۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر = NUR10282J1.jpg | عنوان = | عنوانهای دیگر = | پدیدآوران =...» ایجاد کرد) |
جز (جایگزینی متن - 'ها' به 'ها') |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
کتاب با مقدمه مؤلف آغاز و مطالب در ده فصل، در دو جلد، سامان یافته است. | کتاب با مقدمه مؤلف آغاز و مطالب در ده فصل، در دو جلد، سامان یافته است. | ||
این کتاب با | این کتاب با شیوهای مریدانه و مخلصانه نگاشته شده و اشتباهات و تضادهای بسیار دارد. از گذشتگان با بیاناتی غیر واقع، اسطوره میسازد و از معاصران با شیفتگی بسیار شخصیتهای فراواقعی جلوه میدهد<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
بیگمان «مناقب العارفين»، یکی از متون زیبا و ساده عرفانی است و با فرصتی طولانی که نگارنده کتاب در اختیار داشته است، در نگارش اثر بسیار دقت دارد. نقل داستانها و کرامات جذابیت متن را بیشتر مینماید و بااینکه نثر آن ساده است، آوردن اشعار فراوان بر زیبایی آن افزوده است. روایت خوابها و به اسطوره نزدیک شدن شخصیتها نیز برتری دیگر کتاب است<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>. | بیگمان «مناقب العارفين»، یکی از متون زیبا و ساده عرفانی است و با فرصتی طولانی که نگارنده کتاب در اختیار داشته است، در نگارش اثر بسیار دقت دارد. نقل داستانها و کرامات جذابیت متن را بیشتر مینماید و بااینکه نثر آن ساده است، آوردن اشعار فراوان بر زیبایی آن افزوده است. روایت خوابها و به اسطوره نزدیک شدن شخصیتها نیز برتری دیگر کتاب است<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>. | ||
کتاب از بنمایههای | کتاب از بنمایههای افسانهای و اساطیری خالی نیست و این خود به لطف کتاب افزوده و آن را از اثری تاریخی به اثری ادبی ارتقا داده است<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
آیات و احادیث و ابیات بیساری در متن دیده میشود. تعابیر و کلمات و اصطلاحات خاص صوفیه در این اثر بسیار است و کلمات و ترکیبات مغولی نیز در کتاب دیده میشود. بیان افلاکی در همه مناقب در عین استادی و در همه حال که نشاندهنده اطلاع وافر او از عربیت است، ساده و دور از پیرایههای لفظی است<ref>ر.ک: همان</ref>. | آیات و احادیث و ابیات بیساری در متن دیده میشود. تعابیر و کلمات و اصطلاحات خاص صوفیه در این اثر بسیار است و کلمات و ترکیبات مغولی نیز در کتاب دیده میشود. بیان افلاکی در همه مناقب در عین استادی و در همه حال که نشاندهنده اطلاع وافر او از عربیت است، ساده و دور از پیرایههای لفظی است<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
اطلاعات تاریخی این کتاب بسیار است و درباره مناسبت سرایش برخی از غزلهای مولانا توصیحاتی دارد، که البته باید با تردید به آن نگریست؛ بهعنوان نمونه، روایت او درباره غزلی که مولانا هنگام مرگ میسراید، با روایت فریدون سپهسالار تفاوتی دارد<ref>ر.ک: همان</ref>. | اطلاعات تاریخی این کتاب بسیار است و درباره مناسبت سرایش برخی از غزلهای مولانا توصیحاتی دارد، که البته باید با تردید به آن نگریست؛ بهعنوان نمونه، روایت او درباره غزلی که مولانا هنگام مرگ میسراید، با روایت فریدون سپهسالار تفاوتی دارد<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
نخستین بخش از کتاب به زندگانی پدر مولانا جلالالدین میپردازد. چون اصل برزندگانی مولوی است بایست پدری شگفت و شگرف داشته باشد و افسانههای افلاکی این مهم را برعهده دارد. داستانها وخوابها و کراماتی که او را همتای عارفان بسیار بزرگ جلوه میدهد و از پدر او، یعنی نیای مولوی سخنانی به میان میآید. حال بایست دید چقدر این داستانهای زیبا درست و دقیقند. به قسمتی از کتاب که زندگانی بهاءولد در آن آمده است، دکتر عبدالحسین زرینکوب و عبدالباقی گولپیناری نیز،با دید انتقادی | نخستین بخش از کتاب به زندگانی پدر مولانا جلالالدین میپردازد. چون اصل برزندگانی مولوی است بایست پدری شگفت و شگرف داشته باشد و افسانههای افلاکی این مهم را برعهده دارد. داستانها وخوابها و کراماتی که او را همتای عارفان بسیار بزرگ جلوه میدهد و از پدر او، یعنی نیای مولوی سخنانی به میان میآید. حال بایست دید چقدر این داستانهای زیبا درست و دقیقند. به قسمتی از کتاب که زندگانی بهاءولد در آن آمده است، دکتر عبدالحسین زرینکوب و عبدالباقی گولپیناری نیز،با دید انتقادی نگریستهاند<ref>ر.ک: همان، ص132-133</ref>. | ||
نخستین | نخستین نکتهای که درخور توجه است، آن است که این خانواده پیش از آنکه به عارف و صوفی ملقب باشند، به واعظ و خطیب شناخته میشوند و در مهاجرت و سفرها نیز ساکن مدرسهها میشدهاند و دیگر مطلب سلوک بهاءالولد است؛ نام پیر و شیخ طریقتی که او مراتب سیر و سلوک را نزدش گذرانده باشد در مناقب نیامده است و انتساب آنان به شیخ نجمالدین کبری اگر نادرست نباشد با تردید بسیار همراه است. دیگر نگاشتههای مناقب درباره پدر و نیای مولوی بهاختصار بررسی میشود: | ||
# حسین خطیبی پدر بهاءولد و پدر بزرگ مولوی است؛ چند نکته در مناقب درباره او آمده است که نادرست و باورناپذیر مینماید. | # حسین خطیبی پدر بهاءولد و پدر بزرگ مولوی است؛ چند نکته در مناقب درباره او آمده است که نادرست و باورناپذیر مینماید. | ||
# ازدواج حسین خطیبی با دختر نازنین و موزون و ملیح و بینظیر در کمال و جلال علاءالدین محمد خوارزمشاه بر مبنای یک خواب که پادشاه، وزیر و دختر و خطیبی با هم خواب پیامبر(ص) را میبینند که دستور این تزویج میدهد، در سن سی سالگی که نیای مولوی را به خوارزمشاهیان میپیوندد، | # ازدواج حسین خطیبی با دختر نازنین و موزون و ملیح و بینظیر در کمال و جلال علاءالدین محمد خوارزمشاه بر مبنای یک خواب که پادشاه، وزیر و دختر و خطیبی با هم خواب پیامبر(ص) را میبینند که دستور این تزویج میدهد، در سن سی سالگی که نیای مولوی را به خوارزمشاهیان میپیوندد، افسانهای بیش نیست. این پیوند، بنیادی تاریخی نیز ندارد<ref>ر.ک: همان، ص133</ref>. | ||
نثر افلاکی نیز در مقوله نثر صوفیانه جای دارد و آنچه اینگونه نثر را زیبا و دلپذیر میسازد جولان عنصر خیال و داستانوارگی و جنبههای ادبی و هنری آن است؛ بهویژه در جایهایی که با ماورای طبیعت و خرق عادت و رؤیا و خواب پیوند مییابد. سخن در آن است که اینگونه متون بدون نگرشی انتقادی نمیتوانند مستند باشند و بسیاری با نادیده گرفتن این موضوع، اشتباهاتی در نگاشتههایشان راه یافته است<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>. | نثر افلاکی نیز در مقوله نثر صوفیانه جای دارد و آنچه اینگونه نثر را زیبا و دلپذیر میسازد جولان عنصر خیال و داستانوارگی و جنبههای ادبی و هنری آن است؛ بهویژه در جایهایی که با ماورای طبیعت و خرق عادت و رؤیا و خواب پیوند مییابد. سخن در آن است که اینگونه متون بدون نگرشی انتقادی نمیتوانند مستند باشند و بسیاری با نادیده گرفتن این موضوع، اشتباهاتی در نگاشتههایشان راه یافته است<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>. | ||
فصل هشتم کتاب، ویژه شرح حال نوه مولوی (امیر عارف) است؛ او که در این فصل عارفی بزرگ و شگفتآور تصویر میشود، در متون عرفانی بعدی و تذکره و تراجمها جایی ندارد و اثری به نظم یا نثر از خود بهجای نگذاشته است. کسانی هم که به زندگانی مولانا و بررسی احوال او | فصل هشتم کتاب، ویژه شرح حال نوه مولوی (امیر عارف) است؛ او که در این فصل عارفی بزرگ و شگفتآور تصویر میشود، در متون عرفانی بعدی و تذکره و تراجمها جایی ندارد و اثری به نظم یا نثر از خود بهجای نگذاشته است. کسانی هم که به زندگانی مولانا و بررسی احوال او پرداختهاند از نوه او سخنی به میان نیاوردهاند<ref>ر.ک: همان، ص136</ref>. | ||
او مشوق و حامی اصلی افلاکی، مرید خویش، بر نگاشتن و به انجام رسانیدن کتاب مناقب بوده و تا هنگام مرگ او را بر اتمام کتاب ترغیب میکرده است. شرح حال امیر عارف، آکنده است از کرامات و خوارق عادات از تولد و کودکی تا بر کرسی و مسند ارشاد نشستن؛ کرامات بسیاری که فقط از دید افلاکی میتواند کرامت باشد. مقایسه احوال و ارتباط و برخورد با دیگران و اندیشههای امیر عارف با پدربزرگش، میتواند روشنگر و بیانگر این باشد که آیا میتوان او را عارف و صوفی یا «قطب الأبدال و الأوتاد» دانست یا فقط انتساب او به مولوی، توجیهگر تمام ناشایستهایی است که از او در مقام یک عارف و صوفی سر زده است<ref>ر.ک: همان، ص136-137</ref>. | او مشوق و حامی اصلی افلاکی، مرید خویش، بر نگاشتن و به انجام رسانیدن کتاب مناقب بوده و تا هنگام مرگ او را بر اتمام کتاب ترغیب میکرده است. شرح حال امیر عارف، آکنده است از کرامات و خوارق عادات از تولد و کودکی تا بر کرسی و مسند ارشاد نشستن؛ کرامات بسیاری که فقط از دید افلاکی میتواند کرامت باشد. مقایسه احوال و ارتباط و برخورد با دیگران و اندیشههای امیر عارف با پدربزرگش، میتواند روشنگر و بیانگر این باشد که آیا میتوان او را عارف و صوفی یا «قطب الأبدال و الأوتاد» دانست یا فقط انتساب او به مولوی، توجیهگر تمام ناشایستهایی است که از او در مقام یک عارف و صوفی سر زده است<ref>ر.ک: همان، ص136-137</ref>. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
وی که با مشایخ تصوف به نزاع برمیخیزد و گاه آنان را کتک میزند، شراب مینوشد و با زنان سروسری دارد و ادب ظاهری و فروتنی را نیز ترک میکند و با خود سگ نگاه میدارد و هیچ اشارتی به کیفیت سلوک او و دانش اندوختن او نیست، چگونه میتواند خلاصه هفت ولی باشد؟ این نوه که به قول افلاکی منظور نظر مولوی است و به مثنوی هماره مینازد معلوم نیست که حتی تحصیل و دانشی داشته است یا نه؟ او فرزند سلطانولد پسر مولانا و حاصل ازدواج او با فاطمه خاتون دختر صلاحالدین زرکوب قونوی است<ref>ر.ک: همان، ص137</ref>. | وی که با مشایخ تصوف به نزاع برمیخیزد و گاه آنان را کتک میزند، شراب مینوشد و با زنان سروسری دارد و ادب ظاهری و فروتنی را نیز ترک میکند و با خود سگ نگاه میدارد و هیچ اشارتی به کیفیت سلوک او و دانش اندوختن او نیست، چگونه میتواند خلاصه هفت ولی باشد؟ این نوه که به قول افلاکی منظور نظر مولوی است و به مثنوی هماره مینازد معلوم نیست که حتی تحصیل و دانشی داشته است یا نه؟ او فرزند سلطانولد پسر مولانا و حاصل ازدواج او با فاطمه خاتون دختر صلاحالدین زرکوب قونوی است<ref>ر.ک: همان، ص137</ref>. | ||
افلاکی داستانی درباره تولد وی میآورد که فرزندان این زوج | افلاکی داستانی درباره تولد وی میآورد که فرزندان این زوج نمیماندهاند و حتی همسر سلطانولد چون فرزندانش میمردهاند، آنان را سقط میکرده است و تولد و ماندن این فرزند را بسیار عجیب و غیر عادی میداند و در جایی دیگر این گفته را فراموش میکند و میگوید: این زوج سه فرزند آوردهاند؛ یکی امیر عارف و دو دختر به نامهای مطهره خاتون و شرف خاتون که مولانا یکی را عارفه و دیگری را عابده لقب نهاده است و دو همسر دیگر سلطانولد نصرت خاتون و سنبله خاتون سه پسر برای او به دنیا آوردهاند. پیشگوییهای بسیار شگفتی برای او آورده شده است که همه از زبان مولوی است<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
اما ظاهرا دلیل بزرگی و تصوف او نظر مولوی و عنایت اوست. او لزومی به تحصیل و سلوک نداشته و نیازی به آموختن و دانستن در خود نمیدیده است. گاه ریسمان گردن او را مولانا بر کتف میگرفته و میگفته که: «گاوک عارف توان شد»<ref>ر.ک: همان</ref>. | اما ظاهرا دلیل بزرگی و تصوف او نظر مولوی و عنایت اوست. او لزومی به تحصیل و سلوک نداشته و نیازی به آموختن و دانستن در خود نمیدیده است. گاه ریسمان گردن او را مولانا بر کتف میگرفته و میگفته که: «گاوک عارف توان شد»<ref>ر.ک: همان</ref>. |
ویرایش