۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ها' به 'ها') |
جز (جایگزینی متن - 'یت' به 'یت') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
فصل سوم کتاب درباره قدرت، اراده و علم خداوند است. نویسنده برای اثبات قادر بودن خداوند، از قیاس اقترانی بهره برده است. او میگوید: واجب است که صانع، قادر باشد، وگرنه تو را به وجود نمیآورد. شرح این مطلب چنین است که: خداوند، هستیبخش مختار است و هر هستیبخش مختاری، قادر است؛ پس خداوند متعال، قادر است<ref>ر.ک: همان، ص124-125</ref>. سپس از دیگر صفات خداوند از قبیل اراده، علم، سمع، بصر و کلام سخن به میان آورده است. | فصل سوم کتاب درباره قدرت، اراده و علم خداوند است. نویسنده برای اثبات قادر بودن خداوند، از قیاس اقترانی بهره برده است. او میگوید: واجب است که صانع، قادر باشد، وگرنه تو را به وجود نمیآورد. شرح این مطلب چنین است که: خداوند، هستیبخش مختار است و هر هستیبخش مختاری، قادر است؛ پس خداوند متعال، قادر است<ref>ر.ک: همان، ص124-125</ref>. سپس از دیگر صفات خداوند از قبیل اراده، علم، سمع، بصر و کلام سخن به میان آورده است. | ||
حال که خداوند دارای صفاتی چون قدرت، اراده، علم و... است، بنابراین او قادر، علیم، مرید، سمیع، بصیر و... که معانی ملازم آن صفات است میباشد<ref>ر.ک: همان، ص164</ref>؛ به این معنا که مثلاًقدرت، یک صفت معنوی و علت یک معنی ملازم با آن، یعنی قادر است، پس قادر بودن خداوند، علتش قدرت است. بقیه صفات مزبور نیز همینگونهاند. بنابراین | حال که خداوند دارای صفاتی چون قدرت، اراده، علم و... است، بنابراین او قادر، علیم، مرید، سمیع، بصیر و... که معانی ملازم آن صفات است میباشد<ref>ر.ک: همان، ص164</ref>؛ به این معنا که مثلاًقدرت، یک صفت معنوی و علت یک معنی ملازم با آن، یعنی قادر است، پس قادر بودن خداوند، علتش قدرت است. بقیه صفات مزبور نیز همینگونهاند. بنابراین میتوان گفت: صفات معنوی، صفاتی هستند ثابت برای ذات که متصف به وجود و عدم نمیشوند. این صفات، معللند؛ یعنی قائم به ذاتند و علل آنها صفاتی موجود و قائم به ذات میباشند... این، بنا بر نظریه امکان واسطه بین وجود و عدم است<ref>ر.ک: همان، ص164-165</ref>. | ||
نویسنده قائل است که صفات مذکور، قدیمند؛ زیرا حدوث هرکدام، مستلزم حدوث خداوند خواهد بود که امری است محال<ref>ر.ک: همان، ص204-205</ref>. | نویسنده قائل است که صفات مذکور، قدیمند؛ زیرا حدوث هرکدام، مستلزم حدوث خداوند خواهد بود که امری است محال<ref>ر.ک: همان، ص204-205</ref>. | ||
نویسنده، همچون دیگر اشاعره قائل است که خداوند را | نویسنده، همچون دیگر اشاعره قائل است که خداوند را میتوان با چشم سر دید و برای مدعای خود از آیات '''وُجُوهٌ يوْمَئِذٍ نٰاضِرَةٌ إِلىٰ رَبِّهٰا نٰاظِرَةٌ''' (قیامت: 22-23)؛ «در آن روز چهرههایی شادابند؛ بهسوی پروردگار خود مینگرند»، | ||
یا داستان حضرت موسی که خواهان رؤیت خداوند بوده<ref>ر.ک: همان، ص324-326</ref>، استمداد میطلبد، سپس میگوید: آیات یادشده با آیه شریفه '''لاٰ تُدْرِكهُ اَلْأَبْصٰارُ''' (انعام: 103)؛ «چشمها او را درنمییابند»، که معتزله از آن برای اثبات عقیده خود مبنی بر عدم رؤیت خداوند بهره بردهاند، مغایرت و تعارض ندارد<ref>ر.ک: همان، ص324-328</ref>؛ زیرا: | یا داستان حضرت موسی که خواهان رؤیت خداوند بوده<ref>ر.ک: همان، ص324-326</ref>، استمداد میطلبد، سپس میگوید: آیات یادشده با آیه شریفه '''لاٰ تُدْرِكهُ اَلْأَبْصٰارُ''' (انعام: 103)؛ «چشمها او را درنمییابند»، که معتزله از آن برای اثبات عقیده خود مبنی بر عدم رؤیت خداوند بهره بردهاند، مغایرت و تعارض ندارد<ref>ر.ک: همان، ص324-328</ref>؛ زیرا: | ||
اولاً ادراک به معنای رؤیت نیست، بلکه اخص از آن است و اگر هم باشد به معنای این است که خداوند را در این دنیا | اولاً ادراک به معنای رؤیت نیست، بلکه اخص از آن است و اگر هم باشد به معنای این است که خداوند را در این دنیا نمیتوان دید، لکن در آخرت میتوان او را رؤیت نمود؛ علاوه بر این میتوان مؤمنان را خارج از عموم آیه دانست، به دلیل ادلهای که رؤیت را برای آنان ثابت نموده است<ref>ر.ک: همان، ص328-329</ref>. | ||
نویسنده ضمن توضیح اینکه همه افعال، بیواسطه به خداوند منسوب است، میگوید: بنابراین، همه این افعال یکسانند و چنین نیست که برخی متصف به حسن و برخی دیگر متصف به قبح شوند؛ پس عقل هرگز توان درک حکم شرعی آنها را ندارد (انکار حسن و قبح عقلی)<ref>ر.ک: همان، ص369</ref>. | نویسنده ضمن توضیح اینکه همه افعال، بیواسطه به خداوند منسوب است، میگوید: بنابراین، همه این افعال یکسانند و چنین نیست که برخی متصف به حسن و برخی دیگر متصف به قبح شوند؛ پس عقل هرگز توان درک حکم شرعی آنها را ندارد (انکار حسن و قبح عقلی)<ref>ر.ک: همان، ص369</ref>. |
ویرایش