پرش به محتوا

خودشناسی برای خودسازی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۸ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ى‎ک' به 'ى‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ى‎ن' به 'ى‌ن')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ى‎ک' به 'ى‌ک')
خط ۳۰: خط ۳۰:
'''خودشناسی برای خودسازی'''، اثر [[مصباح یزدی، محمدتقی|محمدتقی مصباح یزدی]]، به زبان فارسی است.
'''خودشناسی برای خودسازی'''، اثر [[مصباح یزدی، محمدتقی|محمدتقی مصباح یزدی]]، به زبان فارسی است.


موضوع بحث عبارت است از: «انسان از این نظر که موجودى است کمال‎پذیر» و هدف و فایده آن عبارت است از: «شناختن کمال حقیقى و راه رسیدن به آن» و اسلوب آن عبارت است از: «بررسىِ بینش‎هاى درونىِ خویش براى بازشناختن خواست‎ها و کشش‎هایى که در وجود ما براى کمال نهاده شده و عواملى که ما را در راه رسیدن به آن کمک مى‎کند و بررسىِ شرایطى که مى‎توان از آن‌ها براى این منظور بهره‌بردارى کرد»<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ص8</ref>.
موضوع بحث عبارت است از: «انسان از این نظر که موجودى است کمال‎پذیر» و هدف و فایده آن عبارت است از: «شناختن کمال حقیقى و راه رسیدن به آن» و اسلوب آن عبارت است از: «بررسىِ بینش‎هاى درونىِ خویش براى بازشناختن خواست‎ها و کشش‎هایى که در وجود ما براى کمال نهاده شده و عواملى که ما را در راه رسیدن به آن کمک مى‌کند و بررسىِ شرایطى که مى‎توان از آن‌ها براى این منظور بهره‌بردارى کرد»<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ص8</ref>.


==ساختار==
==ساختار==
خط ۳۶: خط ۳۶:
   
   
==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
نویسنده، پس از ذکر مقدمه و توضیح مفردات بحث، مراتب کمال و تقسیم آن به کمال حقیقى و نسبى را متذکر مى‎شود. کمالى که براى موجود، کمال نهایى بشمار آید، «حقیقى» و آن که آلت و وسیله‌اى براى رسیدن به کمال بالاترى باشد، کمال نسبى براى آن موجود خواهد بود. ایشان در ادامه، عوامل و شرایط سیر استکمالى به‎سوى کمال حقیقى را متذکر مى‎شود؛ آنگاه به این نکته مى‎رسد که براى یافتن کمال، ابتدا مى‌باید آن را شناخت؛ اما این شناخت درباره کمال حقیقى انسان، با ابزار تجربه امکان‎پذیر نیست. سپس به‌مناسبت ذکر یکى از دلایل نارسایى ابزار تجربى در شناخت کمال حقیقى انسان، به این امر مى‎پردازد که آراى فلاسفه نیز درباره چیستى این کمال مختلف است؛ لیکن بررسى آراى آنان و بیان نقض و ابرام‎هایى که در این زمینه صورت داده‌اند، با شیوه بحث این کتاب - که مبتنى است بر یافت‎هاى وجدانى و استدلال‎هاى ساده عقلانى - سازش ندارد؛ ازاین‎رو پایه بحث را بر جهت‎یابى امیال فطرى براى رسیدن به کمال حقیقى مى‌نهد و با بررسى ادراک و مراتب آن، قدرت و مظاهر آن، عشق و پرستش و لذت و کمال، نتیجه مى‎گیرد که لذت حقیقى در گرو رسیدن به کمال حقیقى است، که در آن مقام، بالاترین لذت از کامل‎ترین موجود به ‎دست مى‎آید. این نقطه اوج امیال و غایت آمال است که در آن امیال فطرى انسان به‌طور کامل ارضا مى‎شوند و این در سایه ارتباط کامل و آگاهانه با مبدأ هستى امکان‎پذیر است. ازاین‎رو، در بحثى دیگر، امکان عقلى این ارتباط آگاهانه کامل را با آفریدگار اثبات مى‎کند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص13-58</ref>.
نویسنده، پس از ذکر مقدمه و توضیح مفردات بحث، مراتب کمال و تقسیم آن به کمال حقیقى و نسبى را متذکر مى‎شود. کمالى که براى موجود، کمال نهایى بشمار آید، «حقیقى» و آن که آلت و وسیله‌اى براى رسیدن به کمال بالاترى باشد، کمال نسبى براى آن موجود خواهد بود. ایشان در ادامه، عوامل و شرایط سیر استکمالى به‎سوى کمال حقیقى را متذکر مى‎شود؛ آنگاه به این نکته مى‎رسد که براى یافتن کمال، ابتدا مى‌باید آن را شناخت؛ اما این شناخت درباره کمال حقیقى انسان، با ابزار تجربه امکان‎پذیر نیست. سپس به‌مناسبت ذکر یکى از دلایل نارسایى ابزار تجربى در شناخت کمال حقیقى انسان، به این امر مى‎پردازد که آراى فلاسفه نیز درباره چیستى این کمال مختلف است؛ لیکن بررسى آراى آنان و بیان نقض و ابرام‎هایى که در این زمینه صورت داده‌اند، با شیوه بحث این کتاب - که مبتنى است بر یافت‎هاى وجدانى و استدلال‎هاى ساده عقلانى - سازش ندارد؛ ازاین‎رو پایه بحث را بر جهت‎یابى امیال فطرى براى رسیدن به کمال حقیقى مى‌نهد و با بررسى ادراک و مراتب آن، قدرت و مظاهر آن، عشق و پرستش و لذت و کمال، نتیجه مى‎گیرد که لذت حقیقى در گرو رسیدن به کمال حقیقى است، که در آن مقام، بالاترین لذت از کامل‎ترین موجود به ‎دست مى‎آید. این نقطه اوج امیال و غایت آمال است که در آن امیال فطرى انسان به‌طور کامل ارضا مى‎شوند و این در سایه ارتباط کامل و آگاهانه با مبدأ هستى امکان‎پذیر است. ازاین‎رو، در بحثى دیگر، امکان عقلى این ارتباط آگاهانه کامل را با آفریدگار اثبات مى‌کند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص13-58</ref>.


ایشان در مورد مفهوم کمال بیان می‌کند که: بدون تردید، کمال، صفتى وجودى است که موجود به آن متصف مى‎شود، ولى هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف مى‎سنجیم، مى‌بینیم نسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر، نه‌تنها کمال نیست، بلکه احیاناً موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ آن مى‌باشد. نیز برخى دیگر، اساساً استعداد واجد شدن پاره‌اى از کمالات را ندارند؛ مثلاً شیرین شدن براى بعضى از میوه‌ها، مانند گلابى و خربزه کمال است و برعکس، کمال برخى دیگر از میوه‌ها در ترش بودن یا داشتن مزه‌هاى دیگر است و یا دانش براى انسان کمال است، ولى سنگ و چوب استعداد واجد شدن آن را ندارند... پس کمال را مى‎توان به کمال اصیل و آلى یا حقیقى و نسبى تقسیم کرد و براى کمالات اصیل نیز مراتبى قائل شد. لازم است براى تعیین میزان بهره‌بردارى از نیروهاى مادون، کمال حقیقى و اصیل را در نظر گرفت. به‌عبارت‎دیگر، اوصاف وجودىِ نازل‎تر را در صورتى مى‎توان حتى به‌عنوان کمال آلى و مقدّمى براى یک چیز شناخت که مقدمه رسیدن به کمال عالى و حقیقى باشند و از اینجا بار دیگر، لزوم شناختن کمال حقیقىِ انسان تأکید مى‎گردد<ref>ر.ک: همان، ص13-17</ref>.
ایشان در مورد مفهوم کمال بیان می‌کند که: بدون تردید، کمال، صفتى وجودى است که موجود به آن متصف مى‎شود، ولى هنگامى که یک امر وجودى را با اشیاى مختلف مى‎سنجیم، مى‌بینیم نسبت به بعضى کمال و نسبت به بعضى دیگر، نه‌تنها کمال نیست، بلکه احیاناً موجب نقص و کاهش ارزش وجودىِ آن مى‌باشد. نیز برخى دیگر، اساساً استعداد واجد شدن پاره‌اى از کمالات را ندارند؛ مثلاً شیرین شدن براى بعضى از میوه‌ها، مانند گلابى و خربزه کمال است و برعکس، کمال برخى دیگر از میوه‌ها در ترش بودن یا داشتن مزه‌هاى دیگر است و یا دانش براى انسان کمال است، ولى سنگ و چوب استعداد واجد شدن آن را ندارند... پس کمال را مى‎توان به کمال اصیل و آلى یا حقیقى و نسبى تقسیم کرد و براى کمالات اصیل نیز مراتبى قائل شد. لازم است براى تعیین میزان بهره‌بردارى از نیروهاى مادون، کمال حقیقى و اصیل را در نظر گرفت. به‌عبارت‎دیگر، اوصاف وجودىِ نازل‎تر را در صورتى مى‎توان حتى به‌عنوان کمال آلى و مقدّمى براى یک چیز شناخت که مقدمه رسیدن به کمال عالى و حقیقى باشند و از اینجا بار دیگر، لزوم شناختن کمال حقیقىِ انسان تأکید مى‎گردد<ref>ر.ک: همان، ص13-17</ref>.
خط ۴۲: خط ۴۲:
ایشان درباره لذت چنین می‌گوید: پس لذت از یک نظر، انگیزه فعالیت و تلاش زندگى و از نظر دیگر، نتیجه و ثمره آن است و از نظر آخر، مى‎توان آن را کمالى براى موجودات ذى‎شعور دانست؛ زیرا صفتى است وجودى که آدمیان استعداد واجد شدن آن را دارند<ref>ر.ک: همان، ص37</ref>.
ایشان درباره لذت چنین می‌گوید: پس لذت از یک نظر، انگیزه فعالیت و تلاش زندگى و از نظر دیگر، نتیجه و ثمره آن است و از نظر آخر، مى‎توان آن را کمالى براى موجودات ذى‎شعور دانست؛ زیرا صفتى است وجودى که آدمیان استعداد واجد شدن آن را دارند<ref>ر.ک: همان، ص37</ref>.


در بخشی از این کتاب درباره اینکه لذت چیست؟ و عالى‎ترین لذت انسان کدام است؟ می‌نویسد: چیزى را که ما در خود مى‎یابیم و از آن به لذت تعبیر مى‎کنیم، حالتى است ادراکى که هنگام یافتن شیء دلخواهى، براى ما حاصل مى‎شود، به شرط اینکه آن شیء را مطلوب خود بدانیم و نیز از یافتن آن آگاه و به آن توجه داشته باشیم. پس اگر چیزى را به‌عنوان مطلوب نشناسیم، یافتن آن براى ما لذتى پدید نمى‎آورد و همچنین اگر به یافتن آن توجه نداشته باشیم، از آن لذتى نمى‌بریم<ref>ر.ک: همان، ص39</ref>.
در بخشی از این کتاب درباره اینکه لذت چیست؟ و عالى‎ترین لذت انسان کدام است؟ می‌نویسد: چیزى را که ما در خود مى‎یابیم و از آن به لذت تعبیر مى‌کنیم، حالتى است ادراکى که هنگام یافتن شیء دلخواهى، براى ما حاصل مى‎شود، به شرط اینکه آن شیء را مطلوب خود بدانیم و نیز از یافتن آن آگاه و به آن توجه داشته باشیم. پس اگر چیزى را به‌عنوان مطلوب نشناسیم، یافتن آن براى ما لذتى پدید نمى‎آورد و همچنین اگر به یافتن آن توجه نداشته باشیم، از آن لذتى نمى‌بریم<ref>ر.ک: همان، ص39</ref>.


بنابراین، حصول لذت، علاوه بر وجود ذات لذت‎برنده و شیء لذیذ، متوقف بر داشتن نیروى ادراکى خاصى است که بتوان یافتن مطلوب را با آن درک کرد و همچنین متوقف بر شناخت مطلوب بودن و توجه به حصول آن است و مراتب مختلف لذت، بستگى به شدت و ضعف نیروى ادراک یا مطلوب بودن یا توجه انسان دارد؛ یعنى ممکن است لذت کسى از خوردن غذایى لذیذ، بیش از لذت شخص دیگرى باشد؛ از آن جهت که حس ذائقه‌اش قوى‎تر و سالم‎تر است؛ یا لذت یک نفر از خوردن غذایى بیش از غذاى دیگر باشد؛ براى اینکه غذاى اول، براى او مطلوب‎تر است؛ یا لذت شخص معینى از غذاى خاصى، در حال توجه کامل، بیشتر از حال تفرق حواس و توجه به اشیاى دیگر باشد. همچنین ممکن است لذت دو نفر محصل، از فراگرفتن دانش خاصى متفاوت باشد؛ در اثر اختلاف‎هایى که در اعتقاد ایشان در مورد اهمیت مطلوب بودن و کمال و خیر بودن آن وجود دارد<ref>ر.ک: همان، ص39-40</ref>.
بنابراین، حصول لذت، علاوه بر وجود ذات لذت‎برنده و شیء لذیذ، متوقف بر داشتن نیروى ادراکى خاصى است که بتوان یافتن مطلوب را با آن درک کرد و همچنین متوقف بر شناخت مطلوب بودن و توجه به حصول آن است و مراتب مختلف لذت، بستگى به شدت و ضعف نیروى ادراک یا مطلوب بودن یا توجه انسان دارد؛ یعنى ممکن است لذت کسى از خوردن غذایى لذیذ، بیش از لذت شخص دیگرى باشد؛ از آن جهت که حس ذائقه‌اش قوى‎تر و سالم‎تر است؛ یا لذت یک نفر از خوردن غذایى بیش از غذاى دیگر باشد؛ براى اینکه غذاى اول، براى او مطلوب‎تر است؛ یا لذت شخص معینى از غذاى خاصى، در حال توجه کامل، بیشتر از حال تفرق حواس و توجه به اشیاى دیگر باشد. همچنین ممکن است لذت دو نفر محصل، از فراگرفتن دانش خاصى متفاوت باشد؛ در اثر اختلاف‎هایى که در اعتقاد ایشان در مورد اهمیت مطلوب بودن و کمال و خیر بودن آن وجود دارد<ref>ر.ک: همان، ص39-40</ref>.
خط ۵۸: خط ۵۸:
در ادامه‎ی کتاب، پیرامون نقش علم در تکامل، تدبیر اراده، نقش میل و علاقه در ادراک، اراده و انتخاب، سخن گفته است.
در ادامه‎ی کتاب، پیرامون نقش علم در تکامل، تدبیر اراده، نقش میل و علاقه در ادراک، اراده و انتخاب، سخن گفته است.


در فصلِ «نقش علم در تکامل»، بحثی را درباره‎ی رابطه علم و ایمان و عمل مطرح می‌کند و می‌نویسد: ایمان اگر به معناى تصدیق ذهنى گرفته شود، همان علم است و قوام آن به اختیار نیست؛ زیرا پاره‌اى از علوم را عقل بالبدیهه درک مى‎کند و انسان هیچ‎گونه اختیارى در تحصیل و تصدیق آن‌ها ندارد. پاره‌اى از علوم نیز، گرچه معمولاً با مقدمات اختیارى تحصیل مى‎شود، ولى اختیار، مقوّم آن‌ها نیست؛ یعنى ممکن است آن مقدمات، بدون اختیار، با شنیدن صدایى یا دیدن خطى در ذهن حاصل شود و انسان، بى‎اختیار، آن‌ها را درک و تصدیق کند. بلى در جایى که مقدمات علم، با اراده و اختیار فراهم شود، ناچار انگیزه‌اى براى تحصیل و ترتیب آن‌ها وجود خواهد داشت<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.
در فصلِ «نقش علم در تکامل»، بحثی را درباره‎ی رابطه علم و ایمان و عمل مطرح می‌کند و می‌نویسد: ایمان اگر به معناى تصدیق ذهنى گرفته شود، همان علم است و قوام آن به اختیار نیست؛ زیرا پاره‌اى از علوم را عقل بالبدیهه درک مى‌کند و انسان هیچ‎گونه اختیارى در تحصیل و تصدیق آن‌ها ندارد. پاره‌اى از علوم نیز، گرچه معمولاً با مقدمات اختیارى تحصیل مى‎شود، ولى اختیار، مقوّم آن‌ها نیست؛ یعنى ممکن است آن مقدمات، بدون اختیار، با شنیدن صدایى یا دیدن خطى در ذهن حاصل شود و انسان، بى‎اختیار، آن‌ها را درک و تصدیق کند. بلى در جایى که مقدمات علم، با اراده و اختیار فراهم شود، ناچار انگیزه‌اى براى تحصیل و ترتیب آن‌ها وجود خواهد داشت<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.


در پایان کتاب، به نتیجه‌گیری از مباحثی که مطرح نموده، می‌پردازد و با استناد به آیات و روایات، به بحث خود خاتمه می‌دهد.
در پایان کتاب، به نتیجه‌گیری از مباحثی که مطرح نموده، می‌پردازد و با استناد به آیات و روایات، به بحث خود خاتمه می‌دهد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش