۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'كسي' به 'کسی') |
جز (جایگزینی متن - 'مي' به 'می') |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| سال نشر = 1383 ش | | سال نشر = 1383 ش | ||
| کد اتوماسیون = | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE01763AUTOMATIONCODE | ||
| چاپ =2 | | چاپ =2 | ||
| شابک =964-7874-47-2 | | شابک =964-7874-47-2 | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
== گزارش محتوا == | == گزارش محتوا == | ||
#تفسير سوره توحيد: آنچه بوعلى سينا، در رساله تفسيرى خود از سه سوره آخر قرآن؛ يعنى توحيد، فلق و ناس، بدان توجه دارد، نگاهى فلسفى به آيات قرآن است. | #تفسير سوره توحيد: آنچه بوعلى سينا، در رساله تفسيرى خود از سه سوره آخر قرآن؛ يعنى توحيد، فلق و ناس، بدان توجه دارد، نگاهى فلسفى به آيات قرآن است. | ||
#:بوعلى، در تفسير اين سوره، ابتدا توضيحي در مورد'''«قل هو الله احد»''' | #:بوعلى، در تفسير اين سوره، ابتدا توضيحي در مورد'''«قل هو الله احد»''' میدهد و «هو» را هويت مطلقهاي میداند كه هويتش از خودش میباشد و در ادامه میگويد: از آنجايي كه از هويت الهيه، به خاطر جلالت و عظمتش، نمیتوان تعبير كرد، به همين جهت بعد از كلمهي هو به بيان «الله» پرداخته است. وي«احد» را مبالغهي در وحدت میداند و میگويد: مبالغهي تامه در وحدت، مگر زمانى كه واحديت به گونهاى باشد كه كاملتر از آن و شديدتر از آن ممكن نباشد، صحيح نخواهد بود. | ||
#:در مورد آيهي'''«الله الصمد»'''، | #:در مورد آيهي'''«الله الصمد»'''، میگويد: براي معناي صمد دو تفسير میباشد: یکی به معني کسی كه جوف ندارد و ديگرى به معني سيّد كه بنا بر تفسير اول، معني سلبي خواهد داشت و بنا بر تفسير دوم معناي اضافي؛ يعنى او نسبت به همگان سيد است. | ||
#:در تفسير آيه'''«لم يلد و لم يولد»'''، گفته شده: وقتي مشخص شد كه همه موجودات مستند به واجبند و محتاج به او و او معطي وجود به جميع موجودات است، مشخص میشود كه صدور مثل از وي ممتنع میباشد، زيرا هر چيزي كه مثلش از آن متولد گردد، ماهيتش مشترك بين خود و مثلش خواهد بود. اما تولد از غير نيز فقط براي ماده میباشد. نهايتا نتيجه اين میشود كه «لم يلد» لانه «لم يولد». بوعلی، در مورد آيه'''«و لم يكن له كفوا احد»''' | #:در تفسير آيه'''«لم يلد و لم يولد»'''، گفته شده: وقتي مشخص شد كه همه موجودات مستند به واجبند و محتاج به او و او معطي وجود به جميع موجودات است، مشخص میشود كه صدور مثل از وي ممتنع میباشد، زيرا هر چيزي كه مثلش از آن متولد گردد، ماهيتش مشترك بين خود و مثلش خواهد بود. اما تولد از غير نيز فقط براي ماده میباشد. نهايتا نتيجه اين میشود كه «لم يلد» لانه «لم يولد». بوعلی، در مورد آيه'''«و لم يكن له كفوا احد»''' میگويد: وقتي مشخص گرديد كه واجب نه متولد از غير است نه مثلش از او متولد شده است، معلوم میشود كه هيچ كفوى ندارد كه در قوهي وجود با او مساوي باشد. مؤلف، در خاتمه، به تبيين كلي حقايق اين سوره میپردازد. | ||
#تفسير سوره فلق: از آنجا كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بدون هيچ مقدمهاي وارد تفسير اولين آيهي سورهي فلق(حتي بدون بسم الله الرحمن الرحيم) شده است، اين احتمال را تقويت | #تفسير سوره فلق: از آنجا كه [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] بدون هيچ مقدمهاي وارد تفسير اولين آيهي سورهي فلق(حتي بدون بسم الله الرحمن الرحيم) شده است، اين احتمال را تقويت میكند كه بوعلى اين سوره و امثال آن را با هم تفسير كرده و بعدا به صورت رسالههاى جداگانه در آمده است. | ||
#:در تفسير'''«قل اعوذ برب الفلق»''' گفته شده: «رب الفلق»؛ يعني فالق ظلمت عدم با وجود و اين از لوازم خيريت محضه فائضهي خداوند است. بوعلی | #:در تفسير'''«قل اعوذ برب الفلق»''' گفته شده: «رب الفلق»؛ يعني فالق ظلمت عدم با وجود و اين از لوازم خيريت محضه فائضهي خداوند است. بوعلی میگويد: اولين وجود صادر از خداوند قضاى اوست كه هيچ شري در آن وجود ندارد. | ||
#:'''«من شر ما خلق»'''، مراد شري است كه در ناحيهي خلق و تقدير وجود دارد، زيرا شر از اجسام داراى تقدير ناشي میشود و... | #:'''«من شر ما خلق»'''، مراد شري است كه در ناحيهي خلق و تقدير وجود دارد، زيرا شر از اجسام داراى تقدير ناشي میشود و... | ||
#:[[ابنسینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، در پاسخ به اينكه چرا گفته شده رب الفلق، نه اله الفلق و...؟ نكته ظريفى را بيان مىكند كه بازگشتش به مربوبيت تمام جهان هستى و در نتيجه نياز هميشگى آن به رب است. | #:[[ابنسینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]]، در پاسخ به اينكه چرا گفته شده رب الفلق، نه اله الفلق و...؟ نكته ظريفى را بيان مىكند كه بازگشتش به مربوبيت تمام جهان هستى و در نتيجه نياز هميشگى آن به رب است. | ||
#:'''«من شر غاسق اذا وقب»''' به اين صورت تفسير شده است كه مستعيذ، نفس جزئيهي انسان جزيي است كه از شرور لازمه در اشياى داراى تقدير و واقع در صقع قدر، استعاذه | #:'''«من شر غاسق اذا وقب»''' به اين صورت تفسير شده است كه مستعيذ، نفس جزئيهي انسان جزيي است كه از شرور لازمه در اشياى داراى تقدير و واقع در صقع قدر، استعاذه میجويد. | ||
#:'''«من شر النفاثات في العقد»''' اشارهاي است به قوهي نباتيه موكل تدبير بدن و نشو و نماي آن... پس نفاثات همان قواي نباتيه میباشد كه نفث آن، سبب زيادت جوهر شيء در مقدار از جميع جهات آن؛ يعنى طول، عرض و عمق | #:'''«من شر النفاثات في العقد»''' اشارهاي است به قوهي نباتيه موكل تدبير بدن و نشو و نماي آن... پس نفاثات همان قواي نباتيه میباشد كه نفث آن، سبب زيادت جوهر شيء در مقدار از جميع جهات آن؛ يعنى طول، عرض و عمق میگردد. | ||
#:'''«و من شر حاسد اذا حسد»''' به معني نزاع حاصل بين بدن و قواي كلي آن و بين نفس است... [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] | #:'''«و من شر حاسد اذا حسد»''' به معني نزاع حاصل بين بدن و قواي كلي آن و بين نفس است... [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] میگويد: بين نفس و بدن، نزاع ديگری نيز هست و آن، همان حسدى است كه بين آدم و ابليس ايجاد شد... | ||
#تفسير سوره ناس: بوعلى، در تفسير آيه اول، | #تفسير سوره ناس: بوعلى، در تفسير آيه اول، میگويد: منظور از ربوبيت، تربيت است و تربيت عبارت است از تسويهي مزاج و مراد از اين قول خداوند كه میفرمايد: «فاذا سويته»، همين میباشد. اين، اولين نعمت الهي بر انسان است، كه در مرحلهي بعدي تربيت به واسطهي قهر و غلبه میباشد... | ||
#:'''«من شر الوسواس الخناس»''': قوهاي كه وسوسه را ايجاد | #:'''«من شر الوسواس الخناس»''': قوهاي كه وسوسه را ايجاد میكند، قوه متخيله است، البته در صورتى كه نفس حيواني آن را به كار گيرد. | ||
#:'''«الذي يوسوس في صدور الناس»'''، بيانگر معناي خنّاس است كه همان قوهي متخيله مىباشد و باعث ايجاد وسوسه در سينهها میشود و اين بدان جهت است كه ثابت شد متعلق اول براي نفس انساني قلب میباشد و به واسطهي آن، قوا در ساير اعضا پراكنده مىشود، پس تأثير وسوسه، اول در سينه خواهد بود. | #:'''«الذي يوسوس في صدور الناس»'''، بيانگر معناي خنّاس است كه همان قوهي متخيله مىباشد و باعث ايجاد وسوسه در سينهها میشود و اين بدان جهت است كه ثابت شد متعلق اول براي نفس انساني قلب میباشد و به واسطهي آن، قوا در ساير اعضا پراكنده مىشود، پس تأثير وسوسه، اول در سينه خواهد بود. | ||
#:'''«من الجنّة و الناس»''': جن، عبارت است از استتار و انس، عبارت است از استئناس. بنا بر اين امور مستتر همان حواس باطن و امور مستأنسه همان حواس ظاهرند. | #:'''«من الجنّة و الناس»''': جن، عبارت است از استتار و انس، عبارت است از استئناس. بنا بر اين امور مستتر همان حواس باطن و امور مستأنسه همان حواس ظاهرند. |
ویرایش