۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
'''فصول منتزعة''' ، اثر [[فارابی، محمد بن محمد|ابونصر فارابى]] (فاراب، 259-339ق)، به زبان عربى است كه نويسنده در آن، مطالبى جالب در موضوع تدبير مُدُن و اصلاح سبك زندگى اجتماعى از ديدگاه انديشوران قديم نقل كرده است. | |||
نويسنده در اين اثر، آيين شهريارى را نزد پيشينيان بررسى كرده است. كتاب حاضر را دكتر فوزى مترى نجار - استاد دانشگاه ميشيگان - تصحيح كرده و با افزودن مقدمهاى عالمانه و همچنين برخى از تعليقات منتشر ساخته است. | نويسنده در اين اثر، آيين شهريارى را نزد پيشينيان بررسى كرده است. كتاب حاضر را دكتر فوزى مترى نجار - استاد دانشگاه ميشيگان - تصحيح كرده و با افزودن مقدمهاى عالمانه و همچنين برخى از تعليقات منتشر ساخته است. | ||
خط ۶۱: | خط ۵۸: | ||
هرچند درباره محتواى اين اثر سودمند، گفتنىها فراوان است، ولى به جهت ضيق مجال، به ذكر نمونههايى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مىشود با يادآورى اين نكته كه در اين گزارش، از ترجمه جناب آقاى على اوجبى استفاده شده و ترجمه ايشان همراه با تلخيص است و ما نيز بعد از مقابله آن با متن اصلى، گاه در آن تصرف كردهايم: | هرچند درباره محتواى اين اثر سودمند، گفتنىها فراوان است، ولى به جهت ضيق مجال، به ذكر نمونههايى كوتاه و گويا از مطالب آن اكتفا مىشود با يادآورى اين نكته كه در اين گزارش، از ترجمه جناب آقاى على اوجبى استفاده شده و ترجمه ايشان همراه با تلخيص است و ما نيز بعد از مقابله آن با متن اصلى، گاه در آن تصرف كردهايم: | ||
#نويسنده در مقدمه بسيار مختصرش - كه زمان و مكان و مشخصات نگارشش معلوم نيست - تأكيد كرده است: «اين اثر، شامل اصول بسيارى است كه در باب اداره و آبادانى شهرها و اصلاح روش زندگى مردمانش براى رسيدن به سعادت، از سخنان پيشينيان گرفته شده است» <ref>مقدمه كتاب، ص23</ref>. | |||
#فصل 4: پزشك معالج جان شهروندان، انسانى مدنى است كه شهريار ناميده مىشود... <ref>متن كتاب، ص24</ref>. | |||
#فصل 5: شهريار كه در پى معالجه جان شهروندان است، مىبايست به نفس و اجزايش، كاستىها و پستىهايش و چگونگى از بين بردن رذايل، معرفت تام داشته باشد... <ref>همان، ص25-26</ref>. | |||
#فصل 7: قواى نفسانى پنج گونه است: غاذيه، حاسه، متخيله، نزوعيه و ناطقه... قوه ناطقه كه آدمى با آن مىانديشد و دانشها و صنايع، رهآورد آن است و ابزار تمييز ميان زيبايى و زشتى است، خود به عملى و نظرى تقسيم مىشود... <ref>همان، ص27-29</ref>. | |||
#فصل 8: فضايل دو گونهاند: | |||
نطقى كه فضيلتهاى جزء تعقلكننده است؛ چون حكمت، عقل، تيزهوشى و خوش فهمى؛ | نطقى كه فضيلتهاى جزء تعقلكننده است؛ چون حكمت، عقل، تيزهوشى و خوش فهمى؛ | ||
خلقى كه فضيلتهاى جزء نزوعى است، چون عفت، شجاعت، بخشش و عدالت. رذايل نيز دو گونهاند در برابر فضايل <ref>همان، ص30</ref>. | خلقى كه فضيلتهاى جزء نزوعى است، چون عفت، شجاعت، بخشش و عدالت. رذايل نيز دو گونهاند در برابر فضايل <ref>همان، ص30</ref>. | ||
#فصل 9: فضايل و رذايل در اثر تكرار افعالى كه از يك خلق ناشى مىشوند، به وجود مىآيند و در نفس راسخ مىشوند؛ مانند كتابت؛ اگر نوشتن را بر اساس قواعد كتابت تكرار كنيم، خوشخط مىشويم و اگر اين گونه عمل نكنيم، بدخط خواهيم شد... <ref>همان، ص30</ref>. | |||
#فصل 12: اگر استعداد يك فضيلت يا رذيلت بههمراه اخلاق متناسب با آن باشد و در اثر عادت و تكرار رسوخ كند، بهسختى از شخص جدا مىشود و نشان از آن دارد كه فرد در آن ويژگى به بالاترين رتبه رسيده است... انسان الهى نزد پيشينيان كسى است كه آمادگى تام فضايل را داشته باشد، سپس در اثر عادت به حد چنين انسانى در تمامى فضايل انسانى فراتر مىرود. در برابر، كسى كه آمادگى كليه كردارهاى ناپسند را داشته باشد و در اثر عادت در او ملكه شود، از دايره انسانيت بيرون مىرود و به مرتبه سبعيت تنزل مىيابد... <ref>همان، ص32-33</ref>. | |||
#فصل 14: ميان كسى كه خودنگهدار است و آنى كه داراى فضيلت است، تفاوت است؛ زيرا اولى، افعال نيكو را با كراهت انجام مىدهد و دل در گروى شرور دارد و دومى با شوق، فعل نيك را انجام مىدهد و از آن لذت مىبرد... <ref>همان، ص34</ref>. | |||
#فصل 15: دو گروه نامبرده در بهره بردن از فضيلت متفاوتند. صاحب اخلاق محمود، برتر از خودنگهدار است. او در گروه شهرياران و سياستگذاران مدينه است و اين در گروه شهروندان است و در رديف كارگزاران <ref>همان، ص35</ref>. | |||
#فصل 16: شرور را مىتوان در اثر فضايل و در رتبه بعد خودنگهدارى از ميان برد. در غير اين صورت، فرد شرور بايد از شهر بيرون شود <ref>همان، ص35</ref>. | |||
#فصل 18: خيرها ميانه دو طرف شرور و افراط و تفريط قرار دارند. فضايل اخلاقى نيز اينگونهاند؛ يعنى ملكههايى هستند كه ميان دو رذيلت قرار دارند، مانند شجاعت كه ميانه بىباكى و ترس است... <ref>همان، ص36</ref>. | |||
#فصل 24: منزل از چهار جفت تشكيل مىشود: زن و شوهر، سرور و بنده، پدر و فرزند، مادر و دختر. آنكه اينها را به هم مىپيوندد تا در جهت تحقق هدفى واحد با هم همدل و يكدل باشند، رب منزل (خداى منزل) است... <ref>همان، ص40-41</ref>. | |||
#فصل 25: شهر و منزل، همانند بدن انسانند. همانگونهكه بدن از اجزائى تشكيل شده كه برخى برتر از برخى ديگرند و هريك كار خاصى انجام مىدهند، اما درعينحال همگى در تحقق هدفى كه بر بدن مترتب است، هميارى دارند، شهر و منزل نيز اينگونهاند <ref>همان، ص41-42</ref>. | |||
#فصل 28: شهرها دو گونهاند: | |||
شهر ضرورى: شهرى است كه ساكنان آن به حدى از بلوغ رسيدهاند كه مىتوانند نيازهاى ضرورى حيات دنيايى را با كمك هم مرتفع سازند؛ | شهر ضرورى: شهرى است كه ساكنان آن به حدى از بلوغ رسيدهاند كه مىتوانند نيازهاى ضرورى حيات دنيايى را با كمك هم مرتفع سازند؛ | ||
شهر برتر: شهرى است كه ساكنان آن به حدى از بلوغ رسيدهاند كه برترينهايى را كه در حيات دنيايى آنها نقش دارد تشخيص مىدهند و در دستيابى به آنها هميارى دارند. البته در تعيين مصاديق شهر برتر، بين مردم اختلاف است... <ref>همان، ص45</ref>. | شهر برتر: شهرى است كه ساكنان آن به حدى از بلوغ رسيدهاند كه برترينهايى را كه در حيات دنيايى آنها نقش دارد تشخيص مىدهند و در دستيابى به آنها هميارى دارند. البته در تعيين مصاديق شهر برتر، بين مردم اختلاف است... <ref>همان، ص45</ref>. | ||
#فصل 99: جامعهاى كه بر اساس فضيلت استوار باشد، دچار هيچ اختلاف اهداف و كشمكش عملى نمىشود... <ref>همان، ص101</ref>. | |||
#فصل 100: نتيجه غافل و متغافل يكى است؛ زيرا هم غفلت و هم تغافل و تظاهر به غفلت، به فساد و تباهى مىانجامد <ref>همان، ص102</ref>. | |||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == |
ویرایش