۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مى گيرد' به 'میگیرد') |
جز (جایگزینی متن - 'مى شود' به 'میشود') |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
فصل اوّل سخن در رابطه با منابعى است كه شيخ محمد غزالى در تفسير خود از آنها سود جسته است. | فصل اوّل سخن در رابطه با منابعى است كه شيخ محمد غزالى در تفسير خود از آنها سود جسته است. | ||
فصل دوم، ديدگاههاى شيخ محمد غزالى در خصوص بعضى از مباحث علوم قرآنى و مسائل تفسيرى است. فصل سوم، سخن از روش تفسيرى شيخ غزالى مطرح | فصل دوم، ديدگاههاى شيخ محمد غزالى در خصوص بعضى از مباحث علوم قرآنى و مسائل تفسيرى است. فصل سوم، سخن از روش تفسيرى شيخ غزالى مطرح میشود. اين روش برای خود داراى قواعدى میباشد كه خود فرموده: «در اين كار بايد شيوه و روشى را در پيش گيريم كه پيش از من كس ديگرى به آن نپرداخته است، تا بدين وسيله درى از درهاى خير را بگشايم.» (مقدّمه نحو تفسير موضوعى لسور القرآن الكريم) | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در مقدّمه، به تعريف روش و جايگاه كليدى آن در تفسير پرداخته است. هر علمى داراى سه ركن عمده است. موضوع، هدف و روش در اين ميان، روش از جايگاه ويژهاى برخوردار است در اين كه مفسّران از روش هاى گوناگونى در تفسير قرآن بهره جسته اند، ترديدى نيست. نكتهاى كه هست اين كه در تقسيم بندى روش هاى تفسيرى گاهى بين روش مفسّر و گرايشهاى مذهبى و سليقههاى شخصى او خلط شده است. منظور از روش هاى تفسيرى (منهج) پذيرش نوع و نحوه ى استناد به منابع است. و از آنجا كه منابع تفسير در نظر مفسّران متفاوت است مانند اينكه يكى معتقد است كه تنها منبع معتبر در تفسير، روايات پيامبر(ص) است و ديگرى بر اين باور است كه در تفسير بايد به قرآن، روايات پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) تكيه كرد يا اينكه برخى مفسّران از عقل، بيشتر استفاده كرده و به سوى روش تفسير عقلى و اجتهادى رفتهاند. بنابراین روش تفسيرى امرى است فراگير كه مفسّر آن را در همه ى آيات قرآن به كار میگیرد و اختلاف در آن، باعث اختلاف در كل تفسير | در مقدّمه، به تعريف روش و جايگاه كليدى آن در تفسير پرداخته است. هر علمى داراى سه ركن عمده است. موضوع، هدف و روش در اين ميان، روش از جايگاه ويژهاى برخوردار است در اين كه مفسّران از روش هاى گوناگونى در تفسير قرآن بهره جسته اند، ترديدى نيست. نكتهاى كه هست اين كه در تقسيم بندى روش هاى تفسيرى گاهى بين روش مفسّر و گرايشهاى مذهبى و سليقههاى شخصى او خلط شده است. منظور از روش هاى تفسيرى (منهج) پذيرش نوع و نحوه ى استناد به منابع است. و از آنجا كه منابع تفسير در نظر مفسّران متفاوت است مانند اينكه يكى معتقد است كه تنها منبع معتبر در تفسير، روايات پيامبر(ص) است و ديگرى بر اين باور است كه در تفسير بايد به قرآن، روايات پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) تكيه كرد يا اينكه برخى مفسّران از عقل، بيشتر استفاده كرده و به سوى روش تفسير عقلى و اجتهادى رفتهاند. بنابراین روش تفسيرى امرى است فراگير كه مفسّر آن را در همه ى آيات قرآن به كار میگیرد و اختلاف در آن، باعث اختلاف در كل تفسير میشود، و آن چيزى، جزء منابع و مستندات تفسير نيست. و تقسيم تفاسير به ماثور، قرآن به قرآن، شهودى، ظاهرى و... در اين چارچوب قرار میگیرد. و مراد از گرايش تفسيرى (اتجاه)، صبغههاى مختلف تفسير قرآن است كه آن حكايتگر جهت گيریهای خاص مفسران میباشد كه گاهى با عناوينى همچون تفسير كلامى، تفسير اخلاقى و تربيتى معرفى میشود. | ||
فصل اوّل، را در طى چهار بحث میآورد: بحث اوّل مصادر شيخ غزالى از كتب تفسير، دوّم منابع او از كتب حديث، سوم منابع و مصادر او از كتب فقه و چهارم منابع او از كتب معارف و عقائد. | فصل اوّل، را در طى چهار بحث میآورد: بحث اوّل مصادر شيخ غزالى از كتب تفسير، دوّم منابع او از كتب حديث، سوم منابع و مصادر او از كتب فقه و چهارم منابع او از كتب معارف و عقائد. | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
فصل دوّم در دو بحث، اوّل ديدگاههاى محمد غزالى در مسائل تفسيرى و دوّم ديدگاههاى ايشان در مباحث علوم قرآنى میباشد. در بحث اول مسائلى همچون نظر شيخ غزالى در رابطه با بسم الله، ابليس، مرگ حضرت عيسى(ع) و عروج او به آسمانها، اهل اعراف، طوفان حضرت نوح(ع)، زنده بودن حضرت خضر(ع) تاكنون، ياجوج و ماجوج، آيه «'''دنا فتدلى'''»، انشقاق قمر، جنّ، شفاعت و مسائل ديگر. | فصل دوّم در دو بحث، اوّل ديدگاههاى محمد غزالى در مسائل تفسيرى و دوّم ديدگاههاى ايشان در مباحث علوم قرآنى میباشد. در بحث اول مسائلى همچون نظر شيخ غزالى در رابطه با بسم الله، ابليس، مرگ حضرت عيسى(ع) و عروج او به آسمانها، اهل اعراف، طوفان حضرت نوح(ع)، زنده بودن حضرت خضر(ع) تاكنون، ياجوج و ماجوج، آيه «'''دنا فتدلى'''»، انشقاق قمر، جنّ، شفاعت و مسائل ديگر. | ||
برای نمونه، نظر ايشان در مورد عيسى(ع) اينگونه آمده: «با آنكه بسيارى از مردم ديدند كه عيسى(ع) زنده عروج كرد، ليكن من گرايش دارم كه او نيز مانند ديگران، در گذشته است هر چند كه مرگ طبيعى او مانع | برای نمونه، نظر ايشان در مورد عيسى(ع) اينگونه آمده: «با آنكه بسيارى از مردم ديدند كه عيسى(ع) زنده عروج كرد، ليكن من گرايش دارم كه او نيز مانند ديگران، در گذشته است هر چند كه مرگ طبيعى او مانع نمیشود كه ديگر بار به دنيا بازگردد و در بيان وحدانيت الله به مسلمانان به پيوندد، و در جنگ با دشمنان خدا به ايشان كمك كند، مانند اصحاب كهف است كه چندين قرن آرميدند، و آن گاه به حيات بازگشتند.» | ||
در رابطه با ياجوج و ماجوج اينگونه آمده است: «ياجوج و مأجوج نسلى از حيوانات انسان نما هستند كه وحى آنها را به كنترل در نمیآورد و هيچ قانونى بر ايشان حكم فرما نيست. آنها در چين مى زيستند. از آهنگ كلمه اين گونه بر مىآيد كه چينى الاصل باشند.» با اينكه غير از ايشان آنها را تاتار و مغول مى دانند. | در رابطه با ياجوج و ماجوج اينگونه آمده است: «ياجوج و مأجوج نسلى از حيوانات انسان نما هستند كه وحى آنها را به كنترل در نمیآورد و هيچ قانونى بر ايشان حكم فرما نيست. آنها در چين مى زيستند. از آهنگ كلمه اين گونه بر مىآيد كه چينى الاصل باشند.» با اينكه غير از ايشان آنها را تاتار و مغول مى دانند. | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
قرآن كريم داراى وحدت موضوعى و همچنين سور آن هم داراى وحدت موضوعى میباشد، فراگير بودن نگرش قرآنى، كوشش و تلاش در تطبيق بين كتاب سطور (قرآن) و كتاب منظور (هستى)، برترى دادن و تقدم ظاهر قرآن بر خبر واحد، جمع بين عقل و نقل، بيدارى امت در بازگشت به قرآن و يافتن راه حلّ هاى قرآنى برای مشكلات، قرآن منبع علوم اجتماعى و.... | قرآن كريم داراى وحدت موضوعى و همچنين سور آن هم داراى وحدت موضوعى میباشد، فراگير بودن نگرش قرآنى، كوشش و تلاش در تطبيق بين كتاب سطور (قرآن) و كتاب منظور (هستى)، برترى دادن و تقدم ظاهر قرآن بر خبر واحد، جمع بين عقل و نقل، بيدارى امت در بازگشت به قرآن و يافتن راه حلّ هاى قرآنى برای مشكلات، قرآن منبع علوم اجتماعى و.... | ||
در آخر هم چكيدهاى از ضوابطى كه شيخ غزالى در تفسير خود به آن پاى بند بود، ذكر | در آخر هم چكيدهاى از ضوابطى كه شيخ غزالى در تفسير خود به آن پاى بند بود، ذكر میشود كه عبارتند از: قرآن كريم بيانگر هر چيز و به طور خاص بيانگر خود خواهد بود لذا شيخ غزالى در بسيارى از موارد در تفسير خود، برای روشن شدن آيات از ديگر آياتى قرآنى استفاده نموده است از جمله آيه 45 سوره يونس كه از آيات 8 سوره مجادله 53 و 54 سوره عنكبوت و آيه 11 سوره يونس كه در تعجيل عقوبت است استناد نموده است. كه به تفسير قرآن به قرآن مشهور است. | ||
ضابطه دوم، در نظر داشتن روايات صحيح، به عنوان وسيلهاى كمك كننده برای فهم، و چارچويى برای صحيح فهميدن آيات مورد استفاده قرار میگیرد. | ضابطه دوم، در نظر داشتن روايات صحيح، به عنوان وسيلهاى كمك كننده برای فهم، و چارچويى برای صحيح فهميدن آيات مورد استفاده قرار میگیرد. | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
ضابطه چهارم، در تفسير قرآن از اسرائيليات بايد پرهيز نمود و اسرائيليات شامل تمام افسانههاى كهنى است كه از گذشتگان وارد تفسير، حديث و تاريخ شده است و بايد با دقت، درست را از نادرست آنها باز شناسیم. | ضابطه چهارم، در تفسير قرآن از اسرائيليات بايد پرهيز نمود و اسرائيليات شامل تمام افسانههاى كهنى است كه از گذشتگان وارد تفسير، حديث و تاريخ شده است و بايد با دقت، درست را از نادرست آنها باز شناسیم. | ||
شيخ محمد غزالى در مقدمه ى كتاب «گامى به سوى تفسير موضوعى سورههاى قرآن كريم» در مورد روش تفسيرى خود میآورد: «هدف من اين بود كه تفسيرى موضوعى برای هر يك از سورههاى كتاب گرانقدر ارائه كنم. تفسير موضوعى با تفسير وضعى متفاوت است. تفسير وضعى، يك آيه و يا دستهاى از آيات را در نظر میگیرد و به توضيح و تشريح الفاظ و نحوه تجزيه و تركيب جملات و احكام آن میپردازد. در حالى كه تفسير موضوعى، همه سوره را يكجا مورد بررسى قرار داده، مى كوشد تا تصويرى كلى از آن ترسيم كند. اين تصوير ابتدا و انتهاى سوره را با هم در نظر میگیرد و با شناخت روابط پنهانى اى كه تمام سوره را به هم مى پيوندد، ابتداى سوره را همچون مقدمهاى برای انتهاى سوره در نظر میگیرد و انتهاى سوره را گواه و تصديق و تأييدى بر ابتداى آن و در ادامه میآورد: اين تفسير موضوعى به هيچ وجه خواننده را از تفسير وضعى بى نياز نمىكند. بلكه اين تفسير تكميل كننده آن است.» و باز مینويسد: «در اينجا معناى ديگرى هم برای تفسير موضوعى است كه به آن نپرداخته ام و آن پى گيرى يك موضوع در همه جاى قرآن و گردآورى و بيان آن در يك سبک و سياق نزدیک به هم است كه بسيارى از مطالب از اين طريق و بر اين مبنا تبيين | شيخ محمد غزالى در مقدمه ى كتاب «گامى به سوى تفسير موضوعى سورههاى قرآن كريم» در مورد روش تفسيرى خود میآورد: «هدف من اين بود كه تفسيرى موضوعى برای هر يك از سورههاى كتاب گرانقدر ارائه كنم. تفسير موضوعى با تفسير وضعى متفاوت است. تفسير وضعى، يك آيه و يا دستهاى از آيات را در نظر میگیرد و به توضيح و تشريح الفاظ و نحوه تجزيه و تركيب جملات و احكام آن میپردازد. در حالى كه تفسير موضوعى، همه سوره را يكجا مورد بررسى قرار داده، مى كوشد تا تصويرى كلى از آن ترسيم كند. اين تصوير ابتدا و انتهاى سوره را با هم در نظر میگیرد و با شناخت روابط پنهانى اى كه تمام سوره را به هم مى پيوندد، ابتداى سوره را همچون مقدمهاى برای انتهاى سوره در نظر میگیرد و انتهاى سوره را گواه و تصديق و تأييدى بر ابتداى آن و در ادامه میآورد: اين تفسير موضوعى به هيچ وجه خواننده را از تفسير وضعى بى نياز نمىكند. بلكه اين تفسير تكميل كننده آن است.» و باز مینويسد: «در اينجا معناى ديگرى هم برای تفسير موضوعى است كه به آن نپرداخته ام و آن پى گيرى يك موضوع در همه جاى قرآن و گردآورى و بيان آن در يك سبک و سياق نزدیک به هم است كه بسيارى از مطالب از اين طريق و بر اين مبنا تبيين میشود.» | ||
پس از توضيح مختصرى در رابطه با قواعد اوّل و دوّم روش تفسير شيخ، در رابطه با قاعده سوم ايشان معتقد است كه قرآن يك كتاب فنى نيست كه بر مقولههاى مشخصى تقسيم شده باشد بلكه در چارچوب سبکىحيرت انگيز همه مقولهها را در هم مى آميزد. نگريستن در هستى، تاريخ و واقعيّت، انسان را به سوى ايمان و توحيد سوق میدهد و به تربيت مردم میپردازد. و در مورد تطبيق بين كتاب مسطور و كتاب منظور میگوید: «موضوع قرآن انسان است و مبناى آيات، هستى است، و انسان ناچار بايد در قرآن، تدبر كند، و سنّتها و قوانينى را كه بدون درك آنها آبادانى زمين تحقق نمى يابد، بشناسد. در مورد قاعده جمع بين عقل و نقل او در تفسير خود دائما بين آنها توازى برقرارى نمود و قائل بود كه نقل صريح هيچگاه با عقل صحيح مخالف نمىكند. | پس از توضيح مختصرى در رابطه با قواعد اوّل و دوّم روش تفسير شيخ، در رابطه با قاعده سوم ايشان معتقد است كه قرآن يك كتاب فنى نيست كه بر مقولههاى مشخصى تقسيم شده باشد بلكه در چارچوب سبکىحيرت انگيز همه مقولهها را در هم مى آميزد. نگريستن در هستى، تاريخ و واقعيّت، انسان را به سوى ايمان و توحيد سوق میدهد و به تربيت مردم میپردازد. و در مورد تطبيق بين كتاب مسطور و كتاب منظور میگوید: «موضوع قرآن انسان است و مبناى آيات، هستى است، و انسان ناچار بايد در قرآن، تدبر كند، و سنّتها و قوانينى را كه بدون درك آنها آبادانى زمين تحقق نمى يابد، بشناسد. در مورد قاعده جمع بين عقل و نقل او در تفسير خود دائما بين آنها توازى برقرارى نمود و قائل بود كه نقل صريح هيچگاه با عقل صحيح مخالف نمىكند. |
ویرایش