پرش به محتوا

فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:
|-class='articleCode'
|-class='articleCode'
|کد اتوماسیون  
|کد اتوماسیون  
|data-type='automationCode'|1883
|data-type='automationCode'|AUTOMATIONCODE1883AUTOMATIONCODE
|}
|}
</div>
</div>
خط ۵۷: خط ۵۷:
1. نويسنده با بيان اينكه: الف) پاره‌اى از متكلمان، مسئله اعاده معدوم را مطرح كرده‌اند و گفته‌اند اعاده معدوم طبق براهين عقلى محال است و بنابراين، مى‌گويند از راه عقل و برهان نتوان معاد جسمانى را ثابت كرد؛ ب) پاره‌اى قايل به معاد روحانى شده‌اند و پاره‌اى منكر معاد شده‌اند و پاره‌اى گفته‌اند اجزايى از انسان با نفس او باقى مى‌ماند و حشر اجساد بدان معنى است كه نفوس با اجزاى باقى‌مانده، حشر مى‌يابند، افزوده است: محققان فلاسفه در اصل معاد و وجود نشأت ديگر ترديدى ندارند، لكن در چگونگى آن اختلاف دارند.
1. نويسنده با بيان اينكه: الف) پاره‌اى از متكلمان، مسئله اعاده معدوم را مطرح كرده‌اند و گفته‌اند اعاده معدوم طبق براهين عقلى محال است و بنابراين، مى‌گويند از راه عقل و برهان نتوان معاد جسمانى را ثابت كرد؛ ب) پاره‌اى قايل به معاد روحانى شده‌اند و پاره‌اى منكر معاد شده‌اند و پاره‌اى گفته‌اند اجزايى از انسان با نفس او باقى مى‌ماند و حشر اجساد بدان معنى است كه نفوس با اجزاى باقى‌مانده، حشر مى‌يابند، افزوده است: محققان فلاسفه در اصل معاد و وجود نشأت ديگر ترديدى ندارند، لكن در چگونگى آن اختلاف دارند.


همچنين نويسنده با بيان اينكه مشهور بين فلاسفه است كه از بين مقولات ده‌گانه، چهار مقوله متجدد الوجودند؛ يعنى حركت در چهار مقوله جريان دارد: كم، كيف، وضع و أين، اضافه كرده است: ملاصدرا گويد ما تحقيق كرديم و براى ما محقق شد كه پنج مقوله، موضوع حركتند و علاوه بر مقولات عرضى مزبور، در متن جوهر، حركت هست و طبايع مادى و نفوس متعلق به طبايع بدنى همه بالذات و در ذات خود در تجدّدند... سپس نويسنده، حركت جوهرى را مطابق با نظر ملاصدرا چنين بيان كرده است: هر جوهر جسمانى داراى دو جهت است: يك، طبيعت سيّال متجدد و ديگر، امر ثابت مستمر باقى كه نسبت آن به طبيعت مانند نسبت روح است به جسد و همان‌طوركه روح انسان به علت مجرد بودنش باقى است و طبيعت بدن همواره در تحليل و ذوبان است و متجدد الذات است و بقاى آن به سبب ورود على الاتصال امثال؛ يعنى بدل ما يتخلل است، همين‌طور است حال صور طبيعى اشياء كه من حيث ذات متجدد؛ يعنى من حيث وجود مادى زمانى و كون تدريجى، غير مستقر بالذات است و از جهت وجود عقلى و صورت مفارقه افلاطونى، ابدا و ازلا باقى است (فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، ص 199).
همچنين نويسنده با بيان اينكه مشهور بين فلاسفه است كه از بين مقولات ده‌گانه، چهار مقوله متجدد الوجودند؛ يعنى حركت در چهار مقوله جريان دارد: كم، كيف، وضع و أين، اضافه كرده است: ملاصدرا گويد ما تحقيق كرديم و براى ما محقق شد كه پنج مقوله، موضوع حركتند و علاوه بر مقولات عرضى مزبور، در متن جوهر، حركت هست و طبايع مادى و نفوس متعلق به طبايع بدنى همه بالذات و در ذات خود در تجدّدند... سپس نويسنده، حركت جوهرى را مطابق با نظر ملاصدرا چنين بيان كرده است: هر جوهر جسمانى داراى دو جهت است: يك، طبيعت سيّال متجدد و ديگر، امر ثابت مستمر باقى كه نسبت آن به طبيعت مانند نسبت روح است به جسد و همان‌طوركه روح انسان به علت مجرد بودنش باقى است و طبيعت بدن همواره در تحليل و ذوبان است و متجدد الذات است و بقاى آن به سبب ورود على الاتصال امثال؛ يعنى بدل ما يتخلل است، همين‌طور است حال صور طبيعى اشياء كه من حيث ذات متجدد؛ يعنى من حيث وجود مادى زمانى و كون تدريجى، غير مستقر بالذات است و از جهت وجود عقلى و صورت مفارقه افلاطونى، ابدا و ازلا باقى است <ref>فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، ص 199</ref>.


2. بر طبق توضيح نويسنده: از جمله ايراداتى كه بر فلاسفه بنا بر فرض وجود اعيان ثابته در علم حق قبل از وجود عينى پيش آمده است، اين ايراد است كه آيا شرور و معاصى قبل از تقرر در عالم عين به‌وسيله افراد، در عالم علم و اعيان ثابته وجود داشته است يا نه و بالاخره با اين فرض لازم آيد كه تمام اعمال خوب يا بد بندگان قبل از ظهور در عين، به‌تدريج و در طول از زمان در علم حق وجود داشته باشد. ملاصدرا در مقام دفع اين ايراد گويد:... وجود با وحدت حقه و ذاتيه‌اى كه دارد در هر چيزى به‌حسب همان ظهور مى‌كند، مانند آب واحد در مواضع مختلف در يك جا گواراست در يك جا گنداب است و مانند شعاع آفتاب كه بر شيشه‌هاى گوناگون به الوان گوناگون ظهور مى‌يابد، بااينكه آفتاب را ذاتا رنگى نيست... خلاصه كلام ملاصدرا و عرفا در اين باب اين است كه نقص‌ها و مذموم‌ها در وجودات ممكنات، بازگشت به خصوصيات محل‌ها و قوابل مى‌كند و نه به اصل وجود (همان، ص 271 - 272).
2. بر طبق توضيح نويسنده: از جمله ايراداتى كه بر فلاسفه بنا بر فرض وجود اعيان ثابته در علم حق قبل از وجود عينى پيش آمده است، اين ايراد است كه آيا شرور و معاصى قبل از تقرر در عالم عين به‌وسيله افراد، در عالم علم و اعيان ثابته وجود داشته است يا نه و بالاخره با اين فرض لازم آيد كه تمام اعمال خوب يا بد بندگان قبل از ظهور در عين، به‌تدريج و در طول از زمان در علم حق وجود داشته باشد. ملاصدرا در مقام دفع اين ايراد گويد:... وجود با وحدت حقه و ذاتيه‌اى كه دارد در هر چيزى به‌حسب همان ظهور مى‌كند، مانند آب واحد در مواضع مختلف در يك جا گواراست در يك جا گنداب است و مانند شعاع آفتاب كه بر شيشه‌هاى گوناگون به الوان گوناگون ظهور مى‌يابد، بااينكه آفتاب را ذاتا رنگى نيست... خلاصه كلام ملاصدرا و عرفا در اين باب اين است كه نقص‌ها و مذموم‌ها در وجودات ممكنات، بازگشت به خصوصيات محل‌ها و قوابل مى‌كند و نه به اصل وجود <ref>همان، ص 271 - 272</ref>.


3. نويسنده، «وجود بحت» را اين‌چنين توضيح داده است: منظور وجود محض غير مشوب به ماهيت است در تعبيرات ملاصدرا اطلاق بر ذات خداوند شده است. وى گويد: «حقيقت واجب تعالى، وجود بحت قائم‌به‌ذات است كه از آن تعبير به وجود متأكد شده است (همان، ص 514).
3. نويسنده، «وجود بحت» را اين‌چنين توضيح داده است: منظور وجود محض غير مشوب به ماهيت است در تعبيرات ملاصدرا اطلاق بر ذات خداوند شده است. وى گويد: «حقيقت واجب تعالى، وجود بحت قائم‌به‌ذات است كه از آن تعبير به وجود متأكد شده است <ref>همان، ص 514</ref>.


4. بر طبق تحقيق نويسنده: از جمله مباحث مربوط به امور عامه فلسفه، بررسى وحدت و كثرت است و لواحق آن‌ها و در مقابل وحدت، كثرت است و باز در مقابل وحدت غيريت است و هوهويت نوعى از وحدت است. ملاصدرا گويد: وحدت، رفيق وجود است؛ هر كجا وحدت هست، وجود هست و هر كجا وجود هست، وحدت هست و اين هر دو در صدق بر اشياء، متساوقند و به هرچه موجود گفته مى‌شود واحد گفته مى‌شود و در قوّت و ضعف نيز مانند همند. هرچه وجودش ضعيف‌تر، وحدتش ضعيف‌تر و هرچه وجودش قوى‌تر، وحدتش قوى‌تر است و متساوى بودن اين دو، از لحاظ مصداق است و نه مفهوم و بدين ترتيب اصالت و وحدت وجود را به بيانى ديگر شرح مى‌دهد. بين هر گروهى و كثيرى از يك جهت وحدت وجود دارد كه قهرا وحدت نسبى است و نه مطلق و حقيقى. از ديدگاه ملاصدرا هر وحدتى و هر جهت وحدتى، بازگشت به وجود مى‌كند. چند رنگ گوناگون، در اصل لونيت وحدت دارند كه واحد بالكيف است؛ آن جهت وحدت، بازگشت به وجود مى‌كند. در افراد يك نوع، مثل افراد انسانى، وحدت بالنوع است كه جهت وحدت همه افراد انسانيت باشد؛ يعنى وجود آن در بين چند نوع، وحدتى هست كه وحدت جنسى است و انواع وحدت‌هاى ديگر؛ وحدت در نسبت و وحدت در اتّصال، وحدت بالاجتماع و وحدت بالمقدار و هوهويت عبارت از اتحاد بين دو امر است كه از جهتى متغاير و از جهتى ديگر متحد باشند. وحدت مفهومى و اتحاد مصداقى مانند انسان و بشر و يا به وجهى انسان و حيوان كه بين هر دو امرى يا نسبت تساوى است و يا تباين و يا عموم و خصوص مطلق و يا عموم و خصوص من وجه كه باز در نسبت هر دو امر يا هوهويت است به وجهى و يا غيريت است؛ باز به‌طور كامل يا به وجهى از وجوه و بالجمله وحدت شخصى و بالشخص، وحدت بالنوع، وحدت بالجنس، وحدت بالمشابهت، وحدت بالمناسبت، وحدت بالمقدار، وحدت بالاتصّال، وحدت بالذات كه در كتب فلسفى مذكور است و همه جهان هستى با مراتبى كه دارند وحدت بالوجود دارند و بالجمله در برابر وحدت‌ها انواع غيريت‌ها است كه مسئله تقابل اشياء باشد. از ديدگاه ملاصدرا وحدت و كثرت، از لوازم و عوارض وجود است و ازاين‌رو در باب امور عامّه مورد بررسى است... (همان، ص 520 - 521).
4. بر طبق تحقيق نويسنده: از جمله مباحث مربوط به امور عامه فلسفه، بررسى وحدت و كثرت است و لواحق آن‌ها و در مقابل وحدت، كثرت است و باز در مقابل وحدت غيريت است و هوهويت نوعى از وحدت است. ملاصدرا گويد: وحدت، رفيق وجود است؛ هر كجا وحدت هست، وجود هست و هر كجا وجود هست، وحدت هست و اين هر دو در صدق بر اشياء، متساوقند و به هرچه موجود گفته مى‌شود واحد گفته مى‌شود و در قوّت و ضعف نيز مانند همند. هرچه وجودش ضعيف‌تر، وحدتش ضعيف‌تر و هرچه وجودش قوى‌تر، وحدتش قوى‌تر است و متساوى بودن اين دو، از لحاظ مصداق است و نه مفهوم و بدين ترتيب اصالت و وحدت وجود را به بيانى ديگر شرح مى‌دهد. بين هر گروهى و كثيرى از يك جهت وحدت وجود دارد كه قهرا وحدت نسبى است و نه مطلق و حقيقى. از ديدگاه ملاصدرا هر وحدتى و هر جهت وحدتى، بازگشت به وجود مى‌كند. چند رنگ گوناگون، در اصل لونيت وحدت دارند كه واحد بالكيف است؛ آن جهت وحدت، بازگشت به وجود مى‌كند. در افراد يك نوع، مثل افراد انسانى، وحدت بالنوع است كه جهت وحدت همه افراد انسانيت باشد؛ يعنى وجود آن در بين چند نوع، وحدتى هست كه وحدت جنسى است و انواع وحدت‌هاى ديگر؛ وحدت در نسبت و وحدت در اتّصال، وحدت بالاجتماع و وحدت بالمقدار و هوهويت عبارت از اتحاد بين دو امر است كه از جهتى متغاير و از جهتى ديگر متحد باشند. وحدت مفهومى و اتحاد مصداقى مانند انسان و بشر و يا به وجهى انسان و حيوان كه بين هر دو امرى يا نسبت تساوى است و يا تباين و يا عموم و خصوص مطلق و يا عموم و خصوص من وجه كه باز در نسبت هر دو امر يا هوهويت است به وجهى و يا غيريت است؛ باز به‌طور كامل يا به وجهى از وجوه و بالجمله وحدت شخصى و بالشخص، وحدت بالنوع، وحدت بالجنس، وحدت بالمشابهت، وحدت بالمناسبت، وحدت بالمقدار، وحدت بالاتصّال، وحدت بالذات كه در كتب فلسفى مذكور است و همه جهان هستى با مراتبى كه دارند وحدت بالوجود دارند و بالجمله در برابر وحدت‌ها انواع غيريت‌ها است كه مسئله تقابل اشياء باشد. از ديدگاه ملاصدرا وحدت و كثرت، از لوازم و عوارض وجود است و ازاين‌رو در باب امور عامّه مورد بررسى است... <ref>همان، ص 520 - 521</ref>.


5. بر طبق توضيح نويسنده: مراد از فلسفه عاميه و فلسفه مشهوره، همان فلسفه معموله است. صدرا، فلسفه مشهوره و عاميه را در مقابل فلسفه خاصيه متعاليه خود قرار داده است؛ چنان‌كه در بعضى از موارد و مسائل گويد: مطلب در فلسفه مشهوره و يا عاميه چنين توضيح داده شده است و در فلسفه ما از اين قرار است (همان، ص 381).
5. بر طبق توضيح نويسنده: مراد از فلسفه عاميه و فلسفه مشهوره، همان فلسفه معموله است. صدرا، فلسفه مشهوره و عاميه را در مقابل فلسفه خاصيه متعاليه خود قرار داده است؛ چنان‌كه در بعضى از موارد و مسائل گويد: مطلب در فلسفه مشهوره و يا عاميه چنين توضيح داده شده است و در فلسفه ما از اين قرار است <ref>همان، ص 381</ref>.
 
 
==پانويس ==
<references />


== منابع مقاله ==
== منابع مقاله ==
۵۳٬۳۲۷

ویرایش