۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۹: | خط ۹: | ||
|- | |- | ||
|نام پدر | |نام پدر | ||
| data-type="authorfatherName" | | | data-type="authorfatherName" |عبدالحق اردبیلى | ||
|- | |- | ||
|متولد | |متولد | ||
خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
|- | |- | ||
|اساتید | |اساتید | ||
| data-type="authorTeachers" | | | data-type="authorTeachers" |[[دوانی، محمد بن اسعد|جلالالدين محمّد دوانى]] | ||
امیر جمالالدين عطاءاللّه | |||
|- | |- | ||
|برخی آثار | |برخی آثار | ||
خط ۳۱: | خط ۳۳: | ||
</div> | </div> | ||
'''مولى حسین بن شرفالدين عبدالحق اردبيلى | '''مولى حسین بن شرفالدين عبدالحق اردبيلى''' (950ـ870ق)، متخلص به الهی، شاعر، متصوف، متکلم، فقیه و ریاضیدان بزرگ اسلامی، از اجله معاريف و مشاهير اعلام امامیه در سده نهم و دهم هجرى كه جامع علوم عقله و نقليه بوده و بر فنون تعليم و تطبيب دست داشته است. او را از شیعیان متصلّب و آتشين وصف كردهاند تا آن جا كه گاهگاهى به غلوّ و ارتفاع در خصوص ائمّه و پيشوايان اثنا عشر-عليهم السّلام- مىپرداخته، و نيز در نگاشتههایشان از این ديد و بينش وى، نكاتى عنوان مىشده است. | ||
در لقب او، حتّى در مآخذ عصرى و نزدیک به روزگارش اختلاف است. در اجازهاى كه جلالالدين دوانى (م 908ق.) برای وى به غرض تدريس شواكل الحور في شرح هياكل النور نوشته، او را با لقب «جلالالدين» خوانده؛ ولى در اجازه ديگرى كه امیر جمالالدين عطاءاللّه بن فضلاللّه حسینى به غرض تدريس انوار التنزيل بيضاوى، برای وى نوشته، از او با لقب «كمالالدين» ياد كرده است. | در لقب او، حتّى در مآخذ عصرى و نزدیک به روزگارش اختلاف است. در اجازهاى كه جلالالدين دوانى (م 908ق.) برای وى به غرض تدريس شواكل الحور في شرح هياكل النور نوشته، او را با لقب «جلالالدين» خوانده؛ ولى در اجازه ديگرى كه امیر جمالالدين عطاءاللّه بن فضلاللّه حسینى به غرض تدريس انوار التنزيل بيضاوى، برای وى نوشته، از او با لقب «كمالالدين» ياد كرده است. | ||
خط ۴۱: | خط ۴۳: | ||
پس از آن، به قولى، به دليل مركزيّت علمى شهر هرات در عصر حكمرانى تيموريان، به خراسان آمد و در هرات مقيم شد و به تتبّع و تحصيل پرداخت، و به قولى ديگر به اشارت شيخ حيدر به خراسان روى آورد.اگر قول دوم، قرين صواب باشد، پيداست كه الهى اردبيلى به قصد ارشاد و تبليغ سلسله صفویه به هرات آمده بوده است و گویا پس از آنكه امیران و حكمفرمايان عصرى بر شيخ حيدر و اصحابش سخت گرفتهاند، الهى راهش را عوض كرده باشد و به تحصيل علوم عقلى كه در آن روزگار هرات مركز آن بود و استادان متبحّر و توانا در آنجا مىزيستند، پرداخته باشد. بارى پس از اينكه حسین الهى به هرات آمده است، هيچ سندى، رابطه او را با شيخ حيدر و اصحاب وى، تأييد نمىكند، و آثارى كه پس از این نگاشته است نيز ارتباطى مستقيم با آراء و عقايد صوفيان صفوى ندارد. | پس از آن، به قولى، به دليل مركزيّت علمى شهر هرات در عصر حكمرانى تيموريان، به خراسان آمد و در هرات مقيم شد و به تتبّع و تحصيل پرداخت، و به قولى ديگر به اشارت شيخ حيدر به خراسان روى آورد.اگر قول دوم، قرين صواب باشد، پيداست كه الهى اردبيلى به قصد ارشاد و تبليغ سلسله صفویه به هرات آمده بوده است و گویا پس از آنكه امیران و حكمفرمايان عصرى بر شيخ حيدر و اصحابش سخت گرفتهاند، الهى راهش را عوض كرده باشد و به تحصيل علوم عقلى كه در آن روزگار هرات مركز آن بود و استادان متبحّر و توانا در آنجا مىزيستند، پرداخته باشد. بارى پس از اينكه حسین الهى به هرات آمده است، هيچ سندى، رابطه او را با شيخ حيدر و اصحاب وى، تأييد نمىكند، و آثارى كه پس از این نگاشته است نيز ارتباطى مستقيم با آراء و عقايد صوفيان صفوى ندارد. | ||
به هر حال، وى در هرات نخست به محضر جلالالدين محمّد دوانى مىرسد و بدون ترديد علوم عقلى اعمّ از منطق، الهيات و مباحث مربوط به نبوّت، ولايت و امامت را از او فرا مىگيرد، و در این زمینه به جايى مىرسد كه رساله «اثبات واجب» استاد را شرح مىكند؛ غموض آن را مىنماياند و عقدههاى كور آن اثر را مىگشايد. پس از آن، در همان جا، به محضر امیر جمالالدين عطاءاللّه فرزند فضلاللّه حسینى از افاضل عامّه، مؤلّف روضةالأحباب في سيرة النبى و الآل و الأصحاب، مىرسد و علوم قرآن و فنون حديث نبوى را نزد وى فرا مىگيرد، و امّهات مؤلّفات عامه را در این خصوص؛ مانند تفسير بيضاوى و صحيحين بخارى و مسلم را در محضر همو قراءت مىكند. گویا در همین دوره؛ يعنى ايّام اقامت در هرات است كه با امیر على شيرنوائى (844-1501ق.) و غريب میرزا فرزند سلطان حسین بايقرا آشنا مىشود و تحرير اقليدس را همراه با فوايد زياد و تازهاى برای نوائى تخليص مىكند و نيز دو رساله در خصوص اشكال التأسيس برای همو مىنویسد و هم رسالهاى در امامت به زبان تركى برای او تأليف و پيشكش مىكند. هرچند كه عدهاى چون خوانسارى، گفتهاند كه الهى رساله مزبور را برای شاه اسماعيل اوّل نوشته است؛ أمّا این مطلب درست نيست، زيرا همچنانكه گفتهاند: نوائى علاقه زيادى به زبان تركى شرقى (جغاتائى) داشت تا آن حد كه گرفتار عصبيت زبانى بود، و با آنكه توجّه زيادى به زبان فارسی و شاعران فارسی سرا مبذول مىداشت، نيز تعلّق خاطرى به زبان تركى از خود نشان مىداد، آن چنانكه شاعران و نویسندگان را تشویق مىكرد، به اينكه آثارى به تركى بنویسند و بسرايند. خودش نيز کتاب محاكمة اللغتين را به زبان تركى نوشت و در آن كوشيد تا رجحان تركى را بر زبان فارسی اثبات كند(!) بارى این ديد عصيبتآمیز نوائى نسبت به زبان تركى، دليلى است بر اينكه حسین اله رساله امامت را به تركى، و برای آن وزير تصنيف كرده باشد. | به هر حال، وى در هرات نخست به محضر [[دوانی، محمد بن اسعد|جلالالدين محمّد دوانى]] مىرسد و بدون ترديد علوم عقلى اعمّ از منطق، الهيات و مباحث مربوط به نبوّت، ولايت و امامت را از او فرا مىگيرد، و در این زمینه به جايى مىرسد كه رساله «اثبات واجب» استاد را شرح مىكند؛ غموض آن را مىنماياند و عقدههاى كور آن اثر را مىگشايد. پس از آن، در همان جا، به محضر امیر جمالالدين عطاءاللّه فرزند فضلاللّه حسینى از افاضل عامّه، مؤلّف روضةالأحباب في سيرة النبى و الآل و الأصحاب، مىرسد و علوم قرآن و فنون حديث نبوى را نزد وى فرا مىگيرد، و امّهات مؤلّفات عامه را در این خصوص؛ مانند [[أنوار التنزيل و أسرار التأويل (تفسير البيضاوي)|تفسير بيضاوى]] و صحيحين بخارى و مسلم را در محضر همو قراءت مىكند. گویا در همین دوره؛ يعنى ايّام اقامت در هرات است كه با امیر على شيرنوائى (844-1501ق.) و غريب میرزا فرزند سلطان حسین بايقرا آشنا مىشود و تحرير اقليدس را همراه با فوايد زياد و تازهاى برای نوائى تخليص مىكند و نيز دو رساله در خصوص اشكال التأسيس برای همو مىنویسد و هم رسالهاى در امامت به زبان تركى برای او تأليف و پيشكش مىكند. هرچند كه عدهاى چون خوانسارى، گفتهاند كه الهى رساله مزبور را برای شاه اسماعيل اوّل نوشته است؛ أمّا این مطلب درست نيست، زيرا همچنانكه گفتهاند: نوائى علاقه زيادى به زبان تركى شرقى (جغاتائى) داشت تا آن حد كه گرفتار عصبيت زبانى بود، و با آنكه توجّه زيادى به زبان فارسی و شاعران فارسی سرا مبذول مىداشت، نيز تعلّق خاطرى به زبان تركى از خود نشان مىداد، آن چنانكه شاعران و نویسندگان را تشویق مىكرد، به اينكه آثارى به تركى بنویسند و بسرايند. خودش نيز کتاب محاكمة اللغتين را به زبان تركى نوشت و در آن كوشيد تا رجحان تركى را بر زبان فارسی اثبات كند(!) بارى این ديد عصيبتآمیز نوائى نسبت به زبان تركى، دليلى است بر اينكه حسین اله رساله امامت را به تركى، و برای آن وزير تصنيف كرده باشد. | ||
به هر تقدير حسین الهى، پس از 899ق. با رهآورد معنوى و فكر الهى، همراه با دو اجازه جلالالدين دوانى و جمالالدين عطاءاللّه حسینى به آذربايجان برمىگردد، در آغاز سفرى به عراق عجم مىكند، سپس در 902ق. به اردبيل مىآيد و در بقعه صفىالدين اردبيلى به نشر و تبليغ معارف جعفرى مىپردازد، تا آنكه پس از سالى چند شاه اسماعيل صفوى (907-930ق.) بر صفحه تاريخ ایران ظهور مىكند و غل و بند تقيه را از دست و زبان اقلام اعلام و خواص شيعه باز مىگشايد. الهى اردبيلى نيز كه در تشيّع تند و گرم بود و چندين سال در هرات در كنار علماء و قدرتمندان آنان در تقيّه بسر برده بود، و از روى اضطرار و اعتذار، خطبههاى نگاشتههایش را با درود و تحيّات به صحب پيامبر(ص) پرداخته بود؛ به طورى كه لفظ «اصحابه» را بدون حدّ و رسمى مىبايست، بكار گيرد. به خلاف معتقدّش؛ با ظهور شاه اسماعيل صفوى عنان قلم رها كرد و به دفاع از معارف جعفرى پرداخت و به قولى در زمره نخستين كسانى قرار گرفت كه نفقه و معارف شيعه امامیه را به فارسی نقل كردند. چنانچه الهى نهجالبلاغه را برای سلطان مزبور شرحى مفصّل كرد و از امامت على(ع) و ادلّه و شواهد تاريخى دفاع كرد، و تفسيرى بر قرآن مجيد بر اساس اخبار و روايات شيعى پرداخت، و در اثرى ديگر از فضائل ائمّه اثنا عشر و دلايل امامت آنان (عليهم السّلام) سخن گفت، و مهج الدعوات [[ابن طاووس، علی بن موسی|ابن طاووس]] را به فارسی ترجمه كرد، و اصول عملى و فقهى شيعه امامیه را در کتابى به نام خلاصة الفقه به تفصيل مطرح كرد و به بحث گرفت. | به هر تقدير حسین الهى، پس از 899ق. با رهآورد معنوى و فكر الهى، همراه با دو اجازه جلالالدين دوانى و جمالالدين عطاءاللّه حسینى به آذربايجان برمىگردد، در آغاز سفرى به عراق عجم مىكند، سپس در 902ق. به اردبيل مىآيد و در بقعه صفىالدين اردبيلى به نشر و تبليغ معارف جعفرى مىپردازد، تا آنكه پس از سالى چند شاه اسماعيل صفوى (907-930ق.) بر صفحه تاريخ ایران ظهور مىكند و غل و بند تقيه را از دست و زبان اقلام اعلام و خواص شيعه باز مىگشايد. الهى اردبيلى نيز كه در تشيّع تند و گرم بود و چندين سال در هرات در كنار علماء و قدرتمندان آنان در تقيّه بسر برده بود، و از روى اضطرار و اعتذار، خطبههاى نگاشتههایش را با درود و تحيّات به صحب پيامبر(ص) پرداخته بود؛ به طورى كه لفظ «اصحابه» را بدون حدّ و رسمى مىبايست، بكار گيرد. به خلاف معتقدّش؛ با ظهور شاه اسماعيل صفوى عنان قلم رها كرد و به دفاع از معارف جعفرى پرداخت و به قولى در زمره نخستين كسانى قرار گرفت كه نفقه و معارف شيعه امامیه را به فارسی نقل كردند. چنانچه الهى نهجالبلاغه را برای سلطان مزبور شرحى مفصّل كرد و از امامت على(ع) و ادلّه و شواهد تاريخى دفاع كرد، و تفسيرى بر قرآن مجيد بر اساس اخبار و روايات شيعى پرداخت، و در اثرى ديگر از فضائل ائمّه اثنا عشر و دلايل امامت آنان (عليهم السّلام) سخن گفت، و مهج الدعوات [[ابن طاووس، علی بن موسی|ابن طاووس]] را به فارسی ترجمه كرد، و اصول عملى و فقهى شيعه امامیه را در کتابى به نام خلاصة الفقه به تفصيل مطرح كرد و به بحث گرفت. |
ویرایش