پرش به محتوا

دیوان شهریار: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۸۳ بایت اضافه‌شده ،  ‏۳ اکتبر ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۴: خط ۵۴:
#: «مروتسیز انسانلاری چاغیریر» (انسان‌های بی‌مروت را به یاری می‌طلبد)<ref>ر.ک: همان</ref>.
#: «مروتسیز انسانلاری چاغیریر» (انسان‌های بی‌مروت را به یاری می‌طلبد)<ref>ر.ک: همان</ref>.
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] در شعر «بچه یتیم»، به بیان محرومیت با تصویرسازی از قتل، غارت، فقر، گرسنگی، گدایی و دزدی بچه‌ها در خیابان‌ها و کوچه‌ها و بی‌عفتی آن‌ها اشاره می‌کند و علت تمام این بدبختی‌ها را ملت می‌داند:
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] در شعر «بچه یتیم»، به بیان محرومیت با تصویرسازی از قتل، غارت، فقر، گرسنگی، گدایی و دزدی بچه‌ها در خیابان‌ها و کوچه‌ها و بی‌عفتی آن‌ها اشاره می‌کند و علت تمام این بدبختی‌ها را ملت می‌داند:
#:'''می‌سوزم ای نهال طبیعت به حال تو'''
{{شعر}}
#: کز باغبان ندید نوازش نهال تو
{{ب|'' می‌سوزم ای نهال طبیعت به حال تو ''|2=''کز باغبان ندید نوازش نهال تو''}}
#:'''گوید زبان حال تو با من ملال تو'''
{{ب|'' گوید زبان حال تو با من ملال تو ''|2=''مسئول ملت است به ننگ سؤال تو''}}
#: مسئول ملت است به ننگ سؤال تو
{{ب|'' ملت گناهکار و تو بینی جزا یتیم ''|2=''ای پابرهنه دربه در کوچه‌ها یتیم''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
#:'''ملت گناهکار و تو بینی جزا یتیم'''
{{پایان شعر}}
#: ای پابرهنه دربه در کوچه‌ها یتیم'''<ref>ر.ک: همان</ref>.'''
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] اظهار می‌کند که فقر و گرسنگی و سوز سرما و نداشتن سرپناه، اکثر مردم را آواره کرده بود. دالآن‌های خانه‌ها و مغازه‌ها و ویرانه‌ها پر از زن و بچه و مردم بدبخت بود. صدای ناله‌های بینوایان دل انسان را به درد می‌آورد. یک عده هم از این وضعیت دردناک سوءاستفاده می‌کردند و هرچه آذوقه و پوشاک گرم و وسایل گرم‌کننده بود، احتکار می‌کردند و بدبختی مردم بیچاره و درمانده را می‌افزودند و خودشان در رفاه کامل زندگی می‌کردند.
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] اظهار می‌کند که فقر و گرسنگی و سوز سرما و نداشتن سرپناه، اکثر مردم را آواره کرده بود. دالآن‌های خانه‌ها و مغازه‌ها و ویرانه‌ها پر از زن و بچه و مردم بدبخت بود. صدای ناله‌های بینوایان دل انسان را به درد می‌آورد. یک عده هم از این وضعیت دردناک سوءاستفاده می‌کردند و هرچه آذوقه و پوشاک گرم و وسایل گرم‌کننده بود، احتکار می‌کردند و بدبختی مردم بیچاره و درمانده را می‌افزودند و خودشان در رفاه کامل زندگی می‌کردند.
#: شاعر این صحنه‌ها را به زیبایی در اشعار ترکی خویش، با این مضامین بیان می‌کند:
#: شاعر این صحنه‌ها را به زیبایی در اشعار ترکی خویش، با این مضامین بیان می‌کند:
#: «چه بدانم شاید روزگار خودش برای نامرد سرنوشتی رقم بزند. در عین بازکردن راه‌های دیگر دست‌های درستکار را می‌بندد، به سینه‌های پاک داغ می‌کشد. همه قوچ‌ها، طرلآن‌ها، آهوان و مارال‌ها که در کوه‌ها هستند؛ همه آن‌ها خسته، همه آن‌ها افسرده، سینه‌ها داغ‌دیده و زخمی، گل در حال شکفتن پژمرده می‌شود»<ref>ر.ک: همان، ص98- 99</ref>.
#: «چه بدانم شاید روزگار خودش برای نامرد سرنوشتی رقم بزند. در عین بازکردن راه‌های دیگر دست‌های درستکار را می‌بندد، به سینه‌های پاک داغ می‌کشد. همه قوچ‌ها، طرلآن‌ها، آهوان و مارال‌ها که در کوه‌ها هستند؛ همه آن‌ها خسته، همه آن‌ها افسرده، سینه‌ها داغ‌دیده و زخمی، گل در حال شکفتن پژمرده می‌شود»<ref>ر.ک: همان، ص98- 99</ref>.
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] در تمام عمر با تنگدستی دست‌وپنجه نرم کرده است و از احوال و مشکلات بینوایان باخبر بوده و در هر فرصتی از گرفتاری‌های مستمندان سخن گفته است. مشاهده فقر و گرسنگی مردم، دل حساس وی را به درد می‌آورد؛ چون تحمل دیدن واقعیت‌های دردآور را ندارد. [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] نیز از سرمای زمستان خاطرات تلخی داشته است که از زبان بیچارگان از ارباب زمستان شکوه می‌کند:
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] در تمام عمر با تنگدستی دست‌وپنجه نرم کرده است و از احوال و مشکلات بینوایان باخبر بوده و در هر فرصتی از گرفتاری‌های مستمندان سخن گفته است. مشاهده فقر و گرسنگی مردم، دل حساس وی را به درد می‌آورد؛ چون تحمل دیدن واقعیت‌های دردآور را ندارد. [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] نیز از سرمای زمستان خاطرات تلخی داشته است که از زبان بیچارگان از ارباب زمستان شکوه می‌کند:
#:'''زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را'''
{{شعر}}
#: ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را
{{ب|''زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را''|2=''ولیکن پوست خواهد کند ما یک لاقبایان را''}}
#:'''ره ماتم‌سرای ما ندانم از که می‌پرسد'''
{{ب|''ره ماتم‌سرای ما ندانم از که می‌پرسد''|2=''زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
#: زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را'''<ref>ر.ک: همان</ref>.'''
{{پایان شعر}}
 
# عشق به وطن:
# عشق به وطن:
#: احساس وطن‌دوستی و مبارزه با استبداد و خونریزی، در اندیشه [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] جنبه جهانی دارد و محدود به ایران نیست. بخش مهمی از شعرهای او که در مضامین اجتماعی و وطن سروده شده، به زبان مادری اوست. یکی از مهم‌ترین سروده‌های [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] که اشارتی مستقیم به جدایی سرزمین‌های ایرانی قفقاز و تجزیه خاک ایران دارد، قطعه شعری است که خطاب به محمد راحیم، شاعر قفقازی سروده است، با این مضمون:
#: احساس وطن‌دوستی و مبارزه با استبداد و خونریزی، در اندیشه [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] جنبه جهانی دارد و محدود به ایران نیست. بخش مهمی از شعرهای او که در مضامین اجتماعی و وطن سروده شده، به زبان مادری اوست. یکی از مهم‌ترین سروده‌های [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] که اشارتی مستقیم به جدایی سرزمین‌های ایرانی قفقاز و تجزیه خاک ایران دارد، قطعه شعری است که خطاب به محمد راحیم، شاعر قفقازی سروده است، با این مضمون:
#: «ای سرزمین قهرمانان، قفقازم، سلامم بر تو باد. در عشق تو هنوز بسیاری در ایران سرگردان و پریشان حالند»<ref>ر.ک: همان، ص100- 101</ref>.
#: «ای سرزمین قهرمانان، قفقازم، سلامم بر تو باد. در عشق تو هنوز بسیاری در ایران سرگردان و پریشان حالند»<ref>ر.ک: همان، ص100- 101</ref>.
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] در شعر «مهمان شهریور» نیز به مناسبت بیرون رفتن قوای متجاوز از ایران، اظهار شادی می‌نماید و می‌گوید:
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] در شعر «مهمان شهریور» نیز به مناسبت بیرون رفتن قوای متجاوز از ایران، اظهار شادی می‌نماید و می‌گوید:
#:'''خوان به یغما برده آن ناخوانده مهمان می‌رود'''
{{شعر}}
#: آن نمک‌نشناس بشکسته نمکدان می‌رود
{{ب|'' خوان به یغما برده آن ناخوانده مهمان می‌رود ''|2='' آن نمک‌نشناس بشکسته نمکدان می‌رود''}}
#:'''از حریم بوستان باد خزانی بسته بار'''
{{ب|'' از حریم بوستان باد خزانی بسته بار''|2='' یا سپاه اجنبی از خاک ایران می‌رود''}}
#: یا سپاه اجنبی از خاک ایران می‌رود
{{ب|'' گرچه بام و در به سر کوبید صاحب‌خانه را''|2='' خانه آبادان که جغد از بوم ویران می‌رود''<ref>ر.ک: همان، ص101</ref>}}
#:'''گرچه بام و در به سر کوبید صاحب‌خانه را'''
{{پایان شعر}}
#: خانه آبادان که جغد از بوم ویران می‌رود'''<ref>ر.ک: همان، ص101</ref>.'''
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] نه تنها با متجاوزین و اشغالگران وطن خود، بلکه با هر نوع تجاوز و اشغال مخالفت آشتی‌ناپذیر داشت. [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] در جای دیگر در غزل معروف «آذربایجان» احساسات ملی میهنی خود را این‌گونه وصف می‌کند:
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] نه تنها با متجاوزین و اشغالگران وطن خود، بلکه با هر نوع تجاوز و اشغال مخالفت آشتی‌ناپذیر داشت. [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] در جای دیگر در غزل معروف «آذربایجان» احساسات ملی میهنی خود را این‌گونه وصف می‌کند:
#:'''پر می‌زند مرغ‌دلم با یاد آذربایجان'''
{{شعر}}
#: خوش باد وقت مردم آزاد آذربایجان
{{ب|'' پر می‌زند مرغ‌دلم با یاد آذربایجان ''|2='' خوش باد وقت مردم آزاد آذربایجان''}}
#:'''در بیستون انقلاب از شور شیرین وطن'''
{{ب|'' در بیستون انقلاب از شور شیرین وطن ''|2='' بس تیشه بر سرکوفته فرهاد آذربایجان''}}
#: بس تیشه بر سرکوفته فرهاد آذربایجان
{{ب|'' در مکتب عشق وطن جان باختن آموخته ''|2='یا رب که بوده است از ازل استاد آذربایجان''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
#:'''در مکتب عشق وطن جان باختن آموخته'''
{{پایان شعر}}
#: یا رب که بوده است از ازل استاد آذربایجان'''<ref>ر.ک: همان</ref>.'''
# بازگشت به دامن طبیعت:
# بازگشت به دامن طبیعت:
#: در اشعار [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] رگه‌های بازگشت به دامن طبیعت مشاهده می‌شود. او اندوه و حزن درونی خود را به عناصر طبیعت تشبیه می‌کند و با طبیعت همراه می‌شود. [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] از جفای روزگار به طبیعت پناه می‌برد، می‌گوید:
#: در اشعار [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] رگه‌های بازگشت به دامن طبیعت مشاهده می‌شود. او اندوه و حزن درونی خود را به عناصر طبیعت تشبیه می‌کند و با طبیعت همراه می‌شود. [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] از جفای روزگار به طبیعت پناه می‌برد، می‌گوید:
#:'''شب‌ها منم و چشمک محزون ثریا'''
{{شعر}}
#: با اشک غم و زمزمه راز نیازت''' <ref>ر.ک: همان، ص103</ref>.'''
{{ب|'' شب‌ها منم و چشمک محزون ثریا ''|2='' با اشک غم و زمزمه راز نیازت ''<ref>ر.ک: همان، ص103</ref>}}
{{پایان شعر}}
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] احساس غم خود را به‌گونه‌ای زیبا در سراپرده طبیعت همچون تابلویی زیبا به مخاطب القا می‌کند:
#: [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] احساس غم خود را به‌گونه‌ای زیبا در سراپرده طبیعت همچون تابلویی زیبا به مخاطب القا می‌کند:
#:'''شب بود و نهیب باد و طوفان'''
{{شعر}}
#: می‌کوفت در اطاق با مشت
{{ب|'' شب بود و نهیب باد و طوفان ''|2=''می‌کوفت در اطاق با مشت''}}
#:'''رگبار به شیشه‌های الوان خوش'''
{{ب|'' رگبار به شیشه‌های الوان خوش ''|2=''ضربه می‌گرفت با سرانگشت''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
#: ضربه می‌گرفت با سرانگشت'''<ref>ر.ک: همان</ref>.'''
{{پایان شعر}}
#: شب در شعر شاعرانی همچون [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] از پربسامدترین نمادهاست که وقتی حزن و اندوه بر شاعر غالب می‌شود به دامن طبیعت پناه می‌برد و آن را مکانی امن برای خود قرار می‌دهد و به راز و نیاز با آن می‌پردازد. وی احساسات خود را با کمک گرفتن از عناصر طبیعت به این صورت بیان می‌کند:
#: شب در شعر شاعرانی همچون [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] از پربسامدترین نمادهاست که وقتی حزن و اندوه بر شاعر غالب می‌شود به دامن طبیعت پناه می‌برد و آن را مکانی امن برای خود قرار می‌دهد و به راز و نیاز با آن می‌پردازد. وی احساسات خود را با کمک گرفتن از عناصر طبیعت به این صورت بیان می‌کند:
#:'''آسمان با دیگران صاف است و با ما ابر دارد'''
{{شعر}}
#: می‌شود روزی صفا با ما هم اما صبر دارد
{{ب|'' آسمان با دیگران صاف است و با ما ابر دارد ''|2='' می‌شود روزی صفا با ما هم اما صبر دارد ''}}
#:'''از غم غربت گرفت آئینه چشمم غباری'''
{{ب|'' از غم غربت گرفت آئینه چشمم غباری''|2='' کآفتاب روشنم گویی نقاب از ابر دارد ''<ref>ر.ک: همان، ص104</ref>}}
#: کآفتاب روشنم گویی نقاب از ابر دارد'''<ref>ر.ک: همان، ص104</ref>.'''
{{پایان شعر}}
 
# نوستالژی:
# نوستالژی:
#: منظومه «حیدربابایه سلام» از [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] را می‌توان زیباترین جلوه شوق شاعر در بازگشت به وطن و روستای خود دانست. شاعر در جای‌جای آن، شوق بازگشت به روستا و زادگاهش را دارد. از جمله در ابیاتی از آن، خود را یوسف گم‌گشته وطن می‌داند که باید روزی به آغوش آن بازگردد
#: منظومه «حیدربابایه سلام» از [[شهریار، سید محمدحسین|شهریار]] را می‌توان زیباترین جلوه شوق شاعر در بازگشت به وطن و روستای خود دانست. شاعر در جای‌جای آن، شوق بازگشت به روستا و زادگاهش را دارد. از جمله در ابیاتی از آن، خود را یوسف گم‌گشته وطن می‌داند که باید روزی به آغوش آن بازگردد
(حیدربابا، کشیدی‌ام آخر به‌سوی خویش؛
(حیدربابا، کشیدی‌ام آخر به‌سوی خویش؛
برگشت آب‌رفته دوباره به جوی خویش؛
{{شعر}}
گم کردی از چه یوسف خود را به کوی خویش؛
{{ب|'' برگشت آب‌رفته دوباره به جوی خویش ''|2='' گم کردی از چه یوسف خود را به کوی خویش''}}
یعقوب پیر من! تو بدان همت سترگ؛
{{ب|''یعقوب پیر من! تو بدان همت سترگ ''|2='' دریافتی مرا و رهاندی ز کام مرگ''<ref>ر.ک: همان، ص106</ref>}}
دریافتی مرا و رهاندی ز کام مرگ<ref>ر.ک: همان، ص106</ref>.
{{پایان شعر}}


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش