پرش به محتوا

قواعد فقه، بخش مدنی 2: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۹ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ى‎ش' به 'ی‌ش'
جز (جایگزینی متن - 'ى‎گ' به 'ى‌گ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ى‎ش' به 'ی‌ش')
خط ۴۵: خط ۴۵:
# قاعده نفى عسر و حرج: حرج به معنی ضیق، تنگی، تنگنا، گناه و حرام است و گفته‌اند حرج در اصل به معنی اجتماع و انبوهی شیء است؛ به‌گونه‌ای که موجب حصول تصور ضیق و تنگی میان آن اشیاء شود. نویسنده پس از تعریف مفهوم عسر و حرج و رابطه آن دو با استفاده از آیات قرآن، به بررسى مبانى فقهى این قاعده، مفاد آن، قلمرو آن و تعارض آن با قاعده لا ضرر پرداخته است<ref>ر.ک: همان، ص79-‎106</ref>.
# قاعده نفى عسر و حرج: حرج به معنی ضیق، تنگی، تنگنا، گناه و حرام است و گفته‌اند حرج در اصل به معنی اجتماع و انبوهی شیء است؛ به‌گونه‌ای که موجب حصول تصور ضیق و تنگی میان آن اشیاء شود. نویسنده پس از تعریف مفهوم عسر و حرج و رابطه آن دو با استفاده از آیات قرآن، به بررسى مبانى فقهى این قاعده، مفاد آن، قلمرو آن و تعارض آن با قاعده لا ضرر پرداخته است<ref>ر.ک: همان، ص79-‎106</ref>.
# قاعده تسلط: این قاعده، تثبیت‎کننده ارکان مالکیت است و به علت جایگاه خاص اموال و مالکیت در زندگى روزمره بشر، اهمیت و برجستگى خاصى در بین سایر موضوعات دارد. به باور نویسنده، اهمیت این قاعده، باعث شده تا مکاتب جدید حقوقى نیز بدون استثناء و به‌شدت، تحت تأثیر آن قرار گیرند؛ به‌طورى‌که قسمت اعظم و عمده مجموعه مقررات، در واقع، مایه اصلى خود را از این قاعده مى‌گیرد<ref>ر.ک: همان، ص112</ref>.
# قاعده تسلط: این قاعده، تثبیت‎کننده ارکان مالکیت است و به علت جایگاه خاص اموال و مالکیت در زندگى روزمره بشر، اهمیت و برجستگى خاصى در بین سایر موضوعات دارد. به باور نویسنده، اهمیت این قاعده، باعث شده تا مکاتب جدید حقوقى نیز بدون استثناء و به‌شدت، تحت تأثیر آن قرار گیرند؛ به‌طورى‌که قسمت اعظم و عمده مجموعه مقررات، در واقع، مایه اصلى خود را از این قاعده مى‌گیرد<ref>ر.ک: همان، ص112</ref>.
# قاعده تعذر وفا به مدلول عقد: به موجب این قاعده که در متون فقهى به شکل قاعده «بطلان كل عقد بتعذر الوفاء بمضمونه» بیان مى‎شود، هر عقدى که وفا به مضمون آن متعذر باشد، باطل است. مطابق این قاعده، وقتى متعاقدین و متعاملین پس از انعقاد عقدى، به سببى نتوانند به مفاد آن وفا کنند، آن عقد به علت تعذر و عدم امکان وفا به عهد باطل مى‎شود. براى مثال، وفاى به عهد در عقد بیعى که در آن تعهد شود، عین معین متعلق به یکى از طرفین، در ازاى ثمن معلومى که در مذاکرات مربوط به عقد مشخص شده است، ملک خریدار شود و ثمن مذکور نیز در ملک صاحب عین (فروشنده) داخل شود، عبارت از این است که صاحب عین، آن عین را به مالک ثمن تسلیم سازد و مالک ثمن نیز آن را به عوض مبیع، به بایع که مالک مبیع است، تسلیم کند. هرگاه نتوان به مدلول تعهد و عقد عمل کرد؛ یعنى تعذر دائم رخ دهد، به‌طورى‌که امکان اجراى مفاد تعهد غیر ممکن شود، معامله لغو است و چنین معامله‌اى نزد عقلا باطل محسوب مى‎شود، اعم از آنکه تعذر مربوط به یکى از طرفین باشد یا به هر دو طرف معامله. مفاد این قاعده، به معامله خاصى اختصاص ندارد و در همه عقود و معاملات جارى است<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>. نویسنده ضمن بررسی مفاهیم وفا به مدلول عقد، عدم وفا به مدلول عقد و...، به بحث پیرامون مبانی فقهی این قاعده و تعذر وفا به عقد در حقوق موضوعه پرداخته و در نهایت، به مصادیق این قاعده در عقد، اجاره، وکالت، شرکت، کفالت و سایر عقود و نیز در نذر، عهد و یمین، اشاره نموده است<ref>ر.ک: همان، ص132- 158</ref>.
# قاعده تعذر وفا به مدلول عقد: به موجب این قاعده که در متون فقهى به شکل قاعده «بطلان كل عقد بتعذر الوفاء بمضمونه» بیان می‌شود، هر عقدى که وفا به مضمون آن متعذر باشد، باطل است. مطابق این قاعده، وقتى متعاقدین و متعاملین پس از انعقاد عقدى، به سببى نتوانند به مفاد آن وفا کنند، آن عقد به علت تعذر و عدم امکان وفا به عهد باطل می‌شود. براى مثال، وفاى به عهد در عقد بیعى که در آن تعهد شود، عین معین متعلق به یکى از طرفین، در ازاى ثمن معلومى که در مذاکرات مربوط به عقد مشخص شده است، ملک خریدار شود و ثمن مذکور نیز در ملک صاحب عین (فروشنده) داخل شود، عبارت از این است که صاحب عین، آن عین را به مالک ثمن تسلیم سازد و مالک ثمن نیز آن را به عوض مبیع، به بایع که مالک مبیع است، تسلیم کند. هرگاه نتوان به مدلول تعهد و عقد عمل کرد؛ یعنى تعذر دائم رخ دهد، به‌طورى‌که امکان اجراى مفاد تعهد غیر ممکن شود، معامله لغو است و چنین معامله‌اى نزد عقلا باطل محسوب می‌شود، اعم از آنکه تعذر مربوط به یکى از طرفین باشد یا به هر دو طرف معامله. مفاد این قاعده، به معامله خاصى اختصاص ندارد و در همه عقود و معاملات جارى است<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>. نویسنده ضمن بررسی مفاهیم وفا به مدلول عقد، عدم وفا به مدلول عقد و...، به بحث پیرامون مبانی فقهی این قاعده و تعذر وفا به عقد در حقوق موضوعه پرداخته و در نهایت، به مصادیق این قاعده در عقد، اجاره، وکالت، شرکت، کفالت و سایر عقود و نیز در نذر، عهد و یمین، اشاره نموده است<ref>ر.ک: همان، ص132- 158</ref>.
# قاعده لزوم: معنای این قاعده، به‌طور اجمال، این است که اصل در کلیه عقود، اعم از تملیکی و عهدی، لازم بودن آنهاست<ref>ر.ک: همان، ص159</ref>.
# قاعده لزوم: معنای این قاعده، به‌طور اجمال، این است که اصل در کلیه عقود، اعم از تملیکی و عهدی، لازم بودن آنهاست<ref>ر.ک: همان، ص159</ref>.
# قاعده «الزعيم غارم»: این قاعده، از دیگر قواعد مشهور فقهی است. «زعیم» در لغت، به معنی ضامن، کفیل و رئیس آمده است و در اینجا، به معنی ضامن و متعهد است. فقها گفته‌اند زعیم به معنای متعهد است، اعم از آنکه موضوع تعهد مال باشد یا تن؛ به‌عبارت‎دیگر، منظور از زعیم، ضامن به معنی عام کلمه است که هم شامل ضامن مصطلح در فقه و حقوق می‌شود که فقط از جانب مضمون‎عنه تعهد مالی می‌کند و هم شامل کفیل که فقط در برابر تن دیگری متعهد است. «غارم» نیز اسم فاعل از ریشه غرم و به معنی کسی است که ملتزم به مفاد تعهد خود است؛ بنابراین مراد از این قاعده، این است که هر ضامن و متعهدی، به انجام دادن موضوع تعهد خود، ملتزم است. نظر به اینکه این قاعده بیشتر در مورد ضمان به‌کار می‌رود، نویسنده پس از بیان اجمالی مبانی فقهی این قاعده، به تبیین معنای ضمان و هدف از جعل ضمان عقدی پرداخته و سپس، در توضیح مهم‎ترین موارد اختلاف عقیده فقهای امامیه و فقیهان عامه، ماهیت حقوقی ضمان و اثر آن در نقل یا انضمام ذمه ضامن و مضمون‎عنه را تشریح نموده است<ref>ر.ک: همان، ص179-‎180</ref>.
# قاعده «الزعيم غارم»: این قاعده، از دیگر قواعد مشهور فقهی است. «زعیم» در لغت، به معنی ضامن، کفیل و رئیس آمده است و در اینجا، به معنی ضامن و متعهد است. فقها گفته‌اند زعیم به معنای متعهد است، اعم از آنکه موضوع تعهد مال باشد یا تن؛ به‌عبارت‎دیگر، منظور از زعیم، ضامن به معنی عام کلمه است که هم شامل ضامن مصطلح در فقه و حقوق می‌شود که فقط از جانب مضمون‎عنه تعهد مالی می‌کند و هم شامل کفیل که فقط در برابر تن دیگری متعهد است. «غارم» نیز اسم فاعل از ریشه غرم و به معنی کسی است که ملتزم به مفاد تعهد خود است؛ بنابراین مراد از این قاعده، این است که هر ضامن و متعهدی، به انجام دادن موضوع تعهد خود، ملتزم است. نظر به اینکه این قاعده بیشتر در مورد ضمان به‌کار می‌رود، نویسنده پس از بیان اجمالی مبانی فقهی این قاعده، به تبیین معنای ضمان و هدف از جعل ضمان عقدی پرداخته و سپس، در توضیح مهم‎ترین موارد اختلاف عقیده فقهای امامیه و فقیهان عامه، ماهیت حقوقی ضمان و اثر آن در نقل یا انضمام ذمه ضامن و مضمون‎عنه را تشریح نموده است<ref>ر.ک: همان، ص179-‎180</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش