديده، و ابونعيم اصفهانى و ابوعبداللّه حاكم(وفات،405 ه‍.ق.)هر دو سلمى را بسيار ستوده‌اند، و حتّى حاكم گفته است «اگر ابوعبدالرحمن از ابدال نباشد، پس در روى زمين هيچ ولىّ وجود ندارد.»
اما از اهل ظاهر که بگذریم، بسیارى از عالمان دین و بویژه عارفان و صوفیان، آن را پسندیده، و براى مطالب آن محمل تراشیده‌اند.مثلاًسبکىگفته است «ابوعبدالرحمن به ذکر تأویلات صوفیّه بسنده کرده.و قرآن حامل وجوه بسیار است، و سلمى راوى بوده، و نقل کنندۀ کفر، کافر نباشد». و نیز بر خلاف این مخالفت‌ها، این تفسیر در زمان خود مؤلّف از اقبال بزرگان و مردم برخوردار بوده، چنانکه ابوحامد اسفراینى آن را استماع کرده است.و امیر نصر بن سبک تگین آن را پسندیده، و ابونعیم اصفهانى و ابوعبداللّه حاکم(وفات،405 ه‍.ق.)هر دو سلمى را بسیار ستوده‌اند، و حتّى حاکم گفته است «اگر ابوعبدالرحمن از ابدال نباشد، پس در روى زمین هیچ ولىّ وجود ندارد.»


يكى ديگر از آثار مهم او طبقات الصوفيّه است.در اين راه سلمى نخستين مؤلف نبود چه پيش از او مثلاًابوسعيد ابن الاعرابى(وفات،341 ه‍.ق.) کتاب طبقات النّساك، و ابوبكر محمد بن داوود نيشابورى(وفات،342 ه‍.ق.) از شيوخ سلمى اخبار الصوفية و الزهاد را تأليف كرده بودند.اما از زمانى كه سلمى كتاب خود را نوشته، نوشتۀ او مرجع بسيارى از مؤرّخان و ترجمه نويسان قرار گرفته است.مثلاًابونعيم اصفهانى(-حليه، 42/10) و خطيب در [[تاریخ بغداد|تاريخ بغداد]]، و ابوالقاسم در رساله و عطّار در تذكرة الاولياء(هر چند نامى از سلمى نبرده) و [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] در نفحات الانس از كتاب سلمى استفاده كرده‌اند و غالباً  به تصريح يا تلويح از او نام برده‌اند.
یکى دیگر از آثار مهم او طبقات الصوفیّه است.در این راه سلمى نخستین مؤلف نبود چه پیش از او مثلاًابوسعید ابن الاعرابى(وفات،341 ه‍.ق.) کتاب طبقات النّساک، و ابوبکر محمد بن داوود نیشابورى(وفات،342 ه‍.ق.) از شیوخ سلمى اخبار الصوفیة و الزهاد را تألیف کرده بودند.اما از زمانى که سلمى کتاب خود را نوشته، نوشتۀ او مرجع بسیارى از مؤرّخان و ترجمه نویسان قرار گرفته است.مثلاًابونعیم اصفهانى(-حلیه، 42/10) و خطیب در [[تاریخ بغداد|تاریخ بغداد]]، و ابوالقاسم در رساله و عطّار در تذکرة الاولیاء(هر چند نامى از سلمى نبرده) و [[جامی، عبدالرحمن|جامى]] در نفحات الانس از کتاب سلمى استفاده کرده‌اند و غالباً  به تصریح یا تلویح از او نام برده‌اند.


مؤلّف در اين كتاب، از صوفيّه پنج طبقه، و از هر طبقه بيست تن از بزرگان اين جماعت را ياد مى‌كند و از هر يك بيست حكايت-يا بيشتر و كمتر-روايت مى‌كند.با اين شرط كه آن حكايات را در آثار ديگر خود ياد نكرده باشد.و اين نكته را هم در مقدّمه و هم در مؤخّرۀ كتاب خود قيد كرده است.
مؤلّف در این کتاب، از صوفیّه پنج طبقه، و از هر طبقه بیست تن از بزرگان این جماعت را یاد مى‌کند و از هر یک بیست حکایت-یا بیشتر و کمتر-روایت مى‌کند.با این شرط که آن حکایات را در آثار دیگر خود یاد نکرده باشد.و این نکته را هم در مقدّمه و هم در مؤخّرۀ کتاب خود قید کرده است.


از آثار ديگر سلمى الإخوة و الاخوات، آداب الصوفيّه، الاربعين در حديث، رساله‌يى در غلطات الصوفيّه، و رسالة الملامتيّه را نام مى‌توان برد.از شاگردان مهم سلمى يكى [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشيرى]] است كه در رساله مكرّر از او و آثار او ياد مى‌كند، و ديگرى ابوسعيد ابى الخير ميهنى خابرانى خراسانى(وفات،440 ه‍.ق.) است.كه از دست سلمى خرقه پوشيده است.
از آثار دیگر سلمى الإخوة و الاخوات، آداب الصوفیّه، الاربعین در حدیث، رساله‌یى در غلطات الصوفیّه، و رسالة الملامتیّه را نام مى‌توان برد.از شاگردان مهم سلمى یکى [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشیرى]] است که در رساله مکرّر از او و آثار او یاد مى‌کند، و دیگرى ابوسعید ابى الخیر میهنى خابرانى خراسانى(وفات،440 ه‍.ق.) است.که از دست سلمى خرقه پوشیده است.


==سلمى در سخن ابن عربى==
==سلمى در سخن ابن عربى==


 
[[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]](وفات،638 ه‍.ق.) در باب(161) از کتاب فتوحات مکیّه مى‌گوید که: «دچار وحشت و حیرتى شده بودم(در ماه محرّم سال 591 ه‍.ق.) و به خانۀ شخصى که میان من و او مؤانست بود فرود آمده بودم، و طالب فرج بودم، ناگهان سایۀ شخصى ظاهر شد من از جاى برجستم، سایۀ آن شخص با من معانقه کرد!چون نیکو نگریستم شیخ ابوعبدالرحمن سلمى بود که روح وى در صورت جسدانى متمثل شده بود.مرا گفت: این حالت تو، حالت قبض است، و من نیز در این مقام از دنیا به عقبى رفته‌ام، قدر این مقام بدان و خرسند باش که با خضر(ع) در این مقام شریکى.گفتم:نام این مقام نمى‌دانم.گفت:نام این مقام قرب است در آن پایدار باش!»
[[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]](وفات،638 ه‍.ق.) در باب(161) از كتاب فتوحات مكيّه مى‌گويد كه: «دچار وحشت و حيرتى شده بودم(در ماه محرّم سال 591 ه‍.ق.) و به خانۀ شخصى كه ميان من و او مؤانست بود فرود آمده بودم، و طالب فرج بودم، ناگهان سايۀ شخصى ظاهر شد من از جاى برجستم، سايۀ آن شخص با من معانقه كرد!چون نيكو نگريستم شيخ ابوعبدالرحمن سلمى بود كه روح وى در صورت جسدانى متمثل شده بود.مرا گفت: اين حالت تو، حالت قبض است، و من نيز در اين مقام از دنيا به عقبى رفته‌ام، قدر اين مقام بدان و خرسند باش كه با خضر(ع) در اين مقام شريكى.گفتم:نام اين مقام نمى‌دانم.گفت:نام اين مقام قرب است در آن پايدار باش!»


==عارفانه‌ها==
==عارفانه‌ها==


تاکنون، از تصوّف تقسیماتى را یاد کرده‌ایم، در اینجا نیز نکته‌یى را مى‌افزاییم و آن این است که:بسیارى از صوفیان، طریقت خود را بر کتاب و سنّت عرضه می‌کردند، آنچه با شریعت موافق بود مى‌پذیرفتند و آنچه مخالف شریعت بود ردّ می‌کردند.مذهب جنید این بود، و از این جهت مذهب او مقبول عامّه و خاصّۀ مسلمین بود.


تاكنون، از تصوّف تقسيماتى را ياد كرده‌ايم، در اينجا نيز نكته‌يى را مى‌افزاييم و آن اين است كه:بسيارى از صوفيان، طريقت خود را بر كتاب و سنّت عرضه می‌كردند، آنچه با شريعت موافق بود مى‌پذيرفتند و آنچه مخالف شريعت بود ردّ می‌كردند.مذهب جنيد اين بود، و از اين جهت مذهب او مقبول عامّه و خاصّۀ مسلمين بود.
در نیشابور و شهرهاى مجاور خراسان نیز بسیارى از صوفیان این مذهب را اختیار کرده بودند و نویسندگان صوفى نیز بویژه از این شیوه پیروى می‌کردند، یعنى از خود چیزى نمى‌گفتند و تنها به نقل و روایت اقوال صوفیان بسنده می‌کردند تا از تعرّض و تهمت شریعتمداران ظاهرى در امان بمانند. از مهم‌ترین نویسندگان این گروه، ابونصر سرّاج صاحب اللمع، و شاگرد او همین ابوعبدالرحمن سلمى صاحب طبقات، و شاگرد او [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشیرى]] صاحب رساله را نام مى‌توان برد.
 
در نيشابور و شهرهاى مجاور خراسان نيز بسيارى از صوفيان اين مذهب را اختيار كرده بودند و نويسندگان صوفى نيز بويژه از اين شيوه پيروى می‌كردند، يعنى از خود چيزى نمى‌گفتند و تنها به نقل و روايت اقوال صوفيان بسنده می‌كردند تا از تعرّض و تهمت شريعتمداران ظاهرى در امان بمانند. از مهم‌ترين نويسندگان اين گروه، ابونصر سرّاج صاحب اللمع، و شاگرد او همين ابوعبدالرحمن سلمى صاحب طبقات، و شاگرد او [[قشیری، عبدالکریم بن هوازن|ابوالقاسم قشيرى]] صاحب رساله را نام مى‌توان برد.


اين مؤلّفان به ندرت عقيده و احساس و مواجيد رأى خودشان را ابراز كرده‌اند و تنها به تكرار اقوال مشايخ بسنده كرده‌اند.لذا از مؤلف ما نيز سخن عارفانه و صوفيانۀ خاصّ خود او توقّع نمى‌توان كرد.
این مؤلّفان به ندرت عقیده و احساس و مواجید رأى خودشان را ابراز کرده‌اند و تنها به تکرار اقوال مشایخ بسنده کرده‌اند.لذا از مؤلف ما نیز سخن عارفانه و صوفیانۀ خاصّ خود او توقّع نمى‌توان کرد.


اما در بغداد و در خراسان، در همان زمان جنيد و اندكى پس از آن، كسانى بودند كه پس از فهم و بيان سخنان مشايخ، به ذكر عقايد و مواجيد خود نيز مى‌پرداختند و فهم خود را از تصوّف، بى پروا، به زبان مى‌آوردند، و كتاب و سنّت را بنابر فهم و استنباط خود تفسير مى‌دادند.بايزيد بسطامى، حسين منصور حلاّج، شبلى، و ابوسعيد ابى الخير را مى‌توان از اين گونه مشايخ بشمار آورد.
اما در بغداد و در خراسان، در همان زمان جنید و اندکى پس از آن، کسانى بودند که پس از فهم و بیان سخنان مشایخ، به ذکر عقاید و مواجید خود نیز مى‌پرداختند و فهم خود را از تصوّف، بى پروا، به زبان مى‌آوردند، و کتاب و سنّت را بنابر فهم و استنباط خود تفسیر مى‌دادند.بایزید بسطامى، حسین منصور حلاّج، شبلى، و ابوسعید ابى الخیر را مى‌توان از این گونه مشایخ بشمار آورد.




۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش