۸۴٬۷۵۶
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' طباطبائی ' به ' طباطبایی ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) |
||
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
| عنوانهای دیگر = | | عنوانهای دیگر = | ||
| پدیدآوران = | | پدیدآوران = | ||
[[طباطبایی، محمدحسین]] (نویسنده) | [[طباطبایی، سید محمدحسین]] (نویسنده) | ||
| زبان =عربی | | زبان =عربی | ||
| کد کنگره = | | کد کنگره = | ||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
| چاپ =12 | | چاپ =12 | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور =03327 | ||
| کتابخوان همراه نور =03327 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| پس از = | | پس از = | ||
خط ۲۳: | خط ۲۴: | ||
}} | }} | ||
'''نهاية الحكمة'''، از آثار ارزنده آموزشى علامه [[طباطبایی، محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]] (تبريز 1282 - 1360ش، قم) در زمينه آموزش فلسفه صدرايى به زبان عربى است كه در آن يك دوره مباحث فلسفى از آغاز تا انجام بهصورت منظم و استدلالى در سطح عالى بيان شده است. مخاطبان اين اثر كسانى هستند كه قبلاً با فلسفه اسلامى آشنا شدهاند و يك دوره آموزشى را گذراندهاند و اكنون مىخواهند بيشتر و عميقتر بدانند و اطلاعات خودشان را تكميل كنند. | '''نهاية الحكمة'''، از آثار ارزنده آموزشى علامه [[طباطبایی، سید محمدحسین|سيد محمدحسين طباطبايى]] (تبريز 1282 - 1360ش، قم) در زمينه آموزش فلسفه صدرايى به زبان عربى است كه در آن يك دوره مباحث فلسفى از آغاز تا انجام بهصورت منظم و استدلالى در سطح عالى بيان شده است. مخاطبان اين اثر كسانى هستند كه قبلاً با فلسفه اسلامى آشنا شدهاند و يك دوره آموزشى را گذراندهاند و اكنون مىخواهند بيشتر و عميقتر بدانند و اطلاعات خودشان را تكميل كنند. | ||
هرچند نویسنده، زمان و مكان شروع نگارش كتاب حاضر را معين نكرده و همچنين توضيح نداده است كه تأليف آن چه مدتى به طول انجاميده است، ولى اين نكته را روشن ساخته است كه نوشتن اثر مذكور را در مشهد مقدس در تاريخ ششم محرم سال 1395ق برابر با 29 دى 1353ش، به پايان برده است<ref>ر. ك.: همان، ص 326</ref> | هرچند نویسنده، زمان و مكان شروع نگارش كتاب حاضر را معين نكرده و همچنين توضيح نداده است كه تأليف آن چه مدتى به طول انجاميده است، ولى اين نكته را روشن ساخته است كه نوشتن اثر مذكور را در مشهد مقدس در تاريخ ششم محرم سال 1395ق برابر با 29 دى 1353ش، به پايان برده است<ref>ر. ك.: همان، ص 326</ref> | ||
اثر حاضر با اهتمام و اشراف استاد شيخ [[نورانی، عبدالله|ميرزا عبدالله نورانى]] رضواناللهعليه تصحيح شده و آن را انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه | اثر حاضر با اهتمام و اشراف استاد شيخ [[نورانی، عبدالله|ميرزا عبدالله نورانى]] رضواناللهعليه تصحيح شده و آن را انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علمیه قم منتشر كرده است. | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۵۷: | خط ۵۸: | ||
#يكى ديگر از امتيازات اين كتاب عبارت از روش خاصّ آن است كه در نگارش كتاب به بحثهاى بىثمر يا كمثمر، مثل بحثهاى ثابتات عدميه و حال، اعتنا نكرده و در عوض به بحثهاى مهم، نظير بحث وجود رابط و مستقل، بسيار اهميت داده است. | #يكى ديگر از امتيازات اين كتاب عبارت از روش خاصّ آن است كه در نگارش كتاب به بحثهاى بىثمر يا كمثمر، مثل بحثهاى ثابتات عدميه و حال، اعتنا نكرده و در عوض به بحثهاى مهم، نظير بحث وجود رابط و مستقل، بسيار اهميت داده است. | ||
#هرچند اين اثر، آموزشى است و براى مخاطبان خاصّى در نظر گرفته شده است، وليكن نویسنده محترم برخى از ابتكارات خودش را نيز در آن مطرح كرده است كه مىشود اشاره كرد به: | #هرچند اين اثر، آموزشى است و براى مخاطبان خاصّى در نظر گرفته شده است، وليكن نویسنده محترم برخى از ابتكارات خودش را نيز در آن مطرح كرده است كه مىشود اشاره كرد به: | ||
#:الف)- ايشان ثابت كرده كه جنس، نوع مبهم است و فصل، نوع محصّل و همچنين نوع، همان ماهيت تامه است، بدون نظر به ابهام و تحصّل و | #:الف)- ايشان ثابت كرده كه جنس، نوع مبهم است و فصل، نوع محصّل و همچنين نوع، همان ماهيت تامه است، بدون نظر به ابهام و تحصّل و بنابراین ايشان حمل هريك از جنس و فصل بر نوع را حمل اولى دانسته است<ref>همان، ص 81</ref> | ||
#:ب)- ايشان گرچه در «بداية الحكمة»، صفحه 126، مقوله «اين» را به مقوله وضع، ارجاع داده و نوشته است: «هرچند مشهور در بين حكما اين است كه «اين»، خودش مقولهاى است، ولى اين مطلب جاى بحث و تأمل دارد و «اين»، نوعى از وضع است، پس حركت اينيه هم نوعى از حركت وضعى است»، ولى در كتاب حاضر چنين آورده است: «در حقيقت مقوله اين، اختلاف شده و پنج قول گفته شده و قول ششم آن است كه برخى مكان را انكار كردهاند و چون امارات و نشانههاى متعدد، نشان از آن دارد كه مقوله مكان بديهى است و شكى در آن نيست، پس چارهاى ندارند جز آنكه آن را به مقوله وضع برگشت دهند و..<ref>همان، ص 129 - 130</ref> سپس ايشان اشكالى را در اين زمينه مطرح كرده است. | #:ب)- ايشان گرچه در «بداية الحكمة»، صفحه 126، مقوله «اين» را به مقوله وضع، ارجاع داده و نوشته است: «هرچند مشهور در بين حكما اين است كه «اين»، خودش مقولهاى است، ولى اين مطلب جاى بحث و تأمل دارد و «اين»، نوعى از وضع است، پس حركت اينيه هم نوعى از حركت وضعى است»، ولى در كتاب حاضر چنين آورده است: «در حقيقت مقوله اين، اختلاف شده و پنج قول گفته شده و قول ششم آن است كه برخى مكان را انكار كردهاند و چون امارات و نشانههاى متعدد، نشان از آن دارد كه مقوله مكان بديهى است و شكى در آن نيست، پس چارهاى ندارند جز آنكه آن را به مقوله وضع برگشت دهند و..<ref>همان، ص 129 - 130</ref> سپس ايشان اشكالى را در اين زمينه مطرح كرده است. | ||
#:ج)- ذيمقراطيس بر اين باور بود كه جسم، مجموعهاى است از اجزاى لا يتجزى كه قبول قسمت وهمى و عقلى مىكنند، اما در خارج قابل قسمت نيستند. [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] كه در بداية الحكمة، قول ذيمقراطيس را با قدرى اصلاح پذيرفته است<ref>بداية الحكمة، ص 72</ref>، در كتاب نهاية الحكمة، نظرات گوناگون در مورد حقيقت جسم را بيان كرده و افزوده هركدام از اين نظرات، يك يا چند نقطه ضعف دارد و بعد بهتفصيل وارد بحث نقد اين آرا شده است<ref>نهاية الحكمة، ص 94 - 99</ref> | #:ج)- ذيمقراطيس بر اين باور بود كه جسم، مجموعهاى است از اجزاى لا يتجزى كه قبول قسمت وهمى و عقلى مىكنند، اما در خارج قابل قسمت نيستند. [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]] كه در بداية الحكمة، قول ذيمقراطيس را با قدرى اصلاح پذيرفته است<ref>بداية الحكمة، ص 72</ref>، در كتاب نهاية الحكمة، نظرات گوناگون در مورد حقيقت جسم را بيان كرده و افزوده هركدام از اين نظرات، يك يا چند نقطه ضعف دارد و بعد بهتفصيل وارد بحث نقد اين آرا شده است<ref>نهاية الحكمة، ص 94 - 99</ref> | ||
#:د)- علامه با بيان تباين بين وحدت و كثرت و اينكه وحدت و كثرت از زمره مفاهيم كلى، مانند وجوب و امكان است كه تصورشان ضرورى و بىنياز از تعريف است و هرچه بهعنوان تعريف گفتهاند، لفظى است و خالى از دور نيست، به اين مطلب پرداخته است كه تقابل وحدت و كثرت، به اختلاف تشكيكى برمىگردد و در واقع اين مطلب همان اختلافات تشكيكى است كه براى حقيقت مشكك وجود هست<ref>همان، ص 138 - 139</ref> | #:د)- علامه با بيان تباين بين وحدت و كثرت و اينكه وحدت و كثرت از زمره مفاهيم كلى، مانند وجوب و امكان است كه تصورشان ضرورى و بىنياز از تعريف است و هرچه بهعنوان تعريف گفتهاند، لفظى است و خالى از دور نيست، به اين مطلب پرداخته است كه تقابل وحدت و كثرت، به اختلاف تشكيكى برمىگردد و در واقع اين مطلب همان اختلافات تشكيكى است كه براى حقيقت مشكك وجود هست<ref>همان، ص 138 - 139</ref> | ||
#:ه)- استاد علامه، در مورد فاعل بالجبر و فاعل بالعنايه، توضيحاتى عرضه كرده و افزوده است كه در اينكه فاعل بالجبر و فاعل بالقصد، دو نوع جداگانه از فاعل بالقصد پنداشته شود، جاى نظر و تأمّل است و... فعل اجبارى، مباين با فعل اختيارى نيست و انقسام فعل به اجبارى و اختيارى، اعتبارى است نه حقيقى؛ بله عاقلان در سنت اجتماعى خودشان فعل اختيارى را از فعل جبرى تفكيك كردهاند. همچنين فاعل بالعنايه نوعى از فاعل بالقصد است<ref>همان، ص 175</ref> | #:ه)- استاد علامه، در مورد فاعل بالجبر و فاعل بالعنايه، توضيحاتى عرضه كرده و افزوده است كه در اينكه فاعل بالجبر و فاعل بالقصد، دو نوع جداگانه از فاعل بالقصد پنداشته شود، جاى نظر و تأمّل است و... فعل اجبارى، مباين با فعل اختيارى نيست و انقسام فعل به اجبارى و اختيارى، اعتبارى است نه حقيقى؛ بله عاقلان در سنت اجتماعى خودشان فعل اختيارى را از فعل جبرى تفكيك كردهاند. همچنين فاعل بالعنايه نوعى از فاعل بالقصد است<ref>همان، ص 175</ref> | ||
خط ۶۶: | خط ۶۷: | ||
#:ح)- استاد علامه در مورد مقولاتى كه در آن حركت واقع مىشود، گفته است: «مشهور در بين حكيمان آن است كه در چهار مقوله (كم، كيف، اين و وضع) حركت واقع مىشود و در ساير مقولات حركت واقع نمىشود». سپس به نقد اين نظر پرداخته و اثبات كرده است كه حركت در تمامى مقولات واقع مىشود<ref>همان، ص 205 - 207</ref> | #:ح)- استاد علامه در مورد مقولاتى كه در آن حركت واقع مىشود، گفته است: «مشهور در بين حكيمان آن است كه در چهار مقوله (كم، كيف، اين و وضع) حركت واقع مىشود و در ساير مقولات حركت واقع نمىشود». سپس به نقد اين نظر پرداخته و اثبات كرده است كه حركت در تمامى مقولات واقع مىشود<ref>همان، ص 205 - 207</ref> | ||
#:ط)- استاد علامه، هرچند انحصار حركت در مقولات چهارگانه را بين قدما مشهور دانسته، ولى «حركت در حركت» را پذيرفته است<ref>همان، ص 207 - 209</ref> | #:ط)- استاد علامه، هرچند انحصار حركت در مقولات چهارگانه را بين قدما مشهور دانسته، ولى «حركت در حركت» را پذيرفته است<ref>همان، ص 207 - 209</ref> | ||
#:ى)- [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] نقل كرده است كه تقابل بين سرعت و بطء، تقابل تضايف نيست، بلكه تضاد است و بعد خودش به نقد پرداخته و نوشته است: شرط تضاد آن است كه بين دو طرفش غايت اختلاف باشد و در سرعت و بطء چنين نيست؛ چون هيچ سريعى نيست جز آنكه مىتوان سريعتر از آن را هم تصور كرد و همچنين هيچ بطيئى نيست كه مىشود بطيئتر از آن را نيز به ذهن آورد. البته اين مطلب در مورد سرعت و بطء اضافى است، ولى سرعت و بطء به معناى جريان و سيلان، اختصاص به مطلق حركت دارد و در برابرش بطء نيست<ref>همان، ص 218</ref> | #:ى)- [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]] از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهين شيرازى]] نقل كرده است كه تقابل بين سرعت و بطء، تقابل تضايف نيست، بلكه تضاد است و بعد خودش به نقد پرداخته و نوشته است: شرط تضاد آن است كه بين دو طرفش غايت اختلاف باشد و در سرعت و بطء چنين نيست؛ چون هيچ سريعى نيست جز آنكه مىتوان سريعتر از آن را هم تصور كرد و همچنين هيچ بطيئى نيست كه مىشود بطيئتر از آن را نيز به ذهن آورد. البته اين مطلب در مورد سرعت و بطء اضافى است، ولى سرعت و بطء به معناى جريان و سيلان، اختصاص به مطلق حركت دارد و در برابرش بطء نيست<ref>همان، ص 218</ref> | ||
#:ك)- [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]]، علم حصولى را به علم حضورى ارجاع داده است. ايشان بر آن است كه بر اساس نظر ابتدايى، انقسام علم به دو قسمت، تقسيم انحصارى است و حضور معلوم براى عالم يا با ماهيتش است و يا با وجودش. در صورت اول علم حصولى است و در صورت دوم علم حضورى و..<ref>همان، ص 236 - 239</ref> | #:ك)- [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]]، علم حصولى را به علم حضورى ارجاع داده است. ايشان بر آن است كه بر اساس نظر ابتدايى، انقسام علم به دو قسمت، تقسيم انحصارى است و حضور معلوم براى عالم يا با ماهيتش است و يا با وجودش. در صورت اول علم حصولى است و در صورت دوم علم حضورى و..<ref>همان، ص 236 - 239</ref> | ||
#:ل)- بنا بر نظر استاد علامه، اراده از صفات ذاتى واجب نيست، بلكه ارادهاى كه به او نسبت داده مىشود از مقام فعل انتزاع مىگردد، پس اراده صفت فعلى است و..<ref>همان، ص 300</ref> | #:ل)- بنا بر نظر استاد علامه، اراده از صفات ذاتى واجب نيست، بلكه ارادهاى كه به او نسبت داده مىشود از مقام فعل انتزاع مىگردد، پس اراده صفت فعلى است و..<ref>همان، ص 300</ref> | ||
#:م)- برخى، كلام را يكى از صفات ذاتى خداى تعالى شمردهاند، ولى نظر [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] اين است كه كلام، صفت فعل اوست و صفت ذاتش نيست<ref>همان، ص 307 - 308</ref> | #:م)- برخى، كلام را يكى از صفات ذاتى خداى تعالى شمردهاند، ولى نظر [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]] اين است كه كلام، صفت فعل اوست و صفت ذاتش نيست<ref>همان، ص 307 - 308</ref> | ||
#:ن)- استاد علامه، قاعده امكان اشرف را از راه ارجاع اشرفيت و اخسيت، به عليت و معلوليت اثبات كرده است. اين راه براى اثبات برهان امكان اشرف به نظر ايشان بهتر و آسانتر است<ref>همان، ص 320 - 321</ref> | #:ن)- استاد علامه، قاعده امكان اشرف را از راه ارجاع اشرفيت و اخسيت، به عليت و معلوليت اثبات كرده است. اين راه براى اثبات برهان امكان اشرف به نظر ايشان بهتر و آسانتر است<ref>همان، ص 320 - 321</ref> | ||
#تأمّل و انديشيدن در آخرين كلامى كه استاد علامه در اين كتاب آورده (در پاسخ اشكالى در مورد دوام فيض الهى)، آموزنده است و مىتواند به برخى از شبهات پاسخ دهد. آن سخن چنين است: «و ما قيل إن الأفلاك و الأجرام العلوية، دائمة الوجود بأشخاصها و... يدفعه عدم دليل يدل على كون هذه العلل، تامة منحصرة... على أن القول بالأفلاك و الأجرام غير القابلة للتغير و غير ذلك، كانت أصولا موضوعة من الهيئة و الطبیعیات القديمتين و قد انفسخ اليوم هذه الآراء»<ref>همان، ص 326</ref> | #تأمّل و انديشيدن در آخرين كلامى كه استاد علامه در اين كتاب آورده (در پاسخ اشكالى در مورد دوام فيض الهى)، آموزنده است و مىتواند به برخى از شبهات پاسخ دهد. آن سخن چنين است: «و ما قيل إن الأفلاك و الأجرام العلوية، دائمة الوجود بأشخاصها و... يدفعه عدم دليل يدل على كون هذه العلل، تامة منحصرة... على أن القول بالأفلاك و الأجرام غير القابلة للتغير و غير ذلك، كانت أصولا موضوعة من الهيئة و الطبیعیات القديمتين و قد انفسخ اليوم هذه الآراء»<ref>همان، ص 326</ref> | ||
خط ۷۵: | خط ۷۶: | ||
اين كلام، پاسخى جالب است به مخالفان فلسفه و مدعیان مكتب تفكيك كه پنداشتهاند با فروپاشى نظريه افلاك بطلميوسى، فلسفه نيز ويران شده است و فيلسوفان اسلامى از تحولات علوم خبرى ندارند. مخالفان فلسفه از آنجا كه توان علمى مقابله با برهان عقلى را ندارند و عاجزتر از آن هستند كه براهين متعدد و استدلالهاى فراوان عقلى مطرحشده در فلسفه اسلامى را يكايك با روشى عالمانه تضعيف كنند، به مغالطه روى كرده و به پندار خود با روشى آسان و بدون رنج، به گنج مقصودشان؛ يعنى فروپاشى فلسفه رسيدهاند؛ زيربنايى براى فلسفه اسلامى از پيش خود ساختند و بعد خبر دادند كه همان زيربنا ويران شده است؛ درحالىكه نينديشيده و ندانستهاند كه آن فرضيه فقط ارزشش در حدّ يك مثال و يك شاهد بود و بهصورت اصل موضوعى و بنا بر فرض در فلسفه مطرح مىشد و زيربناى فلسفه اسلامى نبود تا گمان رود با تغييرش، زوال فلسفه و انديشه عقلى را مشاهده خواهيم كرد. | اين كلام، پاسخى جالب است به مخالفان فلسفه و مدعیان مكتب تفكيك كه پنداشتهاند با فروپاشى نظريه افلاك بطلميوسى، فلسفه نيز ويران شده است و فيلسوفان اسلامى از تحولات علوم خبرى ندارند. مخالفان فلسفه از آنجا كه توان علمى مقابله با برهان عقلى را ندارند و عاجزتر از آن هستند كه براهين متعدد و استدلالهاى فراوان عقلى مطرحشده در فلسفه اسلامى را يكايك با روشى عالمانه تضعيف كنند، به مغالطه روى كرده و به پندار خود با روشى آسان و بدون رنج، به گنج مقصودشان؛ يعنى فروپاشى فلسفه رسيدهاند؛ زيربنايى براى فلسفه اسلامى از پيش خود ساختند و بعد خبر دادند كه همان زيربنا ويران شده است؛ درحالىكه نينديشيده و ندانستهاند كه آن فرضيه فقط ارزشش در حدّ يك مثال و يك شاهد بود و بهصورت اصل موضوعى و بنا بر فرض در فلسفه مطرح مىشد و زيربناى فلسفه اسلامى نبود تا گمان رود با تغييرش، زوال فلسفه و انديشه عقلى را مشاهده خواهيم كرد. | ||
فلسفه اسلامى، نه بر پايه فرضيههاى علمى، بلكه بر اساس برهان عقلى بنا شده است. متأسفانه مخالفان فلسفه، با تاريخ علم و سرگذشت انديشههاى عقلى و فلسفى كمتر آشنا هستند و ادعاهايى بدون استناد مطرح مىكنند، ولى [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] با علم و اشراف بر تغيير و تحولاتى كه در تاريخ علوم و انديشه بشرى روى داده به نگارش آثار فلسفى مانند «بداية الحكمة» و «نهاية الحكمة» و «اصول فلسفه و روش رئاليسم» و تعليقات بر «الحكمة المتعالية في الأسفار الأربعة العقلية» پرداخته و از اينگونه مباحث غافل نبوده است. | فلسفه اسلامى، نه بر پايه فرضيههاى علمى، بلكه بر اساس برهان عقلى بنا شده است. متأسفانه مخالفان فلسفه، با تاريخ علم و سرگذشت انديشههاى عقلى و فلسفى كمتر آشنا هستند و ادعاهايى بدون استناد مطرح مىكنند، ولى [[طباطبایی، سید محمدحسین|علامه طباطبايى]] با علم و اشراف بر تغيير و تحولاتى كه در تاريخ علوم و انديشه بشرى روى داده به نگارش آثار فلسفى مانند «بداية الحكمة» و «نهاية الحكمة» و «اصول فلسفه و روش رئاليسم» و تعليقات بر «الحكمة المتعالية في الأسفار الأربعة العقلية» پرداخته و از اينگونه مباحث غافل نبوده است. | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == | ||
خط ۸۷: | خط ۸۸: | ||
==پانويس == | ==پانويس == | ||
<references /> | <references/> | ||
== منابع مقاله == | == منابع مقاله == | ||
خط ۹۵: | خط ۹۶: | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
{{وابستهها}} | |||
[[ | [[نهاية الحكمة (تصحیح زارعی)]] | ||
[[ | [[شرح نهاية الحكمة علامه طباطبائي (حقانی)]] | ||
[[نهاية الحكمة (فیاضی)]] | |||
[[ترجمه و شرح نهایة الحکمة]] | [[ترجمه و شرح نهایة الحکمة]] | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۲۱: | ||
[[شرح نهایة الحکمة: العقل و العاقل و المعقول]] | [[شرح نهایة الحکمة: العقل و العاقل و المعقول]] | ||
[[شرح مصطلحات فلسفی بداية الحكمة و نهاية الحكمة]] | |||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:فلسفه، مذهب و روانشناسی]] | |||
[[رده:فلسفه اسلامی]] | |||
[[رده:عصر مدرسان فلسفه قرن چهاردهم]] | |||
[[رده:آثار فلسفی]] |