پرش به محتوا

كنز المسائل في شرح أربع رسائل: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۳ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ن' به 'ی‌ن')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ')
خط ۴۹: خط ۴۹:
ضیاءالدین دری اصفهانی برای فصوص ابتدایی، عنوانی را ذکر نکرده و فقط به شماره آن در پرانتر اشاره کرده است. در ادامه شیوه او تغییر کرده و از فص یازدهم، به‎ عنوان و موضوع آن فص اشاره کرده، سپس به شرح و توضیحاتی درباره آن می‌پردازد. ایشان، گاه یک فص را مقدمه‌ای بر فص دیگر می‌داند و یا برای توضیح هرکدام از فصوص، مقدماتی را ذکر می‌کند.
ضیاءالدین دری اصفهانی برای فصوص ابتدایی، عنوانی را ذکر نکرده و فقط به شماره آن در پرانتر اشاره کرده است. در ادامه شیوه او تغییر کرده و از فص یازدهم، به‎ عنوان و موضوع آن فص اشاره کرده، سپس به شرح و توضیحاتی درباره آن می‌پردازد. ایشان، گاه یک فص را مقدمه‌ای بر فص دیگر می‌داند و یا برای توضیح هرکدام از فصوص، مقدماتی را ذکر می‌کند.


ایشان در فص ششم چنین می‎گوید: این فص، مقدمه است برای فص هفتم. برای توضیح این فص ما محتاجیم به یک مقدمه مختصری و آن مقدمه آن است که می‎گوییم مفهومات کلیه که برای آن‎ها افراد ذهنی و یا خارجی است، بر پنچ قسم می‎باشند: جنس، فصل، نوع، عرض خاص و عرض عام.
ایشان در فص ششم چنین می‌گوید: این فص، مقدمه است برای فص هفتم. برای توضیح این فص ما محتاجیم به یک مقدمه مختصری و آن مقدمه آن است که می‌گوییم مفهومات کلیه که برای آن‎ها افراد ذهنی و یا خارجی است، بر پنچ قسم می‎باشند: جنس، فصل، نوع، عرض خاص و عرض عام.
سپس به توضیح هرکدام از موارد فوق با ذکر مثال‎هایی می‌پردازد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص15-14</ref>.
سپس به توضیح هرکدام از موارد فوق با ذکر مثال‎هایی می‌پردازد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص15-14</ref>.


خط ۵۷: خط ۵۷:
نویسنده در این رساله پاسخگو به دو سؤال است:
نویسنده در این رساله پاسخگو به دو سؤال است:
# زلزله چگونه ایجاد می‌شود؟
# زلزله چگونه ایجاد می‌شود؟
# حکما می‎گویند: آنچه موجود است، خیر است و شرور امر عدمی می‎باشند؛ این چگونه است درحالی‎که زلزله جمع کثیر اطفال معصوم و مردمان بی‎گناه را به هلاکت می‌رساند؟! چرا خداوند راضی می‌شود و از وقوع آن جلوگیری نمی‌کند؟
# حکما می‌گویند: آنچه موجود است، خیر است و شرور امر عدمی می‎باشند؛ این چگونه است درحالی‎که زلزله جمع کثیر اطفال معصوم و مردمان بی‌گناه را به هلاکت می‌رساند؟! چرا خداوند راضی می‌شود و از وقوع آن جلوگیری نمی‌کند؟


نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده می‌کند و در پایان می‎گوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آب‌هایی که در آن‎ها جاری است، گودال‎های بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ به‎طوری‎که باعث می‌شود که قطعات بزرگ از زمین جدا می‎گردد و در آن گودال‎ها ریزش می‌کند..<ref>همان، ص73</ref>.
نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده می‌کند و در پایان می‌گوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آب‌هایی که در آن‎ها جاری است، گودال‎های بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ به‎طوری‎که باعث می‌شود که قطعات بزرگ از زمین جدا می‌گردد و در آن گودال‎ها ریزش می‌کند..<ref>همان، ص73</ref>.


بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ می‌دهد: این آب‌هایی که باعث حفره‎های بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بی‌شماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل می‌کنند و انسان‎ها خدا را پرستش و عبادت می‌کنند؛ پس این آب‌ها خیر محض هستند و هیچ شری در آن‎ها نیست. حال اگر پس از سال‎های عدیده در گوشه‌ای از زمین زلزله‌ای واقع شود و عده قلیلی از انسان‎ها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب این‎همه خیرات و عطاهای بی‌شمار هیچ است و قابل‎مقایسه نیست<ref>ر.ک: همان، ص74</ref>.
بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ می‌دهد: این آب‌هایی که باعث حفره‎های بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بی‌شماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل می‌کنند و انسان‎ها خدا را پرستش و عبادت می‌کنند؛ پس این آب‌ها خیر محض هستند و هیچ شری در آن‎ها نیست. حال اگر پس از سال‎های عدیده در گوشه‌ای از زمین زلزله‌ای واقع شود و عده قلیلی از انسان‎ها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب این‎همه خیرات و عطاهای بی‌شمار هیچ است و قابل‎مقایسه نیست<ref>ر.ک: همان، ص74</ref>.
خط ۶۸: خط ۶۸:
سؤال مطرح‎شده چنین است که: «این همه شرور و مضاداتی که در این عالم واقع شده و می‌شود آیا ممکن‎الوجودند یا واجب‎الوجود. مسلم است که واجب‎الوجود نیستند؛ زیرا با ادله توحید ثابت و مبرهن شده است که واجب‎الوجود یکی است؛ پس ناچار ممکن‎الوجود می‎باشند و این مسئله هم مسلم است که هیچ ممکن‎الوجودی نمی‌تواند بدون سبب و علتی موجود شود، مگر اینکه به واجب‎الوجود ختم شود؛ بنابراین لازم می‎آید که واجب‎الوجود، علت و سبب پدید آمدن شرور و مضادت و فساد در عالم باشد»<ref>ر.ک: همان، ص76</ref>.
سؤال مطرح‎شده چنین است که: «این همه شرور و مضاداتی که در این عالم واقع شده و می‌شود آیا ممکن‎الوجودند یا واجب‎الوجود. مسلم است که واجب‎الوجود نیستند؛ زیرا با ادله توحید ثابت و مبرهن شده است که واجب‎الوجود یکی است؛ پس ناچار ممکن‎الوجود می‎باشند و این مسئله هم مسلم است که هیچ ممکن‎الوجودی نمی‌تواند بدون سبب و علتی موجود شود، مگر اینکه به واجب‎الوجود ختم شود؛ بنابراین لازم می‎آید که واجب‎الوجود، علت و سبب پدید آمدن شرور و مضادت و فساد در عالم باشد»<ref>ر.ک: همان، ص76</ref>.


عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس می‎گوید: اکنون‎که این مقدمات را دانستی، پی می‎بری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، به‎واسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود می‎گردد و وقتی‎که عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص80</ref>.
عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس می‌گوید: اکنون‎که این مقدمات را دانستی، پی می‎بری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، به‎واسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود می‌گردد و وقتی‎که عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص80</ref>.


مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن ‎سینا را نیز در این‎باره متذکر می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص82-81</ref>، سپس می‎گوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کامل‎ترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کامل‎تر از این بود آیا خدا می‌دانست و یا نمی‌دانست؟ اگر بگوید نمی‌دانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید می‌دانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتی‎که می‌دانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا می‌توانست و نکرد و یا نمی‌توانست. اگر بگوید می‌توانست و نکرد، بخل در خدا لازم می‎آید و اگر بگوید نمی‌توانست، عجز خدا لازم می‎آید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر می‌دانم<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>.
مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن ‎سینا را نیز در این‎باره متذکر می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص82-81</ref>، سپس می‌گوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کامل‎ترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کامل‎تر از این بود آیا خدا می‌دانست و یا نمی‌دانست؟ اگر بگوید نمی‌دانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید می‌دانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتی‎که می‌دانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا می‌توانست و نکرد و یا نمی‌توانست. اگر بگوید می‌توانست و نکرد، بخل در خدا لازم می‎آید و اگر بگوید نمی‌توانست، عجز خدا لازم می‎آید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر می‌دانم<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>.


===رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه===
===رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه===
در این رساله اصطلاحات علم فلسفه توضیح داده شده است. بدین‎سان که برای سهولت فهم و حفظ مطالب به ترتیب حروف تهجی نگاشته شده است؛ لکن در پاره‌ای از مواضع و در برخی از مواد چون لغات با یکدیگر پیوستگی دارند و به هم مربوط هستند، برای آنکه رشته سخن گسیخته نگردد و برای طلب‎کننده حیرت دست ندهد، ناچار بقیه آن در ذیل همان حرف نخست نگاشته و تفسیر شده است؛ بنابراین واژگانی چون علت و معلول و اقسام آن، قوه و فعل، حدوث و قدم، جواهر و اعراض به دنبال یکدیگر آمده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص86</ref>.
در این رساله اصطلاحات علم فلسفه توضیح داده شده است. بدین‎سان که برای سهولت فهم و حفظ مطالب به ترتیب حروف تهجی نگاشته شده است؛ لکن در پاره‌ای از مواضع و در برخی از مواد چون لغات با یکدیگر پیوستگی دارند و به هم مربوط هستند، برای آنکه رشته سخن گسیخته نگردد و برای طلب‎کننده حیرت دست ندهد، ناچار بقیه آن در ذیل همان حرف نخست نگاشته و تفسیر شده است؛ بنابراین واژگانی چون علت و معلول و اقسام آن، قوه و فعل، حدوث و قدم، جواهر و اعراض به دنبال یکدیگر آمده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص86</ref>.


نویسنده در توضیح واژگان، گاه اختلاف بین متکلمان و حکما را یادآور شده است؛ مثلاً ایشان در ذیل حرف «ز» واژه زمان را مورد بررسی قرار داده و نوشته: زمان، در نزد متکلمان عبارت است از یک امر متجدد معلومی که معین می‌شود به‎واسطه او یک امر متجدد موهومی؛ مثلاً هرگاه کسی بگوید من اول طلوع آفتاب نزد تو می‎آیم. طلوع آفتاب امر متجدد معلوم است؛ لکن آمدن آن شخص یک امر موهومی است و وقتی‎که مقارن شود این امر موهوم با آن امر متجدد معلوم، برطرف می‎گردد آن ابهامی که در امر موهوم موجود بوده است.
نویسنده در توضیح واژگان، گاه اختلاف بین متکلمان و حکما را یادآور شده است؛ مثلاً ایشان در ذیل حرف «ز» واژه زمان را مورد بررسی قرار داده و نوشته: زمان، در نزد متکلمان عبارت است از یک امر متجدد معلومی که معین می‌شود به‎واسطه او یک امر متجدد موهومی؛ مثلاً هرگاه کسی بگوید من اول طلوع آفتاب نزد تو می‎آیم. طلوع آفتاب امر متجدد معلوم است؛ لکن آمدن آن شخص یک امر موهومی است و وقتی‎که مقارن شود این امر موهوم با آن امر متجدد معلوم، برطرف می‌گردد آن ابهامی که در امر موهوم موجود بوده است.
اما زمان نزد حکما عبارت است از مقدار حرکت فلک اعظم و آن‎ یک امر متصل غیر قاری است و اجزاء زمان بر سبیل اجتماع با هم موجود نمی‌شوند... میان حکما هم در خصوص زمان اختلاف است؛ بعضی اصلاً منکر وجود او می‎باشند و بعضی دیگر مثبت وجود او. در میان مثبتین هم اختلاف است که آیا زمان، جوهر است و یا عرض و اگر جوهر باشد آیا جوهر مجرد است، مانند عقول و نفوس و یا جوهر مادی است، مانند هیولا و صورت<ref>ر.ک: همان، ص118</ref>.
اما زمان نزد حکما عبارت است از مقدار حرکت فلک اعظم و آن‎ یک امر متصل غیر قاری است و اجزاء زمان بر سبیل اجتماع با هم موجود نمی‌شوند... میان حکما هم در خصوص زمان اختلاف است؛ بعضی اصلاً منکر وجود او می‎باشند و بعضی دیگر مثبت وجود او. در میان مثبتین هم اختلاف است که آیا زمان، جوهر است و یا عرض و اگر جوهر باشد آیا جوهر مجرد است، مانند عقول و نفوس و یا جوهر مادی است، مانند هیولا و صورت<ref>ر.ک: همان، ص118</ref>.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش