۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بونه' به 'بهگونه') |
جز (جایگزینی متن - 'من' به 'من') |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
| تعداد جلد =2 | | تعداد جلد =2 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =6287 | | کتابخانۀ دیجیتال نور =6287 | ||
| کتابخوان همراه نور =10179 | |||
| کد پدیدآور =02185 | | کد پدیدآور =02185 | ||
| پس از = | | پس از = | ||
خط ۵۳: | خط ۵۴: | ||
در جلد دوم که باب چهلوششم تا پنجاهوهفت را در خود جای داده نیز موضوعات و مطالب متنوعی مطرح گردیده است که از جمله آنها، میتوان تشابیه عرب، فنون شعر، تفاوت لام استغاثه و لام اضافه، نسب، نسبت در مضاف، اختصار در خطب، جزع در هنگام مرگ و... را نام برد. | در جلد دوم که باب چهلوششم تا پنجاهوهفت را در خود جای داده نیز موضوعات و مطالب متنوعی مطرح گردیده است که از جمله آنها، میتوان تشابیه عرب، فنون شعر، تفاوت لام استغاثه و لام اضافه، نسب، نسبت در مضاف، اختصار در خطب، جزع در هنگام مرگ و... را نام برد. | ||
از جمله مطالب مطرحشده در این جلد، مطالبی است که در باب چهلونهم کتاب، درباره اخبار مربوط به خوارج مطرح شده است که بهعنوان نمونه، به یکی از آنها اشاره میشود: «یکی از خبرهای | از جمله مطالب مطرحشده در این جلد، مطالبی است که در باب چهلونهم کتاب، درباره اخبار مربوط به خوارج مطرح شده است که بهعنوان نمونه، به یکی از آنها اشاره میشود: «یکی از خبرهای کمنظیر و شگفتانگیز آنان این است که روزی به فردی مسلمان و فردی مسیحی برخوردند؛ پس فرد مسلمان را کشتند و مسیحی را به نیکی سفارش کردند و به او گفتند که عهد و پیمان پیامبر خود را حفظ کند! عبدالله بن خباب، در حالی با آنان روبهرو شد که قرآن در گردن داشت و همسر باردارش نیز بههمراه وی بود. به او گفتند: آنچه در گردن توست به ما فرمان میدهد که تو را بکشیم؛ سپس پرسیدند: نظرت درباره ابوبکر و عمر چیست؟ او از آنان بهخوبی یاد کرد. عقیدهاش را درباره [[امام على(ع)|علی(ع)]] پیش از ماجرای حکمیت و درباره عثمان در مدت شش سال، یعنی سالهای آغازین خلافتش سؤال کردند، باز هم بهنیکی یاد کرد. پرسیدند: درباره حکمیت چه میگویی؟ گفت: من معتقدم که [[امام على(ع)|علی(ع)]] از شما به قرآن آگاهتر و در حفظ دینش از شما استوارتر و در بینش از شما تیزبینتر است. گفتند: تو هدایت و حقیقت را پیروی نمیکنی و تنها به دنبال عناوین و القاب اشخاص حرکت میکنی؛ سپس او را به کنار ساحل برده و سرش را بریدند و با مردی مسیحی در مورد خرید درخت خرمایش گفتگو میکردند. او به آنان گفت: این نخل از آن شما باشد. در پاسخ اظهار داشتند: ما آن را جز در برابر پرداخت وجه نخواهیم پذیرفت. مرد مسیحی گفت: این خیلی شگفتآور است که شخصی مانند عبدالله بن خباب را میکشید، ولی از ما درخت خرمایی را نمیپذیرید!»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6287/1/176 ر.ک: همان، ج2، ص176-177]</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش