پرش به محتوا

صون المنطق و الكلام عن فن المنطق و الكلام: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎ر' به 'ی‌ر'
جز (جایگزینی متن - 'می‎س' به 'می‌س')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ر' به 'ی‌ر')
خط ۳۹: خط ۳۹:
نویسنده در ادامه مقدمه، عباراتی از طرفداران اهل منطق را در رد کلام ابن صلاح در تحریم منطق نقل کرده و به‎نقد آن می‌پردازد و سپس می‎نویسد: درنهایت به این نتیجه رسیدم که کتاب مبسوط و جامع‎ومانعی را درباره تحریم منطق بر طریقه اجتهاد و استدلال بنویسم و در آن صحت آنچه را ابن صلاح درباره نفی اباحه اشتغال منطق بیان کرده است، اثبات کنم. چون شروع در نوشتن آن کردم و تحقیق در این امر به نقل نصوص ائمه در منع نظر در علم کلام هم کشیده شد و از طرف دیگر، بین منطق و کلام تلازم هم هست، نام این کتاب را «صون المنطق و الکلام عن فن المنطق و الکلام» گذاشتم. در ابتدای این کتاب تاریخچه و شروع وضع منطق و شروع داخل شدن این علم در ملت اسلام و رواجش میان مسلمانان بیان شده است. همچنین نقطه شروع افرادی که کتاب‎های اصول را با منطق جمع کردند و رواج آن در میان متأخرین بیان شده است.<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref> [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر|سیوطی]] با استناد به قول [[شهرستانی، محمد بن عبدالکریم|شهرستانی]] در [[الملل و النحل|ملل و نحل]] و [[ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن|ابن صلاح]] و [[نووی، یحیی بن شرف|نووی]] در [[طبقات الفقهاء الشافعیة|طبقات]] و کندی و [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]] در تاریخ مصر و دیگران بیان می‎کند که: واضع فن منطق [[ارسطو]] از اهالی اصطخر در زمان اردشیر بن دارا بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص7</ref>
نویسنده در ادامه مقدمه، عباراتی از طرفداران اهل منطق را در رد کلام ابن صلاح در تحریم منطق نقل کرده و به‎نقد آن می‌پردازد و سپس می‎نویسد: درنهایت به این نتیجه رسیدم که کتاب مبسوط و جامع‎ومانعی را درباره تحریم منطق بر طریقه اجتهاد و استدلال بنویسم و در آن صحت آنچه را ابن صلاح درباره نفی اباحه اشتغال منطق بیان کرده است، اثبات کنم. چون شروع در نوشتن آن کردم و تحقیق در این امر به نقل نصوص ائمه در منع نظر در علم کلام هم کشیده شد و از طرف دیگر، بین منطق و کلام تلازم هم هست، نام این کتاب را «صون المنطق و الکلام عن فن المنطق و الکلام» گذاشتم. در ابتدای این کتاب تاریخچه و شروع وضع منطق و شروع داخل شدن این علم در ملت اسلام و رواجش میان مسلمانان بیان شده است. همچنین نقطه شروع افرادی که کتاب‎های اصول را با منطق جمع کردند و رواج آن در میان متأخرین بیان شده است.<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref> [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر|سیوطی]] با استناد به قول [[شهرستانی، محمد بن عبدالکریم|شهرستانی]] در [[الملل و النحل|ملل و نحل]] و [[ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن|ابن صلاح]] و [[نووی، یحیی بن شرف|نووی]] در [[طبقات الفقهاء الشافعیة|طبقات]] و کندی و [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]] در تاریخ مصر و دیگران بیان می‎کند که: واضع فن منطق [[ارسطو]] از اهالی اصطخر در زمان اردشیر بن دارا بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص7</ref>


[[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] در «نصیحة اهل الإیمان فی الرد علی منطق الیونان» می‌گوید: واضع منطق، [[ارسطو]]، مردی از یونان، است. او اولین کسی است که قائل به قِدَم عالم شد. او همچنین می‌گوید: یونانیان مشرک و کافری که ستارگان و بت‎ها را می‎پرستیدند بسیار بدتر از یهود و نصارای پس از نسخ و تبدیل، بودند. آنان بیش از 300 سال قبل از میلاد مسیح زندگی می‎کردند. چون مسیح مبعوث شد به دین او گراییدند و پس از تغییر ملت مسیح به کیش دین مرکبی از توحید و شرک که ترکیبی از حق و باطل بود درآمدند که البته این دین، بر آنچه پیشینیانشان بر آن بودند، برتری داشت. از نگاه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] در این کتاب، شیاطین در بسیاری از امور، یونانیان را یاری می‎رساندند ولی آنان نمی‎دانستند که این شیاطین هستند که آنان را یاری می‎کنند ازاین‎رو به شیاطین اقرار نکرده و در چنین افعالی صرفاً معتقد به قوای نفسانی یا امور طبیعی یا قوای فلکی می‎شدند. اسباب عجایب عالم نزد آنان و بوعلی صرفاً در این سه مورد خلاصه می‎شد و از تأثیر شیاطین در شر در عالم غافل بودند. او در جای دیگر، منطق را برگرفته از هندسه و به هدف انتقال از شکل محسوس به معقول می‎داند.<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>
[[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] در «نصیحة اهل الإیمان فی الرد علی منطق الیونان» می‌گوید: واضع منطق، [[ارسطو]]، مردی از یونان، است. او اولین کسی است که قائل به قِدَم عالم شد. او همچنین می‌گوید: یونانیان مشرک و کافری که ستارگان و بت‎ها را می‎پرستیدند بسیار بدتر از یهود و نصارای پس از نسخ و تبدیل، بودند. آنان بیش از 300 سال قبل از میلاد مسیح زندگی می‎کردند. چون مسیح مبعوث شد به دین او گراییدند و پس از تغییر ملت مسیح به کیش دین مرکبی از توحید و شرک که ترکیبی از حق و باطل بود درآمدند که البته این دین، بر آنچه پیشینیانشان بر آن بودند، برتری داشت. از نگاه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] در این کتاب، شیاطین در بسیاری از امور، یونانیان را یاری می‌رساندند ولی آنان نمی‎دانستند که این شیاطین هستند که آنان را یاری می‎کنند ازاین‎رو به شیاطین اقرار نکرده و در چنین افعالی صرفاً معتقد به قوای نفسانی یا امور طبیعی یا قوای فلکی می‎شدند. اسباب عجایب عالم نزد آنان و بوعلی صرفاً در این سه مورد خلاصه می‎شد و از تأثیر شیاطین در شر در عالم غافل بودند. او در جای دیگر، منطق را برگرفته از هندسه و به هدف انتقال از شکل محسوس به معقول می‎داند.<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>


[[سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر|سیوطی]]، درباره ابتدای داخل شدن این علم در میان مسلمانان از قول شیخ نصر مقدسی در کتاب «الحجة علی تارک المحجة» می‎نویسد:... شنیدم که ابومحمد عبدالله بن ابوزید فقیه مالکی در قیروان می‌گفت: خداوند بنی‎امیه را بیامرزد زیرا هیچ‎گاه از میان خلفای آنان کسی بدعت در اسلام نگذاشت... اکثر کارگزاران و والیان آنان عرب بودند ولی وقتی خلاقت از بنی‎امیه به دست بنی‎عباس افتاد، دولت آنان به دست فارس‎ها افتاد و ریاست در میان آنان گشت؛ در قلب‎های اکثر رئیسان آنان کفر و بغض به عرب و دولت اسلام وجود داشت و آنان حوادثی را برای اسلام رقم زدند که در راستای هلاکت اسلام بود... اولین حوادثی که در این زمینه رقم زدند آوردن کتاب‎های یونانی به سرزمین اسلام و ترجمه آن‎ها به زبان عربی و در دسترس مسلمانان قرار دادن این ترجمه‎ها بود. سبب خروج این کتاب‎ها از سرزمین روم به بلاد اسلامی، یحیی بن خالد برمکی بود.<ref>ر.ک: همان، ص8-9</ref> او سپس از چگونگی ورود این کتاب‎ها به سرزمین‎های اسلامی توسط یحیی بن خالد از بلاد روم می‎نویسد و از خالد بن یزید بن معاویه هم به‎عنوان اولین کسی که کتاب‎های یونانی را به دلیل علاقه‎اش به کتاب‎های کیمیا به عربی ترجمه کرد، نام می‎برد.<ref>ر.ک: همان، ص11</ref> وی سپس از دو طریق یوحنا بن بطریق و دیگران و طریق حنین بن اسحاق در ترجمه آثار یونانی به عربی یاد می‎کند؛ اولی را از نوع ترجمه تحت‎اللفظی و کلمه به کلمه می‎داند و به دو دلیل آن را تضعیف کرده و مردود می‎شمارد و طریق حنین را به دلیل نقل به مضمون، (به‎جز در علم ریاضی) صحیح‎تر و قابل‎اعتمادتر می‎داند.<ref>ر.ک: همان، ص7</ref> سیوطی، در ادامه حدیث قلم و دوات را مطرح می‎کند و سپس از حدیث هفتادوسه فرقه سخن به میان می‎آورد و بعدازآن از قول تاریخ ذهبی، عبدالرحمن بن حکم بن هشام بن عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان اموی را اولین کسی می‎داند که فلسفه را به اندلس برد. او با استناد به قول [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]، [[غزالی، محمد بن محمد|ابوحامد غزالی]] را اولین کسی می‎داند که منطق را با اصول مسلمانان آمیخت. [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر|سیوطی]] به نقل از غزالی در احیاءالعلوم درباره فلسفه می‎نویسد: فلسفه یک علم واحد نیست؛ بلکه دارای چهار جزء است که یکی از آن‎ها هندسه و حساب است و دومی منطق، سومی الهیات و چهارمی طبیعیات.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> درباره رواج فلسفه در میان متأخرین می‎نویسد: [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصیر طوسی]] برای کسانی که در رصدخانه و دارالحکمة او اشتغال به فلسفه داشتند روزی سه درهم، برای دارالطب و حکیمان روزی دو درهم و برای اهل حدیث و محدثان روزی نصف درهم پرداخت می‎کرد که این امر باعث شیوع اشتغال به علوم فلسفی در آن دوران شد.<ref>ر.ک: همان</ref>
[[سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر|سیوطی]]، درباره ابتدای داخل شدن این علم در میان مسلمانان از قول شیخ نصر مقدسی در کتاب «الحجة علی تارک المحجة» می‎نویسد:... شنیدم که ابومحمد عبدالله بن ابوزید فقیه مالکی در قیروان می‌گفت: خداوند بنی‎امیه را بیامرزد زیرا هیچ‎گاه از میان خلفای آنان کسی بدعت در اسلام نگذاشت... اکثر کارگزاران و والیان آنان عرب بودند ولی وقتی خلاقت از بنی‎امیه به دست بنی‎عباس افتاد، دولت آنان به دست فارس‎ها افتاد و ریاست در میان آنان گشت؛ در قلب‎های اکثر رئیسان آنان کفر و بغض به عرب و دولت اسلام وجود داشت و آنان حوادثی را برای اسلام رقم زدند که در راستای هلاکت اسلام بود... اولین حوادثی که در این زمینه رقم زدند آوردن کتاب‎های یونانی به سرزمین اسلام و ترجمه آن‎ها به زبان عربی و در دسترس مسلمانان قرار دادن این ترجمه‎ها بود. سبب خروج این کتاب‎ها از سرزمین روم به بلاد اسلامی، یحیی بن خالد برمکی بود.<ref>ر.ک: همان، ص8-9</ref> او سپس از چگونگی ورود این کتاب‎ها به سرزمین‎های اسلامی توسط یحیی بن خالد از بلاد روم می‎نویسد و از خالد بن یزید بن معاویه هم به‎عنوان اولین کسی که کتاب‎های یونانی را به دلیل علاقه‎اش به کتاب‎های کیمیا به عربی ترجمه کرد، نام می‎برد.<ref>ر.ک: همان، ص11</ref> وی سپس از دو طریق یوحنا بن بطریق و دیگران و طریق حنین بن اسحاق در ترجمه آثار یونانی به عربی یاد می‎کند؛ اولی را از نوع ترجمه تحت‎اللفظی و کلمه به کلمه می‎داند و به دو دلیل آن را تضعیف کرده و مردود می‎شمارد و طریق حنین را به دلیل نقل به مضمون، (به‎جز در علم ریاضی) صحیح‎تر و قابل‎اعتمادتر می‎داند.<ref>ر.ک: همان، ص7</ref> سیوطی، در ادامه حدیث قلم و دوات را مطرح می‎کند و سپس از حدیث هفتادوسه فرقه سخن به میان می‎آورد و بعدازآن از قول تاریخ ذهبی، عبدالرحمن بن حکم بن هشام بن عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان اموی را اولین کسی می‎داند که فلسفه را به اندلس برد. او با استناد به قول [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]، [[غزالی، محمد بن محمد|ابوحامد غزالی]] را اولین کسی می‎داند که منطق را با اصول مسلمانان آمیخت. [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر|سیوطی]] به نقل از غزالی در احیاءالعلوم درباره فلسفه می‎نویسد: فلسفه یک علم واحد نیست؛ بلکه دارای چهار جزء است که یکی از آن‎ها هندسه و حساب است و دومی منطق، سومی الهیات و چهارمی طبیعیات.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> درباره رواج فلسفه در میان متأخرین می‎نویسد: [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصیر طوسی]] برای کسانی که در رصدخانه و دارالحکمة او اشتغال به فلسفه داشتند روزی سه درهم، برای دارالطب و حکیمان روزی دو درهم و برای اهل حدیث و محدثان روزی نصف درهم پرداخت می‎کرد که این امر باعث شیوع اشتغال به علوم فلسفی در آن دوران شد.<ref>ر.ک: همان</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش