۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'حيبب الله' به 'حيببالله') |
(لینک درون متنی) |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
|- | |- | ||
|اساتید | |اساتید | ||
| data-type="authorTeachers" | | | data-type="authorTeachers" |[[اردکانی، محمدحسین|فاضل اردكانی]]، ميرزا زينالعابدين مازندرانى و [[رشتی، حبیبالله|ميرزا حيببالله رشتى]] | ||
|- | |- | ||
|برخی آثار | |برخی آثار | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
</div> | </div> | ||
'''شهيد ميرزا على آقا، مشهور به ثقةالاسلام تبريزى'''، يكى از روحانیان مشهور دوره مشروطه است | '''شهيد ميرزا على آقا، مشهور به ثقةالاسلام تبريزى'''، يكى از روحانیان مشهور دوره مشروطه است. | ||
پدر وى كه او نيز به ثقةالاسلام مشهور بود، در قيام تنباكو نقش بسزايى داشت و مردم تبريز را براى الغا قرارداد رژى تشويق و سازماندهى مىكرد. ميرزا على آقا مقدمات علوم دينى و ادبى را در زادگاهش (تبريز) فرا گرفت و آنگاه براى ادامه تحصيل رهسپار عتبات عراق شد. او در حوزههاى شيعى عراق نزد استادانى مثل فاضل | == ولادت == | ||
او كه فرزند ميرزا موسى بن ميرزا محمد شفيع است، در هفتم رجب سال 1277ق در تبريز ديده به جهان گشود و پس از 53 سال زندگى، سرانجام در عاشوراى سال 1330ق، توسط قشون متجاوز روسيه، در باغ شمال تبريز، به شهادت رسيد. گرچه وى در تبريز ديده به جهان گشود، ولى نياكان او در اصل از مردم خراسان محسوب مىشدند و به امور ديوانى مشغول بودند. يكى از نياكان وى كه ميرزا محمد جعفر نام داشت و به صدر مشهور بود، از خراسان به تبريز رفت و در اين شهر اقامت گزيد. | |||
پدر وى كه او نيز به ثقةالاسلام مشهور بود، در قيام تنباكو نقش بسزايى داشت و مردم تبريز را براى الغا قرارداد رژى تشويق و سازماندهى مىكرد. | |||
== تحصیلات == | |||
ميرزا على آقا مقدمات علوم دينى و ادبى را در زادگاهش (تبريز) فرا گرفت و آنگاه براى ادامه تحصيل رهسپار عتبات عراق شد. او در حوزههاى شيعى عراق نزد استادانى مثل [[اردکانی، محمدحسین|فاضل اردكانی]]، ميرزا زينالعابدين مازندرانى و [[رشتی، حبیبالله|ميرزا حيببالله رشتى]] به تحصيل فقه و دانش دينى پرداخت. وى پس از آنكه به درجه اجتهاد رسيد، در سال 1308ق به تبريز بازگشت و به تبليغ احكام و تعاليم دينى همت گماشت. | |||
پدر وى در سال 1319ق درگذشت. با درگذشت او، ثقةالاسلام در امور دينى و اجتماعى جانشين پدرش شد و در سطح وسيعتر به ارشاد مردم پرداخت. هرگاه ثقةالاسلام برفراز منبر مىرفت، علاوه بر طرح احكام و موضوعات دينى، پيرامون مسائل اجتماعى و سياسى نيز بحثهايى ارائه مىداد و به روشن كردن افكار مردم همت مىگماشت. از آن جا كه وى سخنورى توانا بود و مسائل را به روشنى تفهيم مىكرد، به سرعت در ميان مردم شهرت يافت و محبوبيت ويژهاى پيدا كرد. | پدر وى در سال 1319ق درگذشت. با درگذشت او، ثقةالاسلام در امور دينى و اجتماعى جانشين پدرش شد و در سطح وسيعتر به ارشاد مردم پرداخت. هرگاه ثقةالاسلام برفراز منبر مىرفت، علاوه بر طرح احكام و موضوعات دينى، پيرامون مسائل اجتماعى و سياسى نيز بحثهايى ارائه مىداد و به روشن كردن افكار مردم همت مىگماشت. از آن جا كه وى سخنورى توانا بود و مسائل را به روشنى تفهيم مىكرد، به سرعت در ميان مردم شهرت يافت و محبوبيت ويژهاى پيدا كرد. | ||
خط ۴۹: | خط ۵۵: | ||
ايشان در پاسخ به كسى كه پيغام آورده بود گفت: در جريان شكست عباس ميرزا از روسها، ميرزا آقاى ميرفتاح جلو افتاد و شهر تبريز را به دست روس سپرد. از آن زمان صد سال مىگذرد و هميشه نام آقا ميرفتاح به بدى ياد مىشود. شما چگونه راضى هستيد كه من در اين آخر زندگى از ترس مرگ، خود را به پناهگاهى بكشم و ديگران را در دست دشمن رها نمايم. بدين ترتيب، او تا آخرين لحظه حيات، مردم را رها نكرد و سرانجام در عصر روز نهم محرم 1330ق/ نهم دى 1290ش توسط نظاميان مسلح روس دستگير شد. كنسول روس در كنسولگرى اين كشور نسبت به ايشان اهانت كرد و وى را به خاطر اينكه عامل اصلى قيام مردم عليه روسها بود سرزنش كرد. ايشان با رشادت تمام پاسخ كنسول روس را داد و به او گفت: من به وظيفه اسلامیت و مليت خود عمل كردهام، زيرا نمىخواستم ملت مسلمان اسير بيگانگان باشد. در اين ماجرا كنسول روس نوشتهاى به دست ايشان داد واز وى خواست براى رهايى از مرگ گواهى دهد كه جنگ را ابتدا مردم تبريز آغاز كردند نه روسها. وى در پاسخ گفت: من حاضر نيستم چنين شهادتى بدهم، زيرا اينها كه شما مدعى هستيد، دروغ است و جنگ را شما آغاز كرديد. | ايشان در پاسخ به كسى كه پيغام آورده بود گفت: در جريان شكست عباس ميرزا از روسها، ميرزا آقاى ميرفتاح جلو افتاد و شهر تبريز را به دست روس سپرد. از آن زمان صد سال مىگذرد و هميشه نام آقا ميرفتاح به بدى ياد مىشود. شما چگونه راضى هستيد كه من در اين آخر زندگى از ترس مرگ، خود را به پناهگاهى بكشم و ديگران را در دست دشمن رها نمايم. بدين ترتيب، او تا آخرين لحظه حيات، مردم را رها نكرد و سرانجام در عصر روز نهم محرم 1330ق/ نهم دى 1290ش توسط نظاميان مسلح روس دستگير شد. كنسول روس در كنسولگرى اين كشور نسبت به ايشان اهانت كرد و وى را به خاطر اينكه عامل اصلى قيام مردم عليه روسها بود سرزنش كرد. ايشان با رشادت تمام پاسخ كنسول روس را داد و به او گفت: من به وظيفه اسلامیت و مليت خود عمل كردهام، زيرا نمىخواستم ملت مسلمان اسير بيگانگان باشد. در اين ماجرا كنسول روس نوشتهاى به دست ايشان داد واز وى خواست براى رهايى از مرگ گواهى دهد كه جنگ را ابتدا مردم تبريز آغاز كردند نه روسها. وى در پاسخ گفت: من حاضر نيستم چنين شهادتى بدهم، زيرا اينها كه شما مدعى هستيد، دروغ است و جنگ را شما آغاز كرديد. | ||
سپس كنسول روس از ايشان خواست گواهى كند كه دولت ايران قادر به حفظ امنيت آذربايجان نيست و توقف ارتش تزارى در آذربايجان ضرورت دارد. وى به اين درخواست نيز پاسخ مثبت نداد و به او گفت: شما آذربايجان را تخليه كنيد، من قول مىدهم امنيت كامل در اينجا برقرار شود. بالاخره پس از آن كه وى به هيچ يك از درخواست روسها پاسخ نداد، در بامداد روز دهم دى 1390ش برابر با دهم محرم 1330ق آن عالم بزرگ را در سربازخانه روسها به دار آويختند. | سپس كنسول روس از ايشان خواست گواهى كند كه دولت ايران قادر به حفظ امنيت آذربايجان نيست و توقف ارتش تزارى در آذربايجان ضرورت دارد. وى به اين درخواست نيز پاسخ مثبت نداد و به او گفت: شما آذربايجان را تخليه كنيد، من قول مىدهم امنيت كامل در اينجا برقرار شود. بالاخره پس از آن كه وى به هيچ يك از درخواست روسها پاسخ نداد، | ||
== وفات == | |||
در بامداد روز دهم دى 1390ش برابر با دهم محرم 1330ق آن عالم بزرگ را در سربازخانه روسها به دار آويختند. | |||
== آثار== | == آثار== |
ویرایش