۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ىب' به 'ىب') |
جز (جایگزینی متن - 'هه' به 'هه') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده در مقدمه کتاب، به نحوه آشنایی خودش با قرآن از دوران کودکی تا زمان پختگی میپردازد. وی مینویسد: «شبهاى ماه مبارک رمضان بود که به فرمان پدر به سرپرستى برادر بزرگترم در جلسه قرائت قرآن مسجد محله شرکت میکردم. سخن از کلام خدا بود و صداى قاریانى که با احاطه به دانش تجوید، به کار تلاوت کتاب آسمانى مشغول بودند. معلم قرائت مسجد محله که پیرمرد نورانى و روشندلى بود، به کودکان مکتب خود حروف «یرملون» را میآموخت و نحوه «ادغام» کلمات را یاد میداد. گوش من از خردسالى با روایت «حفص» و قرائت «عاصم» آشنا شد و اختلاف نظر قراء سبعه یک ماه تمام و پس از آن سالیان دراز مورد بحث و گفتگو بود. | نویسنده در مقدمه کتاب، به نحوه آشنایی خودش با قرآن از دوران کودکی تا زمان پختگی میپردازد. وی مینویسد: «شبهاى ماه مبارک رمضان بود که به فرمان پدر به سرپرستى برادر بزرگترم در جلسه قرائت قرآن مسجد محله شرکت میکردم. سخن از کلام خدا بود و صداى قاریانى که با احاطه به دانش تجوید، به کار تلاوت کتاب آسمانى مشغول بودند. معلم قرائت مسجد محله که پیرمرد نورانى و روشندلى بود، به کودکان مکتب خود حروف «یرملون» را میآموخت و نحوه «ادغام» کلمات را یاد میداد. گوش من از خردسالى با روایت «حفص» و قرائت «عاصم» آشنا شد و اختلاف نظر قراء سبعه یک ماه تمام و پس از آن سالیان دراز مورد بحث و گفتگو بود. | ||
آن روزگار از قرآن صداى رساى قارى را میشناختم و راز | آن روزگار از قرآن صداى رساى قارى را میشناختم و راز بههم پیوستن حروفى را که «اخفاء» و «اظهار» و «ادغام» میآفرینند و حروف «غنه» که به اصطلاح معلم قرائت در«خیشوم» مىپیچید؛ همین و همین و دیگر هیچ. | ||
سالها بعد در اندیشه شناسایى کلمات قرآن افتادم و معانى آیات را از بزرگتران خود مىپرسیدم. آنجا هم همه صحبت از «إنما» بود که «بهدرستی که» و «این است و جز این نیست» معنى میداد و لم و لما و لام امر و لاء نهى و باز گفتگو از «لن» بود که نفى ابد میگیرد و البته هنوز هم میکند. | سالها بعد در اندیشه شناسایى کلمات قرآن افتادم و معانى آیات را از بزرگتران خود مىپرسیدم. آنجا هم همه صحبت از «إنما» بود که «بهدرستی که» و «این است و جز این نیست» معنى میداد و لم و لما و لام امر و لاء نهى و باز گفتگو از «لن» بود که نفى ابد میگیرد و البته هنوز هم میکند. |
ویرایش