۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هص' به 'هص') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'هو' به 'هو') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
# معتزله که بیش از دیگر فرقهها با اشاعره سر ناسازگاری و ستیز داشتند؛ | # معتزله که بیش از دیگر فرقهها با اشاعره سر ناسازگاری و ستیز داشتند؛ | ||
# خوارج که از دیرینهترین فِرَق اسلامی بوده و در جنگ صفین نخستین جوانههای آن آشکار شد؛ | # خوارج که از دیرینهترین فِرَق اسلامی بوده و در جنگ صفین نخستین جوانههای آن آشکار شد؛ | ||
# وهابیت که چهره دیگری از سلفیگری در دوران کنونی است و | # وهابیت که چهره دیگری از سلفیگری در دوران کنونی است و بهوسیله [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]، در قرن هشتم پیریزی و در قرن دوازدهم بهوسیله محمد بن عبدالوهاب مجدداً احیا شد؛ | ||
# شیعه زیدی و اسماعیلی؛ | # شیعه زیدی و اسماعیلی؛ | ||
# شیعه امامی اثناعشری که اسلام اصیلی است که پیامبر(ص) آن را بیان فرموده است.<ref>همان</ref>. | # شیعه امامی اثناعشری که اسلام اصیلی است که پیامبر(ص) آن را بیان فرموده است.<ref>همان</ref>. | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
مؤلف از زبان ملطی نیز به بازگویی اصول اهل حدیث پرداخته است. مؤلف محترم در ضمن پرداختن به نقادی اجمالی اصول اهل حدیث، این نکته را تذکار داده است که اکثر اصول اهل حدیث، بهعنوان جبههگیری در مقابل مخالفان، جزء اصول عقاید آمده است؛ بهگونهای که اگر مکتب مخالف در این مورد وجود نداشت، هرگز اهل حدیث به این اندیشه نمیافتادند که چنین مسائلی را جزء اصول عقاید قرار دهند؛ بهعنوان مثال، میتوان از مسئله قدیم یا حادث بودن کلام خدا سخن گفت که در آغاز قرن دوم بر سر زبانها افتاد و اصلاً چنین چیزی در کلام رسول خدا(ص) و صحابه وجود نداشته است، ولی چون اهل حدیث در مقابل حدوث قرآن، جبههگیری کردند، اعتقاد به قدم (حادث نبودن قرآن)، جزء عقاید اسلامی درآمد. سپس مؤلف محترم، با نظر به اخلاقِ گزارش کامل و دقیق اصول بنیادین هر فرقهای، خود را بر آن میبیند که برخی از عقاید اهل حدیث را که شایستگی تبیین و گزارش دارند، با وسواس بیشتری بکاود. ایشان، از اصولِ: اطاعت از سلطان جائر و تحریم براندازی نظامهای جائر؛ عدالت سلف و بالاخص همه صحابه؛ امامت خلفای چهارگانه و فضیلت آنان بهترتیب تاریخ خلافت؛ مسئله تقدیر و اینکه خیر و شر همه از جانب خداست و بشر در آنها نقشی ندارد؛ صفات خبری و تفسیر آن بهگونهای که منتهی به تجسیم و تشبیه شود، یاد نموده است. در میان این مباحث، مسائلی فراوانی معرفی و تحلیل میشود. در پایان نیز، فصلی درباره تاریخ سلفیه گشوده است که امروزه، دعوت به آن در جامعه اهل سنت، نوعی روشنفکری به حساب میآید<ref>ر.ک: همان، ص74-75</ref>. | مؤلف از زبان ملطی نیز به بازگویی اصول اهل حدیث پرداخته است. مؤلف محترم در ضمن پرداختن به نقادی اجمالی اصول اهل حدیث، این نکته را تذکار داده است که اکثر اصول اهل حدیث، بهعنوان جبههگیری در مقابل مخالفان، جزء اصول عقاید آمده است؛ بهگونهای که اگر مکتب مخالف در این مورد وجود نداشت، هرگز اهل حدیث به این اندیشه نمیافتادند که چنین مسائلی را جزء اصول عقاید قرار دهند؛ بهعنوان مثال، میتوان از مسئله قدیم یا حادث بودن کلام خدا سخن گفت که در آغاز قرن دوم بر سر زبانها افتاد و اصلاً چنین چیزی در کلام رسول خدا(ص) و صحابه وجود نداشته است، ولی چون اهل حدیث در مقابل حدوث قرآن، جبههگیری کردند، اعتقاد به قدم (حادث نبودن قرآن)، جزء عقاید اسلامی درآمد. سپس مؤلف محترم، با نظر به اخلاقِ گزارش کامل و دقیق اصول بنیادین هر فرقهای، خود را بر آن میبیند که برخی از عقاید اهل حدیث را که شایستگی تبیین و گزارش دارند، با وسواس بیشتری بکاود. ایشان، از اصولِ: اطاعت از سلطان جائر و تحریم براندازی نظامهای جائر؛ عدالت سلف و بالاخص همه صحابه؛ امامت خلفای چهارگانه و فضیلت آنان بهترتیب تاریخ خلافت؛ مسئله تقدیر و اینکه خیر و شر همه از جانب خداست و بشر در آنها نقشی ندارد؛ صفات خبری و تفسیر آن بهگونهای که منتهی به تجسیم و تشبیه شود، یاد نموده است. در میان این مباحث، مسائلی فراوانی معرفی و تحلیل میشود. در پایان نیز، فصلی درباره تاریخ سلفیه گشوده است که امروزه، دعوت به آن در جامعه اهل سنت، نوعی روشنفکری به حساب میآید<ref>ر.ک: همان، ص74-75</ref>. | ||
در جلد دوم، از اشاعره، بهتفصیل سخن گفته شده است. در سه فصل اول، به تبیین عقاید یکی از بزرگترین پیشوایان اهل سنت، یعنی [[اشعری، علی بن اسماعیل|شیخ ابوالحسن اشعری]] پرداخته شده و اندیشههای او را از دو کتاب وی، «[[الإبانة عن معاني القراءات|الإبانة]]» و «[[اللمع في التصوف|اللمع]]» برگرفته و در تأیید آنها مطالبی نیز از پیروان او نقل کرده است. مؤلف همچنین در مواضعی که خود اشعری در باب آنها مطلبی ندارد، نظیر مسائل مربوط به نبوت و معاد و خلافت، سخنی نگفته است. در این کتاب، اندیشههایی که برای مکتب اشعری، بنیادین بوده است، مورد | در جلد دوم، از اشاعره، بهتفصیل سخن گفته شده است. در سه فصل اول، به تبیین عقاید یکی از بزرگترین پیشوایان اهل سنت، یعنی [[اشعری، علی بن اسماعیل|شیخ ابوالحسن اشعری]] پرداخته شده و اندیشههای او را از دو کتاب وی، «[[الإبانة عن معاني القراءات|الإبانة]]» و «[[اللمع في التصوف|اللمع]]» برگرفته و در تأیید آنها مطالبی نیز از پیروان او نقل کرده است. مؤلف همچنین در مواضعی که خود اشعری در باب آنها مطلبی ندارد، نظیر مسائل مربوط به نبوت و معاد و خلافت، سخنی نگفته است. در این کتاب، اندیشههایی که برای مکتب اشعری، بنیادین بوده است، مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته شده است. گذشته از بخش اول این جلد که نحوه و جریان شکلگیری اشاعره گزارش میشود، در بخش دوم، از اصول اساسی حاکم بر سنت اشعری سخن به میان آمده است. جستار از صفات خبری در نزد اشاعره، آفریننده بودن خداوند نسبت به کارهای بندگان، اراده گسترده خدا نسبت به همه کائنات، تکلیف فراتر از قدرت و توان، مقارنت قدرت و انجام فعل، رؤیت خدا در روز رستاخیز، کلام نفسی خدا، حادث نبودن کلام خدا و انکار حُسن و قبح عقلی، از برجستهترین اصول اشاعره است که مؤلف محترم با تیزبینی و با رویکرد نقادانه بدانها پرداخته است. نظیر این گزارشها و رویکرد نقادانه را در مسئله انکار حُسن و قبح عقلی شاهد هستیم. انکار این مسئله، یکی از زیربناهای کلام اشاعره را تشکیل میدهد؛ آنان به پیروی از اهل حدیث و حنابله، خرد را کوچکتر از آن میدانند که حُسن و قبح اشیا را درک کند و یا اصلح را از غیر اصلح جدا سازد؛ بلکه ایشان میگویند: کسانی که عقل را بر درک حُسن و قبح افعال توانا میشمارند، مشیت الهی را محدود میسازند و از حریت و آزادی او میکاهند؛ زیرا پذیرفتن داوری عقل در این قلمرو، سبب میشود که خدا آنچه را که خرد خوب شمرده است، انجام دهد و آنچه را بد دانست، ترک کند و محدودیتی بالاتر و روشنتر از این نیست؛ بنابراین، برای حفظ اطلاق اراده خدا، چارهای جز این نیست که بگوییم خوب و بد آن است که خدا آن را خوب و بد بشمارد و هرگاه خدا کافری را به بهشت و مؤمنی را به دوزخ روانه کرد، خوب خواهد بود و اگر کودک معصومی را وارد آتش ساخت، کار خوبی به حساب خواهد آمد. | ||
مؤلف، ادله ایشان را نقل و نقد نموده است؛ آنگاه از ملاک درک و قضاوت عقل درباره حسن و قبح، پیجویی نموده است<ref>ر.ک: همان، ص75</ref>. | مؤلف، ادله ایشان را نقل و نقد نموده است؛ آنگاه از ملاک درک و قضاوت عقل درباره حسن و قبح، پیجویی نموده است<ref>ر.ک: همان، ص75</ref>. |
ویرایش